ایمان صدیقی : جزیره متافیزیک (سریالی که مکمل فیلم ماتریکس است.)
اگر اهل فیلم های فکری باشید و نقد فیلم ماتریکس را که قبلا نوشته بودم خوانده باشید بی درنگ شروع به خواندن این...
14 آذر 1395
جزیره متافیزیک (سریالی که مکمل فیلم ماتریکس است.)
اگر اهل فیلم های فکری باشید و نقد فیلم ماتریکس را که قبلا نوشته بودم خوانده باشید بی درنگ شروع به خواندن این مطلب خواهید کرد. ماجرای این سریال کاملا متفاوت و نو بود، به نحوی که هرکسی برای درک سناریوی آن به مشکل برمیخورد و همانند مسائل عمیق فلسفی مانند این سوال که این جهان تا کجا ادامه دارد؟ ذهن را درگیر خود میکند و در آخر اعتراف میکنیم که از درک آن عاجز هستیم. اما نقدی که در اینجا میخوانید حاصل تفکر بسیار و نگاهی دقیق به سریال است.
این سریال که چند سال پیش پخش شد آنقدر عجیب و پر کشش بود که طرفداران بسیاری پیدا کرد و سایت های بسیاری درست شدند برای نقد و رفع ابهام های سریال. اگر شما تمام قسمت های این سریال را در اختیار داشته باشید احتمالا چند روزی خواب و خوراک شما تعطیل خواهد شد و تمام وقت تان به تماشای این سریال سپری خواهد شد. حتی برخی مثل خود من، این سریال طولانی را دوبار دیدند، بله فیلم سازان غربی چنین فیلم هایی می سازند که میگویند امریکا حاضر است ارتشش را نداشته باشد اما هالیوود را داشته باشد. در عوض فیلم ها و سریال های ما طوری است که باید به رایگان از تلویزیون پخش شود یا بلیط سینما رایگان شود تا مردم آنها را نگاه کنند!
ماجرا از آنجا شروع می شود که یک عده انسان به ظاهر معمولی در یک هواپیما سوار هستند و به سمت استرالیا در حرکت هستند. این افراد گرفتار مشکلات و روزمرگی های فراوان خود هستند و زمانی که هواپیمای آنها در یک جزیره سقوط میکند به هیچ وجه فکر نمی کنند که تا آخر عمر گرفتار راز و رمز آن جزیره بشوند.
وقتی هواپیما سقوط میکند آنها منتظر گروه نجات میشوند، اما پس از گذشت چند روز هیچ کسی برای نجات آنها نمی آید و آنها از اینکه این جزیره پنهان از دید مردم جهان است کاملا بی خبرند.
از همان اولین اپیزود فیلم معماهای سریال شروع می شود و جالب است که در این سریال حل شدن یک معما مساوی است با پیدایش چند معمای سخت تر، به همین ترتیب داستان آنقدر پیچیده و پر ابهام می شود که در آخر نویسندگان سریال از عهده تمام کردن آن بر نمی آیند!
پس از گذشت مدتی بازماندگان سقوط هواپیمای اقیانوسیه ۸۱۵ متوجه می شوند که در این جزیره گیر افتاده اند و سرنوشت نمی خواهد آنها از این جزیره خارج بشوند، همچنین در حین گشت و گذار در این جزیره متوجه تجهیزات و تاسیسات هراس انگیزی می شوند که به نظر می رسد توسط دولت ساخته شده باشد. آنها با یک دریچه در زیر زمین روبرو می شوند که دریچه آن کاملا مهر و موم شده و روی آن کلمه قرنطینه نوشته شده است. جان لاک یکی از شخصیت های فیلم معتقد است که باید این دریچه را هر طور که شده باز کنند به این امید که شاید از این سردرگمی نجات پیدا کنند.
جان لاک ، شخصیت معنوی فیلم است که بینش عمیقی دارد یکی از مهمترین شخصیت های این فیلم که قبلا فلج بوده و وقتی در این جزیره سقوط میکند شفا می گیرد. او جمله ای مشهوری دارد که می گوید: "تو به من نمیتوانی بگویی که چه کاری را نمیتوانم انجام بدهم." نام او هم از یکی از فیلسوفان مشهور به همین نام گرفته شده است.
