به ازای هر نفری که با دعوت شما در منظوم ثبتنام میکنند 20 امتیاز میگیرید.
لینک دعوت:
داستان به وقت شام و جهانی که این اثر در پی خلق آن است داستان چند مواجهه است. مواجهه نیروهای ایرانی در سوریه و دشمنان آنها یعنی نیروهای داعش، و مواجهه دو نسل از ایرانیان با یکدیگر، نسل جنگ و نسل بعد از جنگ. مواجهه فرقه های درونی داعش با یکدیگر، مواجهه وجوه مختلف ارتش سوریه با خودش.
حاتمی کیا در فیلم قبلی خود بادیگارد و در تمام فیلمهای پیشین خود، عنان کار را به نسل بزرگ تر داده بود. در فیلم آژانس فرزند حاج کاظم از فهم دغدعه های پدرش ناتوان است و در فیلم بادیگارد، داماد حیدر ذبیحی که در حکم پسر نداشته اوست، انگیزه ای برای ادامه راهی که حیدر در آن پیش قراولی کهنه کارست ، ندارد. اما در فیلم به وقت شام، این نسل جدید است، که بیرق پدر را به دوش می کشد و علی با بازی بابک حمیدیان ، سکان هواپیمایی را در دست می گیرد که او بهتر از پدرش آن را هدایت می کند. آرزوی دیرینه کارگردان آرمانخواه سینمای ایران، سرانجام در آسمان شام محقق شد و نسل جدید بسیار فهمیده تر از همه تصورات دغدغه مندان میراث انقلاب، پا به میدان نهاد. اما برخلاف سایر فیلم های حاتمی کیا این نسل جدید این بار در آماج گفتگو ها و استدلال توفنده نبود. گویی او خود با شهودی درونی و نه به جهت اخطارهای فلسفی و حرف های حکیمانه پدر، به این گزینه رسیده یود. یا شاید چون می یبنید که قهرمانی پدر به پایان رسیده است – پدر گرفتار قفس در فیلم به وقت شام شاید استعاره ای است که باید خود حاتمی کیا رمز و رازش را بشکافند- از همین رو شاید راهی جز این در پیش پای او نمانده است، که راه نیمه تمام پدر را به اتمام برساند. این بار در فیلم حاتمیکیا با تصویری متفاوت از سیمای پدر مواجهیم. پدری که در قیاس با سایر پدرهای فیلم های حاتمی کیا، از اقتدار کمتری برخوردار است.( تقابل پرویز پرستویی و هادی حجازی فر) پسر شولای پدر را بر دوش می اندازد و در قامت قهرمانی جدید خود را معرفی می کند اما چگونه این آرزوی دیرینه و این جهش محتوایی رخ می دهد- این هم رازی است که در فیلم رمزی از آن گشوده نمی شود-
بابک حمیدیان در فیلم سینمایی به وقت شام
فیلم آقای حاتمی کیا از جهت تحول گفتمانی و مضمونی یک گام رو به پیش محسوب می شود ، اما او به ما در فیلم خود نمی گوید که چگونه به این تحول دست یافته است. شاید اخبار رسیده از جنگ سوریه ، در این تغییر ذهنیت موثر افتاده است. می دانیم که فعالیت مستشاری نیروهای ایرانی در سوریه، ترکیبی از فرماندهان کهنه کار جنگ و نیروهای جوان بعد از دوران دفاع مقدس است. آنچه از اخبار سوریه به گوش رسانه ها می رسد، بیشتر خبر شهادت نیروهای جوان بسیجی است. خود آقای حاتمی کیا چندین بار در گفتگوهای خود برای معرفی فیلم به وقت شام، به نام شهید محسن حججی[1] اشاره کرده است. در طی مدت جنگ سوریه و ظهور داعش، در شهرهای مختلف، شاهد مراسم تشییع شهدای ایرانی بوده ایم. شهدایی که بیشتر در سالهای جوانی خود بوده اند. آنان برای نابودی دشمن نابکار و برای بازداشتن او از رسیدن به مقصد، خود را فدا کرده اند و این همان کاری است که علی با بازی حمیدیان در به وقت شام انجام می دهد. او نیز جان خود را می گذارد تا جان جماعتی را در شهری که هر کجا می تواند باشد نجات دهد. فیلم در تلاش برای تفاوت عملیات انتحاری و استشهادی است. انتحار برای نابودی دیگری است، اما اشتشهاد، جان سپردن در راه حفظ دیگری است. در انتحار خشم و نفرت از دیگری سیطره دارد و در استشهاد، عشق به زنده ماندن دیگران. هر دو در ظاهر یک کار را انجام می دهند اما با