به ازای هر نفری که با دعوت شما در منظوم ثبتنام میکنند 20 امتیاز میگیرید.
لینک دعوت:
لبوفسکی بزرگ با حرکت بوته خاری در بیابان شروع می شود. تماشاگر فکر می کند که با فیلمی وسترن روبه روست، بخصوص آن که شیوه نگارش کلمات عنوان بندی چنین تصوری را تقویت می کند. بوته خار به نوک تپه می رسد و دوربین آن را دنبال می کند تا این که بوته خار از بالای تپه به سمت لس آنجلس مدرن سرازیر می شود.
لبوفسکی بزرگ هم گویی، کیفیت همین بوته خار را دارد. آدم هایی را به ما معرفی می کند که به نظر بی ادب و شلخته می آیند، ولی در اصل صفا و صمیمت و صداقت آدم های فیلم های وسترن را دارند صداقتی که در زندگی مدرن غربی کمیاب است. کابوی غریبه ای که دو بار در طول فیلم دود (جف بریجز) را ملاقات می کند، تجسم همان ویژگی های اصیل ژانر وسترن است. او دود و ویژگی هایش را ستایش و او را به چشم انداز روشن آینده امیدوار می سازد.
در این دنیای مدرن و پر آشوب که صداقت به کیمیا می ماند، پناهگاه دود و دوستانش سالن بازی بولینگ است. بازی ای که جمع صمیمی و کوچک شان به آن عشق می ورزند. بازی ای که مانند خود آن ها ساده و صادقانه انجام می گیرد. برادران کوئن نگاهی ستایش آمیز و شیفته واری به بازی بولینگ دارند.
بخشی ازعنوان بندی فیلم را به یاد بیاوریم که پرتاب توپ بولینگ توسط افراد مختلف با جزئیات کامل نشان داده می شود. می توانیم به واکنش همراه با شعف افراد مختلف اشاره کنیم که پس از آن که توپ را پرتاب می کنند با حرکت اسلوموشن(حرکت آهسته) بر شادی آن ها تاکید می شود.
یا نمایی را به یاد بیاوریم که افراد مختلف به ترتیب و به طور موازی با هم، به صورت اسلوموشن توپ ها را پرتاب می کنند. بازی بولینگ آن قدر برای دود و دوستانش حیاتی و مهم است که حتی نمی توانند خطا کردن کوچک کسی را در هنگام پرتاب توپ تحمل کنند، نمونه اش واکنش خشمگینانه والتر(جان گودمن) برابر شخصی است که موقع پرتاب کردن خطا می کند.
کارگردانی برادران کوئن در لبوفسکی بزرگ درجهت تصویرکردن روان و ساده روایت است. فیلم در کارگردانی هرگز جلوه گرایانه نمی شود. استفاده بسیار اندک از حرکات دوربین و سایر جلوه های تصویری نمونه هایی در تایید این مدعاست.
یکی از معدود حرکت های دوربین فیلم جایی است که دود به آدم ربایان چمدان پول را تحویل نداده و در سالن بولینگ ناراحت و غمگین نشسته است و ما از نمایش دور و های انگل (سرپایین) دود را می بینیم و به تدریج به او نزدیک می شویم. این نما به خوبی درهم شکستگی و استیصال دود را منتقل می کند.
دو سکانس رویای فیلم هم دیدنی هستند. در سکانس اول، رویا وقتی آغاز می شود که دود با ضربه ای بیهوش می شود و در رویا می بیند که در آسمان به پرواز در آمده و زنی سوار قالی پرنده از او دور می شود. سپس توپ بولینگ بزرگی به سمت او می آید و او وارد یکی از سوراخ های توپ می شود و در نمایی دیدنی ما از نقطه نظر او از داخل توپ بولینگ در حال حرکت، بیرون را می بینیم. در این سکانس ما به نحو هنرمندانه ای تلفیقی از حادثه ای مهمی که برای دود رخ داده، یعنی دزدیده شدن قالی را با عشق بزرگ زندگی او، یعنی بازی بولینگ شاهد هستیم.
سکانس دوم رویا وقتی شروع می شود که دود در خانه تهیه کننده سینما بی هوش می شود. بعد او مقابل قفسه کفش های بولینگ قرار می گیرد که تا کره ماه ادامه دارد و چشم های دود از دنبال کردن آن خیره می شود. سپس او از پله هایی که تا بی نهایت ادامه دارند پایین می آید.
این سکانس هم بازتابی از ناخودآگاه لبوفسکی در علاقه پایان ناپذیر او به بازی بولینگ است. هرچند پیش درآمد این فصل منطقی نیست و معلوم نمی شود که چرا تهیه کننده در نوشیدنی او داروی بی هوش کننده ریخته و بعد دود چگونه از خانه اش گریخته و آن دویدن و فرار کردن با حرکت اسلوموشن برای چیست؟ همچنین مساله آدم ربایی در فیلم یک معمای سردستی و پیش پا افتاده است که به نحوی قابل پیش بینی حل می شود. البته معلوم نمی شود که دود چگونه ناگهان و به طورخلق الساعه این معما را حل می کند؟
در مجموع لبوفسکی بزرگ فیلم متوسطی از برادران کوئن است. ضربه اصلی را فیلم از صحنه های منفردی خورده که هرگز کلیت منسجمی را شکل نمی دهند. شاید شوخی ها به طورجداگانه جذاب باشند، ولی پراکنده و بی ارتباط با داستان اصلی به نظر می رسند. در نهایت شخصیت های متعدد و خطوط فرعی داستان به سرانجام درستی نمی رسند و نمی توانند روایت فیلم را تقویت کنند. همین مساله باعث شده که لبوفسکی بزرگ با آثار شاخص کوئن ها فاصله قابل توجهی داشته باشد.