سریال طی فلش بک هایی که دارد به داستان زندگی تک تکِ شخصیت های اصلی سریال می پردازد و شما متوجه می شوید که در زندگی هر کدام از اینها عددی وجود دارد که پیوسته تکرار می شود. مثلا عدد جان لاک ۴۳ است و همینطور بقیه شخصیت ها هر کدام عددی دارند.
وقتی موفق به بازکردن دریچه می شوند با شخصی روبرو می شوند که او هم مثل آنها در جزیره گرفتار شده است اما چندین سال است که مشغول یک کار تکراری و عذاب آور است. او به آنها تجهیزات الکترونیکی را نشان می دهد و یک تایمر که روی دیوار آویزان است و ۱۰۸ شماره دارد و وقتی به یک می رسد باید ۶ عدد را به ترتیب وارد کامپیوتر کرد:
۴،۸،۱۵،۱۶،۲۳،۴۲ و اگر کسی نباشد که این اعداد را به موقع وارد کند آنوقت یک انفجار عظیم که به علت تجمع انرژی الکترومغناطیسی حاصل از تاسیسات به کار رفته در جزیره است رخ می دهد و دنیا نابود می شود! برای فردی که باید این کار را هر روز انجام بدهد مقدار زیادی مواد غذایی هم گذاشته اند! که معلوم نیست از کجا آمده اند. جنبه معنوی قضیه این است که عدد ۱۰۸ در باور بودایی ها ۱۰۸نوع گناه است که بشر می تواند مرتکب شود. جالب تر اینکه این اعداد هر کدام مربوط به یکی از شخصیت های فیلم هستند. به عنوان مثال جک، شخصیت اول فیلم که در آخر سریال جهان را نجات می دهد عددش ۲۳ است و حتی در هواپیما روی صندلی ۲۳ نشسته بود. فامیلی جک، شپارد است که انتخابی زیرکانه است چون شبیه کلمه شپرد به معنای چوپان است و حقیقتا جک از همان سکانس اول شروع می کند به چوپانی! یعنی جمع کردن مردم به دور خود و کنترل و هدایت آنها. اینکه این اعداد به چه معنا هستند، نکته ای است که من در هیچ کجا نقدش را پیدا نکردم مخصوصا بعد از نقد دکتر حسن عباسی در مورد این سریال انتظار داشتم ایشان به این نکته پی برده باشند و همین طور مثلث عشقی جک و سویر با کِیت که علاوه بر جنبه سیاسی، یک موضوع مهم رواشناسی و جامعه شناسی است اما چیزی در مورد آن نگفتند. این سریال در زمان حمله امریکا به عراق ساخته شد و اینکه انفجار عظیمی رخ خواهد داد و باید یک نفر جلوی آن را بگیرد اشاره دارد به یازده سپتامبر، و کسی که در این سریال منجی جهان است همان جک است که عدد او ۲۳ است.
چرا ۲۳؟ خب این اشاره دارد به سال ۲۰۰۳ ! اگر دو صفر را حذف کنید می شود ۲۳ و جک هم یک امریکایی است و سریال می خواهد بگوید که جرج بوش که او هم یک امریکایی بود در سال ۲۰۰۳ با حمله به عراق و مبارزه با تروریسم دنیا را نجات داده است. به همین خاطر عدد۲۳ را انتخاب کرده اند و جالب تر اینکه یکی از شخصیت های فیلم که مسلمان است، یک عراقی است که در آخر روحش را به شیطان می فروشد و آبروی هرچی مسلمان هست را می برد! بنابراین باز هم با قرار دادن این شخصیت منفی که عراقی هست سریال به ماجرای امریکا و عراق اشاره دارد.