دو جهان بینی متفاوت و در دو دنیای متفاوت و با تبعات متفاوت. از این گونه مفاهیم در فیلم جدید حاتمی کیا کم نیست. فیلم از گفتمان مدافعان حرم نیز فراتر می رود. همان گونه که اشاره شد، بابک حمیدیان معرف نسل جوان شهدای ایرانی در جنگ سوریه است. گفتمان درونی جمهوری اسلامی در توصیف این گروه از نیروهای نظامی ، از اصطلاح شهدای مدافع حرم استفاده می کند. اما در این فیلم از حرم و مدافعان آن خبری نیست. حاتمی کیا دایره بحثش را از یک نماد مذهبی شیعی فراتر می برد. او حتی از دایره مذاهب و فرق اسلامی هم پا را آنسوتر می گذارد. او از تقابل غرب و شرق هم عبور می کند و داستان جنگ سوریه را جنگ بر سر تمدن و توحش می داند. جنگ مرگ و زندگی. جنگ نیروی حیات در برابر نیروی نابودی. جنگ اروس در برابر تاناتوس[2]. همه این حرف های زیبا اما در فیلم تنها نشان داده می شود. هنوز امتزاجی رخ نداده است. برای خود نگارنده یک ابهام است که حاتمی کیا چگونه از بادیگارد و مفاهیم مندرج در آن به ناگهان به فیلم به وقت شام رسیده است.( برای مطالعه بیشتر در باره مفاهیم و گفتمان فیلم بادیگارد به این مطلب مراجعه کنید: از بادیگارد تا بادیگارد؛ سفر دایره وار از خود به خویشتن) اختلاف تفاوت گفتمانی این دو فیلم به حدی است که باید برای توجیه و درک آن لاجرم به این اندیشید که حاتمی کیا در افق شام چالاک تر از افق ایران می اندیشد. نوعی انترناسیونالیزم[3] در این چالاکی تفکر وجود دارد. حاتمی کیا ساعت فکرش را به وقت دمشق کوک می کند و به این ترتیب رمز و راز زمانه را به گونه ای دیگر می فهمد. اگر اینگونه باشد باید گفت راست گفته اند که تفکر در ذات خود تاریخمند و حتی مکانمند است چرا که حاتمی کیا در ایران به گونه ای و در شام به گونه ای دیگر می اندیشد. وجه انترناسیونال ماجرا این جاست، گویی به زعم حاتمی کیا در به وقت شام، آدمی زاد به هیچ سرزمینی تعلق ندارد، بلکه به تفکر و مرام تعلق دارد.( نوعی ایده الیزم در برابر ماتریالیزم) امروزه وضعیت سوریه را باید عالی ترین تجلی همین تفکر انترناسیونال دانست. آدم هایی فراسرزمینی به سمت شام که روزگاری مهد تمدن بوده است روانه می شوند. گروهی از آنها برای تشکیل خلافت دولت اسلامی داعش که ماهیتی فرا ملیتی دارد و عده ای برای مقابله با آن که متعتقد اند هیچ چیزی در این جهان نیست که ماهیتی فراملیتی نداشته باشد. و به راستی نیز اینگونه است. جهان کوچکتر از آن است که بتوانیم نسبت به آنچه در جایی دیگری رخ می دهد بی تفاوت باشیم.
هادی حجازی فر در فیلم سینمایی به وقت شام
اما این نکات درونی و این تحول گفتمانی که استاد سینمای ایران در آستانه شصت سالگی آن را به قاب تصاویر خود آورده، اگرچه شایسته توجه جدی است اما آنچنان که باید و شاید در این فیلم به بیان در نیامده است. این مفاهیم که عموما بایستی در دل نوعی مواجهه به دست بیایند ، به سادگی از کنار هم می گذرند. تحول رخ می دهد و ما از آن باخبر می شویم. اینجا باید پرسید که به راستی تفاوت سینما و خبر چیست؟ خبر به ما اعلام می شود و فیلم ما را تفهیم می کند. اگر این گونه باشد باید گفت که علی رغم اینکه به وقت شام قرار است داستان چند مواجهه باشد اما در عمل مواجهه ای رخ نمی دهد. آدم ها از کنار هم می گذرند. کسی وارد دنیای فرد دیگری نمی شود. جهان های خلق شده در فیلم ، به شکلی مجزا از هم ادامه می دهند
اگر دو سوی این داستان را یا به عبارت معروف فیلنامه نویسان، پروتا گونیست و آنتاگونیست این فیلم را جستجو کنیم باید نشانه پروتاگونیست بودن را به نیروهای ایران و لکه ننگ آنتاگونیست بودن را بر قبای داعشی ها بدوزیم.
