به ازای هر نفری که با دعوت شما در منظوم ثبتنام میکنند 20 امتیاز میگیرید.
لینک دعوت:
فیلمهای دارای قهرمان، در سینمای ایران انگشت شمارند و کارگردانهای قهرمان ساز، نادر! حاتمی کیا یکی از این نوادر است که میتواند قهرمان خلق کند. جدا از آنکه قهرمانانهای فیلمهای او چه ویژگیهایی دارند، نفس قهرمان سازی، در سینما ارزشمند است. در فیلمهای حاتمی کیا بعضی قهرمانان ماندگارترند مثل حاج کاظم آژانس شیشه ای و حیدر بادیگارد. شاید هم باید گفت پرویز پرستویی های حاتمی کیا ماندگارترند. اما تفاوتی بین قهرمانان حاتمی کیا با قهرمانان معمول سینمای جهان وجود دارد. این قهرمانان انساناند، شک میکنند میشناسیمشان، و مهمتر از همه، متعلق به امروزند. برای همین است که میتوانیم حسشان کنیم و حتی شکهایشان را بپذیریم. به وقت شام هم دقیقا از همین جنس است. یعنی سینمای قهرمان پروری که قهرمانهایش در همین امروز زیست میکنند. نه در دیروز و نه در فردا.
به وقت شام با بازنمایی از فضای امروزی سوریه مخاطب را از پیش از ساخت، درگیر خود کرده بود. پرداخت به موضوعی منزجر کننده همچون داعش، جدا از ویژگیهای ایدئولوژیک و حتی استراتژیکش، برای مخاطب کم حافظه امروز، هم واجب است و هم جالب. واجب از آن جهت تا قرائتی ایرانی از شرایط منطقه به ثبت برسد و جالب از آن رو که همه ما با اخبار داعشیها در رسانه و فضای مجازی مواجه بودهایم و حتی وجودشان را در پایتخت لمس کردیم. پس موضوع به خودی خود جالب توجه است ولی آیا این کافی است؟ قطعا نه. به وقت شام چیزی فراتر از موضوع دارد. فیلمبرداری مناسب، لانگشاتهای متعدد، صداگذاری حرفهای (که فقط در سالن تاریک سینما قابل دستیابی است)، گریمهای معقول و گرههای داستانی عواملی هستند که به وقت شام را دیدنیتر از فیلمهای دیگر میکند.
به وقت شام بیشتر از آنکه یک فیلم سرگرم کننده باشد، یک بازنمایی از وقایع سوریه است. پس طبیعی است اگر شعار بدهد. شعار هم فی نفسه بد نیست اگر به جان اثر بنشیند که در به وقت شام می نشیند. اصلا باید در بعضی شرایط شعار داد تا شعارها شنیده شوند. اگر قهرمان حاتمیکیا در بادیگارد شک کرده و دلزده میشود، به آن علت است که مخاطب فیلم داخلی است، پس شک قهرمان هم داخلی است و هدف فیلم هم داخلی است اما به وقت شام، مخاطبی فراتر از مرزهای ایران دارد پس باید جنس نتیجهاش متفاوتتر از بادیگارد باشد. البته که همان شک همیشگی حاتمیکیا را میتوان در پاهای لرزان خلبان هواپیما هم دید.
به وقت شام میتوانست فیلمی موقرتر باشد اگر بازیگران ایرانی به همان اندازه خارجیها خوب بازی میکردند. هادی حجازیفربا بازی متوسط خود، نتوانست انتظار بالارفته مخاطبان در دوسال گذشته را برآورده کند و چیزی بیش از یک نقش آفرینی متوسط از او نمیبینیم. بابک حمیدیانهم مثل همیشه است. خوب و موثر ولی نه شگفتی آفرین. به جای آن، بازیگران خارجی، جذاب تر از داخلی ها بازی کردهاند. آنقدر جذاب که زیر نویس فیلم مخاطب را اذیت نمیکند.
چند سطر بالاتر هم گفتم به وقت شام، خوش ساخت و خوش تکنیک است. حاتمیکیا هر روز پختهتر از دیروز میشود و بیشتر بر تکنولوژیهای امروزی مسلط میگردد. طراحیهای لباس دقیق و فکر شدهاند. شخصیتها هم با منظور خاصی انتخاب شدند تا نقش اروپاییها و عناصر منطقه به خوبی مشخص باشد. نقطه بارز فیلم توجه به نقش تبلیغاتی و رسانه داعش است تا آنجا که در کمتر سکانسی دوربینی از داعش خودنمایی نمیکند. این توجه و تاکید ویژه حاتمیکیا بر روی شخصیتهای اروپایی فیلم و نقش آفرینی های آن ها در سوریه و تجربه رسانه ای آنها بسیار قابل توجه است که پیش از این کمتر به آن اشاره شده بود. جدا از این ویژگیهای مثبت، فیلم در یک چهارم پایانی گافهای روایی دارد که ضربات مهمی به نتیجهگیری فیلم وارد میکند شاید اگر قرار بود حاتمی کیا در خلوت خود پایان فیلم را تعیین کند، در همان میانه فیلم را تمام میکرد.(توضیح بیش از این ممکن است داستان فیلم را لو بدهد)
از منظر سینمایی، به وقت شام دارای دو پایان است. میتوان در مورد چرایی انتخاب حاتمی کیا برای ساخت پایان اول، سطرها نوشت و برای ساخت پایان دوم، توجیههای بیشماری آورد و علتهای زیادی را ذکر کرد که البته چند خطی در ابتدای این نوشته و اهمیت توجه به مخاطب جهانی و تفاوت آن با مخاطب داخلی ذکر شد. اما ترجیح میدهم خود حاتمیکیا در مورد چرایی پایان بندی فیلم صحبت کند. باید اعتراف کرد پایان اول یک پایان کاملا سینمایی و محکم است که هیچ چیز کم ندارد. بسیار عمیقتر و تلختر از پایان دوم است و با بی رحمی تمام، عن قریب است که شریانهای حیاتی بیننده را قطع کند. کاملا هماهنگ با عناصر ابتدایی فیلم ساخته شده و تا عمق قلب بیننده نفوذ میکند. تدوینی بی نقص و موسیقی تاثیر گذاری دارد و البته، مادری که در دور دست صحنه را تماشا میکند. چطوری؛ ایرانی!