میثم کریمی : سه گانه « بورن » با بازی مت دایمون، یکی از خلاقانه ترین فیلمهای اکشن در دهه ی گذشته به حساب می آمد بطوریکه حتی بسیاری،1 آغازگر سبک مدرن...
15 آذر 1395
سه گانه « بورن » با بازی مت دایمون، یکی از خلاقانه ترین فیلمهای اکشن در دهه ی گذشته به حساب می آمد بطوریکه حتی بسیاری،1 آغازگر سبک مدرن سینمای اکشن را سه گانه « بورن » می پندارند. در سه قسمت گذشته ما با ماموری مواجه بودیم که اطلاعات مشخصی از گذشته اش وجود نداشت اما فردی بسیار چابک و سریع بود. مشخصه اصلی اکشن در سه قسمت قبلی، تدوین های شلاقی و سبک فیلمبرداری " دوربین روی دست " در هنگام مبارزات فیزیکی بود که باعث می ش تا این مبارزات برای مخاطب واقی تر جلوه کند. فیلمهای بسیاری پس از این سه گانه اکران شدند که سعی داشتند با استفاده از فرمول های موفق « بورن » در سینما خودی نشان دهند اما اکثر آنها یا اصلاً دیده نشدند یا در حد یک اکشن یک بار مصرف باقی ماندند. حال چهارمین قسمت از فیلمهای « بورن » با نام « میراث بورن/ The Bourne Legacy » اکران شده که تفاوت های زیادی با سه قسمت قبل دارد، بطوریکه اگر در جریان فیلم، هر از گاهی نام جیسون بورن گفته نمی شد، امکان نداشت متوجه شویم با یک قسمت جدید از سلسله فیلمهای « بورن » مواجه هستیم.
« میراث بورن » درباره دانشمندانی هست که به تکنولوژی ساخت یک نوع قرص پیشرفته دست پیدا کرده اند که باعث می شود در ژنتیک فرد تغییراتی بوجود آید و او تبدیل به فردی قدرتمند از نظر فیزیکی و ذهنی شود.
سپس ما با قهرمانی به نام آرون کراس ( جرمی رینر ) آشنا می شویم که در منطقه آلاسکا در حال تمرین نظامی هست. از این طریق تماشای سکانس اولیه جرمی رینر، تماشاگر متوجه می شود که قهرمانش همین فرد است چراکه تمام فاکتورهای یک مامور سیا و کارکشته را دارا است. کراس در جدیدترین ماموریتش باید سر از کار این قرص ها و سازندگانش در آورد. او در میانه ماموریت خود با دکتری به نام مارتا شیرینگ ( ریچل وایز ) آشنا می شود. این دکتر که از نظر سواد بسیار جایگاه بالایی دارد و یکی از نوابغ علم پزشکی به حساب می آید، 2کمک فراوانی به کراس برای تکمیل ماموریتش می کند اما در ادامه این دو متوجه حقایقی می شوند که انتظارش را نداشتند.
« میراث بورن » در مقایسه با سه قسمت قبلی ، یک فیلم کاملاً دگرگون شده و متفاوت به حساب می آید. در قسمت چهارم شخصیت اصلی سه قسمت قبلی بطور کامل کنار گذاشته شده و یک مامور کار درست به نام آرون کراس جایش را پر کرده است. آرون کراس در مقایسه با جیسون بورن، شخصیت ساده تری به حساب می آید؛ او مانند بورن گذشته مجهولی ندارد و خیلی خوب هم یادش می آید که چه اتفاقاتی در طول زندگی برایش رخ داده. همچنین وی نسبت به بورن، بسیار پرحرف تر و احساسی تر رفتار می کند که این امر باعث می شود مخاطب به راحتی بتواند رفتار او را پیش بینی کند. این شخصیت ساده ( در مقایسه با جیسون بورن ) باعث شده تا تونی گلوری ( کارگردان ) نیز به همراه برادرش دست به خلق فیلمنامه ای به مراتب ساده تر و قابل پیش بینی تر از سه گانه بورن بزنند که در مجموع فکر نمی کنم چندان به مزاق طرفداران این سری از فیلمها خوش بیاید.
