محمدرضا بیات : هر چند این فیلم از بزرگترین و مشهورترین فیلمهای دهه ۸۰ است ولی دارای ایرادهای مهمی است. بزرگترین مشکل فیلم وفاداری به داستان اصلی است، که باعث دور شدن آن...
25 آذر 1395
هر چند این فیلم از بزرگترین و مشهورترین فیلمهای دهه ۸۰ است ولی دارای ایرادهای مهمی است. بزرگترین مشکل فیلم وفاداری به داستان اصلی است، که باعث دور شدن آن از معیارهای سینمایی میشود. به طور مثال گره فیلم هیچگاه باز نمیشود و بیننده هرگز دلیل اتفاقات را نمیفهمد . به خصوص با باز شدن درب انباری که جک در آن توسط همسرش زندانی شده است، مسایل شکل فیزیکی میگیرد. بدون آنکه مشخص شود توسط چه کسی و اصلا به چه دلیلی این اتفاق میافتد.در سکانسهای قبل و بعد هر چند اینطور به نظر می آید که اتفاقات میبایست واقعی باشد ، ولی با این حال مدرکی باقی نمیماند. مانند صحنه معروف این فیلم ( خونی که از آسانسور بیرون میریزد) یا افرادی که گهگاه سرو کله شان پیدا میشود و بعد غیب میشوند. یا مشخص نمیشود که آنها اصلا چه کسانی هستند زیرا در آن هتل در مجموع چهار نفر کشته شده بودند. چرا جک با این سرعت دچار اختلالات روانی میشود؟ چه نیرویی باعث این اتفاقات میشود؟ و در نهایت تکلیف چیست؟ و همانطور که در انتهای فیلم میبینید با مردن جک فقط فیلم تمام میشود بدون آنکه به نتیجه ای برسد. چرخش محوریت داستان از دنی به جک هم شاید به خاطر حس مسئولیت کوبریک در قبال هنرپیشه خردسالش باشد(دنی للوید که در این فیلم هفت ساله بود تا دوازده سالگی نفهمید که در یک فیلم ترسناک بازی کرده است!) حتی در مورد بازگشت اسکاتمن کروترز(آشپز سیاه پوست) نظر من این است که فقط برای پر کردن زمان ،در داستان گنجانده میشود. او ابتدا در مکالماتش با دنی اطلاعات مهمی به بیننده میدهد ولی بازگشتش به هتل یک پروسه بیهوده است و بعد از کلی گرفتن زمان فیلم در حالی که به نظر میرسد باید با توجه به قدرت خاصش کار مهمی انجام دهد، به محض ورود به هتل کشته میشود. به طور کلی این فیلم سرشار از ایرادات مفهومی است. اما میتوان از زاویه دیگری به این فیلم نگاه کرد. اگر معیارهای سینمایی را کنار بگذارید ،با اثری متفاوت روبه رو خواهید شد. اثری که لایه های زیرین شخصیت را روانکاوی میکند. این فیلم در واقع نگاه جامعه شناسانه و روان شناسانه به خشونت دارد.جک نماد انسان کامل است که همه چیز دارد، زن و فرزند دارد. حتی به نظر فردی فرهیخته است. آدمی منظم و مقرراتی است. الکل را ترک کرده. ولی همین آدم در هتل که نماد جامعه است اگر مراقب خود نباشد به سقوط میرسد که همانطور شد. در مقابل همسر و پسرش که در حد او کامل نیستند با قبول ضعفها و جبران آن بوسیله اعتماد و عشق به یکدیگر از این مهلکه جان سالم به در میبرند. این نکته جالبی است، این دو هرچند که از سقوط فرد دیگری در این جامعه لطمه میخورند(همسر و پدرشان را از دست میدهند) اما این یک بهای اندک است در مقابل نجات خودشان.بنظر می آید در این فیلم کوبریک بیشتر به فکر بیان کردن حرفها و تحلیل هایش از خشونت و ترس بوده تا ساخت یک اثر سینمایی. اما این فیلم به جز در داستان و اندکی در صحنه پردازی که در بعضی از جاها حس ترس را به خوبی القا نمیکند ، به جرات میتوان گفت که ایراد اساسی دیگری ندارد. وسواس بیمارگونه کوبریک باعث ایجاد سکانسهای استثنایی میشود. هر چند که باعث فشار بیش از اندازه روی بازیگران شده است. او ۱۲۷ مرتبه از شلی دووال برای یکی از سکانسهای فیلم فیلمبرداری کرد. عصبیت شلی دووال در فیلم به خوبی مشهود است اسکاتمن کروترز مجبور شد ۴۰ بار صحنه درگیری با تبر را بازی کند و نهایتا دچار فروپاشی عصبی شده و با گریه به کوبریک گفت: «آقای کوبریک آخه چی از جونم میخواین؟ و حتی با اینکه آماده سازی سکانس فوران خون از آسانسور ۹ ساعت طول میکشید باز هم کوبریک سه بار آنرا تکرار کرد. موسیقی متن این فیلم مناسب است و با هوشمندی تمام ساخته شده است. ریتم تدوین با ضرباهنگ فیلم تناسب است. نورپردازی در اکثر سکانسها خوب است.و فیلم برداری کاملا در کنترل کارگردان است. نماهای واید از بالا و تصاویر عریض بیرونی به خوبی حس متروکه بودن را بیان میکند. تصویر برداری روی دست در هنگامی که جک پسرش را تعقیب میکند همانی است که باید باشد. در کل همه عوامل دست به دست هم داده اند تا فیلمی خوش ساخت از کار دربیاید هرچند که در مجموع تعلیق بیشتر از وحشت در این فیلم نمایان است و ژانر خشونت بهتر از وحشت برای این فیلم مناسب باشد. ولی تنها و تنها یک چیز این فیلم را خاص کرده است و آن بدون شک بازی استثنایی و ماندگار جک نیکلسن است.شاید اغراق نباشد که بگوییم او بار این فیلم را یک تنه به دوش کشیده است. بازی ای که از کارهای کلاسیک سینماست و در هر کلاس بازیگری ردی از آن خواهید دید. جک نیکلسن در این فیلم به همه بازی کردن را نشان داد و قدرتنمایی افسانه ای داشت. کمتر فیلمی در تاریخ سینما بازی چنین روان و یک دستی را به خود دیده است (خصوصیات استنلی کوبریک را هم در نظر داشته باشید). جک نیکلسن به حق با این بازی یک گام از هم دوره ای هایش جلو افتاد. شاید بیراه نباشد که این بازی جک نیکلسن را در بین بازیهای برتر تاریخ قراردهیم. جک نیکلسون برنده سه جایزه اسکار و نامزد نه اسکار دیگر و هچنین شش جایزه و نه نامزدی گلدن گلوب و دهها افتخار دیگر است و از پر آوازه ترین هنرپیشگان تاریخ است که به آفریدن شخصیتهای عصبی مزاج و بعضاً شریر شهرت دارد.هر چند که فیلمهای کمدی و درام نیز در کارنامه اش وجود دارد. حتما بازی او را در فیلم پرواز بر فراز آشیانه فاخته (۱۹۷۵) (در ایران دیوانه از قفس پرید) که یکی از اسکارهایش را به او بخشید به یاد دارید.
استنلی کوبریک از بزرگترین ناکامان اسکار بود.فیلمهای او که در مجمع کاندیدای ۱۳ جایزه اسکار شده بودند تنها یک بار برای جلوه های ویژه در فیلم ۲۰۰۱: اودیسه فضایی جایزه آکادمی را برایش به ارمغان آوردند .این کارگردان یهودی در سال ۱۹۹۹ تنها ۴ روز پس از اولین اکران خصوصی آخرین فیلمش (Eyes Wide Shut ) به علت حمله قلبی در سن هفتاد سالگی و هنگامی که در خواب بود از دنیا رفت. جالب است بدانید هوش مصنوعی (.Artificial Intelligence: A.I) که توسط استیون اسپیلبرگ نوشته و کارگردانی شده و در سال ۲۰۰۱ میلادی بر پرده سینماها رفته است در واقع آخرین پروژهٔ استنلی کوبریک بود و به علت مرگ کوبریک قبل از شروع فیلمبرداری، اسپیلبرگ خود را وقف اتمام این پروژه نمود.
نویسنده ای به نام «جک تورنس» (نیکلسن) استخدام می شود تا از هتل دورافتاده ای که در زمستان خالی از مشتری است، نگه داری کند. او، آرام آرام، در حالتی «تسخیر شده» به تهدید همسر، «رندی» (دووال) و پسرش، «دانی» (لوید) می پردازد...