ماجرای مثلث عشقی در مورد کِیت ، سویِر و جک است. کیت یک دختر مجرم و تحت تعقیب توسط پلیس است به خاطر قتل ناپدری الکلی اش به این دلیل که با مادرش رفتار بسیار بدی داشته است. او با سقوط در این جزیره به نوعی از شرِ پلیس ها راحت می شود. سویِر هم یک امریکایی خلافکار و مجرم است اما او هم کاملا مقصر نیست! به این خاطر که در کودکی یک کلاه بردار باعث مرگ پدر و مادرش می شود و خانواده اش را نابود میکند. کاری که او با زندگی آنها می کند آنقدر در روحیه سویر تاثیر می گذارد که او یک نامه برای آن شخص می نویسد و این نامه را از کودکی تا اکنون به همراه دارد و کل عمرش را در جست و جوی آن مرد است تا انتقامش را بگیرد. در این جزیره سویر به کِیت علاقه مند می شود ولی قلب او مملو از تنفر و حس انتقام است بنابراین یک علاقه ی پاک بین او و کِیت وجود ندارد. کیِت به سمت جک که پزشک است بیشتر تمایل دارد اما جک به اصول اخلاقی پایبند است و اصلا مانند سویر نیست و خودداری می کند. تا آخر سریال کِیت گاهی رابطه اش با جک قوی تر می شود و گاهی با سویر و شما متوجه نمی شوید که چرا باید چنین اتفاقی بیافتد؟
دلیل آنرا من به شما می گویم، سویِر نماد نیمه تاریک ِ ماست یا همان نفس عماره و وسوسه های شیطانی ماست. ما گاهی اسیر آن می شویم و به سویش می رویم اما دوباره به خودمان می آییم و به سمت خوبی و زیبایی می رویم. چون ذاتا به سمت خیر و نیکی گرایش داریم. جک نماد همین خوبی و کامل بودن است. به همین خاطر کِیت به سمت او کشیده می شود اما تا آخر سریال در حقیقت با نفس خودش در جنگ است و این چیزی است که این جزیره از آنها می خواهد. هرکسی که آنجا می آید باید پاک شود در غیر این صورت کشته می شود.
آنها متوجه می شوند که هیچ راه خروجی از جزیره نیست. در تاسیسات جزیره نمادی وجود دارد که دارما نام دارد.
دارما در آیین بودا یکی از رازهای بزرگ جهان است که به معنای متافیزیک است. در حقیقت تاسیسات این جزیره مربوط به تحقیقات سری دولت در دوران جنگ سرد است که در مورد مسایل: سفر در زمان ، کنترل ذهن و… است. دلیل اینکه آنها نمیتوانند از جزیره خارج شوند و کسی آنها را پیدا نمی کند این است که جزیره در دسترس مردم جهان نیست و دلیل آن همان تاسیسات است. در حقیقت اینکه هر ۱۰۸ بار باید کدها وارد شوند مربوط به ابعاد مکان زمان است و با اینکار جزیره در زمان جا به جا شده و از دسترس مردم جهان خارج می شود ولی افسوس که شخصیت های فیلم از این راز مهم بی خبرند و همین بی خبری باعث می شود نتوانند از جزیره فرار کنند.
آنها پس از مدتی متوجه می شوند که در جزیره تنها نیستند و عده ای هستند که دیگران(Others) لقب می گیرند. اینها کسانی هستند که جزیره را مدیریت می کنند. Others اشاره دارد به تشکیلات فراماسونری. در میان کسانی که از سقوط هواپیما جان سالم به در برده اند یک زن باردار هم وجود دارد که بچه اش پس از به دنیا آمدن توسط دیگران برای آزمایشات سری دزدیده می شود. نام بچه اش هارون است، یعنی همان برادر موسی(ع) ! در دیالوگی به یادماندنی یکی از دیگران به جک و جان می گوید: این جزیره ، جزیره ی شما نیست، این جزیره جزیره ماست و اگر شما در اینجا زندگی می کنید فقط به این دلیل است که ما به شما اجازه داده ایم!
پس از گذشت چند فصل از سریال اگر فرد تیزبینی باشید متوجه می شوید که این جمله پیامی از طرف فراماسونری به جهانیان است. رئیسِ دیگران فردی یهودی و مرموز به نام بنجامین است که خود را وقف اجرای دستورات شخصی به نام جاکوب کرده است.
جاکوب هم همان نام دیگر یعقوب است. جاکوب نیروی خیر در جزیره است و برادرش شر است و این دو نبردی دیرینه با هم دارند. که این موضوع برگرفته از اندیشه های ایران باستان است.