البته « میراث بورن » در مقایسه با سه قسمت قبلی به مراتب دیالوگ های بیشتری دارد و در 20 دقیقه آغازین این فیلم نیز به خوبی این تغییر را حس خواهید کرد ، اما این دیالوگ ها فاقد ارزش اجرایی هستند و هیچ تغییری در روند ساده فیلم ایجاد نمی کنند. یکی از نکات عجیب درباره این قسمت این هست که در فیلم به طرز ناشیانه ای مدام نام جیسون بورن بر زبان آورده می شود ( در تلویزیون، رادیو و... ) تا مبادا خدایی ناکرده تماشاگر در طول فیلم یادش برود که در حال تماشای یکی از قسمتهای « بورن » است! 3
در اواسط فیلم زمانی که آرون کراس با دکتر مارتا همراه می شود و دائم از مکان A به مکان B فرار می کنند، اکشن فیلم رنگ بیشتری به خود می گیرد. صحنه های اکشن دقیقاً مشابه سه گانه قبلی « بورن » ساخته شده است و می توانید نشانه های آن را به خوبی درک کنید. این مبارزات شامل درگیری های فیزیکی با فرمول آشنای « دوربین روی دست » است که به بهترین نحو ممکن در این قسمت بازخوانی شده است. تعقیب و گریزهای خیابانی نیز در « میراث بورن » گنجانده شده است، تعقیب و گریزهایی که در مکان های باریک شکل می گیرد و بیشتر از اینکه اکشن اش به دل آدم بنشیند، زحمت فیلمبردار برای تصویربرداری در این مکان های باریک را به یاد آدم می اندازد! البته نباید از آمادگی فیزیکی جرمی رینر و بدلکاران متعدد فیلم چشم پوشی کرد چراکه کارشان در این مسیرهای باری بسیار سخت و طاقت فرسا بوده. در نهایت یکی دوتایی هم تعقیب و گریز با استفاده از وسایل نقلیه وجود دارد که مثل همیشه جذاب و عالی هستند. البته عنصر تخیل هم به خوبی در این تعقیب و گریز خیابانی به کار گرفته شده و قوانین فیزیک هم تا حدودی نقض شده اما در مجموع این صحنه ها می تواند باعث بالا رفتن هیجان شما شود.
اما اصلی ترین بحث درباره « میراث بورن » این هست که آیا جرمی رینر می تواند جای خالی مت دایمون را پر کند یا خیر؟ به نظر من جرمی رینر بازیگر بسیار خوبی هست، او آمادگی بدنی بالایی دارد و چهره خشک و مصمم هم جزوی از وجودش است اما مشکل اینجاست که هرگز نمی توان پیچیدگی های شخصیتی مت دایمون را در او یافت. مت دایمون بازیگری هست که تا پیش از این، چه در نقشهای درام و چه در اکشن موفق ظاهر شده بود و در سه گانه بورن نیز هر دو وجه درام و اکشن را به بهترین نحو ممکن به اجرا گذاشته بود که می توان آن را یکی از دلایل اصلی جذابیت سه گانه بورن قلمداد کرد. اما جرمی رینر در بخش درام نمی تواند قدرت اجرای مت دایمون را داشت4ه باشد.چهره او خشک و بی احساس هست و در بخش درام فیلم ( با همراهی ریچل وایز ) نمی تواند تماشاگر را راضی کند، در واقع باید بگویم که شیمی بین او و ریچل وایز کارساز نیست و کیفیت مطلوبی ندارد. ریچل وایز در نقش دکتر مارتا اگرچه به نسبت سایر فیلمهای اکشن حضور موثرتری در صحنه ها دارد اما بیشتر به درد همان بخش درام فیلم می خورد که آن هم راضی کننده نیست. ادوارد نورتون در نقش نقش یک رئیس سرویس اطلاعاتی ( در کل در مجموعه فیلمهای « بورن » سرویس های اطلاعاتی فراوانی وجود دارند که به تعدادی دولتی ، تعدادی خصوصی، خودمختار، تک نفره و... خلاصه می شوند! با تماشای سری فیلمهای « بورن » آدم احساس می کند همه چیز سیاسی هست! ) در حد و اندازه و قواره نقش است و کار بیشتری صورت نمی دهد. نورتون بازیگر بسیار با استعدادی است و اگر بهترین نقش را هم به او بدهید به خوبی از عهده انجام آن بر می آید اما چیزی که در « میراث بورن » از او می بینیم شباهتی به خاطرات خوب ما از او ندارد.
« میراث بورن » برای طرفداران سه قسمت قبلی حکم برگشت به عقب را دارد. البته کماکان سری « بورن » از ضرباهنگ سریع و تدوین شلاقی مفید بهره می برد اما محتوای قسمت چهارم به مراتب از سه قسمت قبلی ضعیف تر است و همین ویژگی است که « میراث بورن » را در جایگاه پایین تری نسبت به قسمتهای قبل قرار می دهد. به همه اینها، عدم حضور مت دایمون را هم اضافه کنید که خودش به تنهایی یک وزنه برای سری « بورن » به حساب می آمد.