آنتاگونیست از آن رو به دنبال پروناگونیست است، که هویت او در جدال با قهرمان معنا می یاد و همچنین بسیاری از خصیصه های اصلی قهرمان در همین مواجهه با دشمنش هم به مخاطب آشکار می شود و هم به خود او برای اولین بار معرفی می شود. از همین روفیلمنامه آوردگاه قهرمان و دشمنان اوست. که بهترین مثال برای درک این وضعیت کلمه جنگ است. صفحات فیلمنامه و در ادامه تصاویر فیلم، صحنه نبرد دو ستون فیلم است. بی جهت نیست که جناب حاتمی کیا از معدود نویسندگان پیرنگ پرداز سینمای ایران است. چرا که او سینما را در جنگ آموخته است. در جایی که تفکیک دوست و دشمن ، نه یک پز سیاسی که یک نیاز حیاتی است. آرام آرام این منش به یک روش در فیلمنامه های ایشان بدل شد. او می دانست که داستان با مواجهه دوست و دشمن به حرکت و جولان می افتد از همین رو انواع این نحوه های مواجهه را در فیلم هایش آشکار کرد. از فیلم اشک انگیز کرخه تا راین.مواجهه نیروهای مسلمان با فرهنگ غیر دینی جامعه آلمان.. تا مواجهه همه اقشار جامعه در روبروی یکدیگر در فیلم آژانس، مواجهه نگاه مردانه و زنانه از جنگ و جدال دو مرد اسطوره پوش برای تصاحب زن در فیلم روبان قرمزو...
بابک حمیدیان در فیلم سینمایی به وقت شام
اما مدت ها بود که جدال ها در فیلم های حاتمی مرزهای روشنشان را از دست داده بودند( گذشته از فیلم ارغوان که مواجهه باز ازاین گونه بود، روبرویی یک نیروی اطلاعات با یک عضو معاند گروهکی، البته در محیطی کوچک و حقیر...چیزی که احتمالا حاتمی کیا را به ذوق نمی آورد..) در سایر فیلم های حاتمی کیا دیگر مواجهه ای آنگونه رخ نداده بود. مواجهه های کمرنگی که با کمک های دراماتیک سرپا مانده بودند مانند آنجه که بر سر حیدر ذبیحی در بادیگارد رفت. طبیعی بود که حاتمی کیا بار و بندیل بردارد و در پی یافتن مرزهای مشخص جدال که وجه قهرمانانه اش با فرهنگ و سیاست ما هم ارتباطی داشته باشد، عزم سفر کند. او پیش از این هم این کار را کرده بود. در خاکستر سبز باز همین کار را کرده بود. در فیلم به یادماندنی چ که در آنجا حاتمی کیا به مرزهای غربی کشور می رود اما در آن فیلم سفر اصلی او در زمان است. دیگر داستانی که او خواهانش بود در این زمانه رخ نمی داد، پس سفر به زمان کرد، و در آنجا چ را برای ما به ارمغان آورد.
فیلمساز حکومتی بودن خوب است یا بد است؟ به زعم نگارنده فیلسماز و اصولا هنرمند بایستی در جستجوی حقیقت باشد. گاهی یه نظام بزرگ، چه یک نظام حکومتی و یا یک نظام فکری ، به جهت ساختارهای متعدد خود، در درک برخی مسائل کوچک و بدیهی دچار اختلال می شود. این وظیفه یک شهروند- هنرمند است که بتواند این نکات را کشف کند و تذکر دهد. حاتمی کیا انسانی است که در عموم فیلمهایش حقیقت را از منظر جنبه های مختلف نظام جمهوری اسلامی به قضاوت می نشیند. از همین روست که در همه آثار او با یک جدال جدی روبرو هستیم.