اینجا یک ابهام وجود دارد و اینکه بنجامین آدم بدی است اما از جاکوب اطاعت میکند! یعنی دستورات الهی را به نحو درستی انجام نمی دهد و در راهش ممکن است جنایت هم کند! درک این موضوع مشکل است اما با توجه به یهودی بودن بنجامین مشخص می شود که منظور فیلم سازان همان صهیونیست ها هستند که آدم های خوبی نیستند اما ادعا میکنند که کارشان درست است و بقیه در اشتباه هستند! یا تندروهای مذهبی که این چنین هستند. جالب است که همه اتفاقات جزیره زیر سرِ همین فرد یهودی یعنی بنجامین است و این اشاره دارد به دنیا و اتفاقات آن که توسط یهودیان برنامه ریزی می شود. و کسانی که در این جزیره بر سر قدرت با هم دعوا می کنند در حقیقت امریکایی ها و انگلیسی ها هستند اما در نهایت مغلوب قدرت Others می شوند. مسافران هواپیما هم در حقیقت گلچینی از تمام فرهنگ ها و نژادهای مختلف جهان هستند که هرکدام حاوی پیامی در مورد آن تمدن هستند. شخصی که عراقی بود و پیشتر در موردش توضیح دادم در صحنه ای از فیلم در حالیکه در هواپیما نشسته است در دستش پاسپورتش را گرفته است اما پاسپورت ایرانی است! و روی آن نوشته های فارسی وجود دارد! همچنین کتاب حافظ هم در کنار دستش هست! این یعنی میخواهند با انتخاب این شخصیت با یک تیر چند نشان بزنند، این پیام که در یک لحظه از مقابل چشمان مخاطب رد می شود و اکثرا متوجه آن نمی شوند در ناخودآگاه به خوبی تاثیر می گذارد و به مخاطب این مطلب القا می شود که ایرانی ها افرادی تروریست و جانی هستند.
در این سریال نمادهای فراماسونری و باستانی خصوصا مصر باستان به وفور یافت می شود و حتی شخصیت های اصلی فیلم از نظر ویژگی های شخصیتی و اجتماعی بی شباهت به خدایان مصر باستان نیستند و می توان آنها را به خدایان مصر باستان نسبت داد. یکی از نمادهای مصر باستان که به وضوح در سریال نشان داده میشود تصاویری است که پس از شمارش معکوس ۱۰۸ تایی نشان داده میشود و به خط هیروگلیف هست که ترجمه آن می شود، عالم اموات یا جهان پس از مرگ.
خب برویم سراغ جنبه متافیزیکی سریال. متافیزیک دقیقا مانند همین جزیره است، یعنی وارد شدن به آن کار آسانی نیست و خارج شدن از آن مطمئنا غیر ممکن است. خیلی ها می خواهند وارد حوزه های مختلف متافیزیک بشوند و همیشه به آنها هشدار داده می شود که اگر وارد این حیطه بشوید دیگر نمی توانید از آن خارج بشوید. این موضوع را احتمالا می دانستید اما نکته مهم این است که وارد شدن به آن هم کار آسانی نیست، همانند جزیره که در مواقع خیلی خاصی در دسترس قرار می گرفت. این سریال می خواهد بگوید از زندگی روزمره دل بکنید و ابعاد پنهان جهان را کشف کنید. می خواهد بگوید که غیرممکن وجود ندارد و معجزه اتفاق می افتد اگر ایمان قوی داشته باشید. سرنوشت در قالب Island نشان داده می شود و اکثر کاراکترهای سریال با اینکه به سرنوشت اعتقاد ندارند و دچار پوچی زندگی غربی شده اند اما در آخر مغلوب خواستِ Island یعنی همان تقدیر می شوند.
پیام اصلی این سریال درک تقدیر و سرنوشت است می خواهد بگوید نام سریال که "گمشده" است در حقیقت همان سرنوشت انسان هاست که باید پیدایش کنند. آنهایی که گرفتار روزمرگی و هدف های تکراری شده اند در حقیقت سرنوشت خویش را گم کرده اند.
"گمشده" از سریال های بسیار پر هزینه آمریکایی ست که از سپتامبر 2004 تا می 2010 در 6 فصل پخش شده است و ماجرای تعدادی از افرادی ست که در پروازی از سیدنی به لس آنجلس دچار سانحه هوایی شده و سقوط کرده اند. محل سقوط آن ها جزیره ای ست که ظاهراً راه ارتباطی با دنیای خارج از آن ندارد و بنابراین ساکنان آن باید به ماندن در جزیره عادت کنند...