مرتضی اسماعیلدوست : ایده اولیه «آخرین بار کی سحر را دیدی؟» در کاغذ بسیار جالب و دراماتیزه بوده و قابلیت تبدیل به یکی از بهترین ساختههای تریلر سینمای ایران را داشته، اما...
15 بهمن 1394
ایده اولیه «آخرین بار کی سحر را دیدی؟»در کاغذ بسیار جالب و دراماتیزه بوده و قابلیت تبدیل به یکی از بهترین ساختههای تریلر سینمای ایران را داشته و شروع بسیار کوبنده و مناسب فیلم هم نوید اثری متفاوت در سینمای ایران میداد اما این فیلم هم مانند فیلم«دلبری»در میانه راه جا مانده و توان بسط و توسعه موقعیتها را ندارد و تا انتها درجا میزند. از این رو شاهد سکانسهایی بیهوده و حتی مضحکانه از شیوه روایی اثر و بیان دیالوگها بوده و تعلیق ابتدایی اثر مبنی بر چرایی و چگونگی گم شدن سحر در نیمهشب از نفس میافتد، هر چند ایده جذاب اولیه شرایط زنده بودن تا پایان را نزد بیننده داشته و تعلیق مرگ یا زنده بودن سحر همچنان تا انتها وجود دارد.
وجود کاراکترهایی بیهوده مانند کتی، کسری و سهراب و سیما، برادر و خواهر سحر در روایت که اتفاقا قابلیت جذب مناسبی در خط روایت داستانی داشتند و نیز گرایش اثر به سمت لحنی شعارگونه از بیان مشکلات جامعه شهری، هسته اصلی فیلم را به مسیری نامناسب برده و سکانس انتهایی فیلم که ارجاعی به سکانس ابتدایی دارد، تنها در ادامه شعارهای فیلمساز مبنی بر عدم وجود امنیت در جامعه بوده و کارکردی خارج از روایت در خود مییابد و این افسوس را با توجه به نبود آثاری قابل توجه در سینمای جنایی- پلیسی ایران به جا میگذارد که باز هم ایدهای جذاب در پرداخت به ثمر نرسید و این سوال را هم از فرزاد موتمن پس از ساخت فیلم ارزنده«شبهای روشن»جاری میکند که«آخرین بار کی فیلمساز را دیدی؟»