محمد شعبان در فیلم سینمایی به وقت شام
حاتمی کیا کارگردانی است که از آدم هایی که آنها را می شناسد سخن می گوید.سرنوشت این آدم ها و نحوه بودنشان برایش مهم است. حاتمی کیا در باره چیزی که نمی شناسد سخن نمی گوید.منظورم نه اقتضائات صحنه و لباس که اشاره ام به درک دنیای درونی آدم هاست. حاتمی کیا یک فیلمساز حکومتی نیست او یک فیلم ساز طبقه خاصی از آدم هاست. آدم هایی که به وظیفه شان عمل می کنند و امکانات پنهان و مستتر در پیرامونشان به نوعی است که می توانند نجات دهنده عده کم یا زیادی از آدم ها شوند. او دنبال آدم هایی است که هدف خاصی دارند و برای این هدف می کوشند و آدم هایی هم هستند که در برابر هدف آنها می ایستند. این چیزی است که یک فیلم به معنای واقعی به آن احتیاج دارد و از همین روست که حاتمی کیا به سراغ همان کهنه سربازهای جنگ می رود. چون عجالتا جای دیگری این را پیدا نکرده است.
هادی حجازی فر در فیلم سینمایی به وقت شام
اما با این حال فیلم اخیر حاتمی کیا کمی از این مدار خارج است. علت آن هم این است که جدالی میان نیروهای خیر و شر فیلم در نمی گیرد. جدال در سطح کلمات است و نه در عمق فرایندها. ما بر خلاف سایر آثار حاتمی کیا اینجا از جدال عقیدتی دو سمت داستان نشانه ای نمی بینیم. به عنوان مثال از آنگونه مجادلات عقیدتی که بین شخصیت های فیلم آژانس و یا حتی بادیگارد می بینیم. شاید از آن رو که فاصله میان تفکر یک ایرانی مسلمان با یک نیروی داعش آنقدر زیاد است که گفتگویی شکل نمی گیرد. این امر می توانست به یک رویه ثابت در فیلم بدل شود. اما در چند جا گفتگویی بر سر عقیده و مسلک و مرام بین شیخ عرب و یونس با بازی هادی حجازی فر در می گیرد. حتی در لحظه ای یونس با پسرش علی در باره کاستی های فکری داعش سخن می گوید. سخن هایی که البته حاوی درک تازه و عمیقی از ماجرای داعش نیست. این وضعیت گویای نکته ای است و آن اینکه در این فیلم عملا مواجهه ای بین نیروهای ایرانی و داعشی صورت نمی گیرد. انتخاب علی و زنده ماندن یونس در دست نیروهای داعش، به جهت مهارت آنها در پرواز است. الباقی افراد زنده مانده نیز از همه ملیت ها هستند و نه صرفا ایرانی.در واقع اینجا شیعه بودن یا ایرانی بودن، در برابر چچنی با بلژیکی یا بادیه نشین داعشی بودن تقابلی ایجاد نمی کند. زمانی که مواجهه و تقابلی میان قهرمان و دشمنانش صورت نگیرد، نه قهرمان به خوبی معرفی می شود و نه دشمنانش. و این همان نقیصه ای است که ما در فیلم شاهدیم. نه داعش را می شناسیم و نه نیروهای ایرانی در حال جنگ در سوریه را و نه حتی علت حضور نیروهای روس را. ارتباطی برقرار نمی شود ، جنگی صورت نمی گیرد و پرده ای فرو نمی افتد. از همین رو می توان گفت که این بار فیلم آقای حاتمی کیا نه برآمده از یک تفکر خاص که معطوف به یک مخاطب خاص است.
[1] . محسن حججی (زادهٔ ۲۱ تیر ۱۳۷۰ نجفآباد – ۱۸ مرداد ۱۳۹۶، التَنْف) از نیروهای ایرانی مدافع حرم بود که در مرداد ۱۳۹۶ در عملیاتی مُستشاری در منطقهٔ التَنْف –منطقهٔ مرزی بین سوریه و عراق– توسط نیروهای داعش به اسارت درآمد و پس از دو روز بهدست داعش به شهادت رسید. ( به نقل از ویکی پدیا) شهادت محسن حججی از معدود مواردی بود که خشونت وحشیانه داعش را در برابر نیروهای ایرانی ، با همان ترفند تبلیغاتی و رسانه ای معروف داعش نشان می دهد. ترفندی که با حضور کامل دوربین و گرافیک خاص داعش همراه است. پیش از این همین سبعیت و شیوه قتل اسرا توسط داعش ، در مورد شهروندان سایر ملل در اینترنت منتشر شده بود. فیلم اقای حاتمی کیا، و نحوه اسارت نیروهای ایرانی و برخورد داعش با آنها ، اشاره به ماهیت تبلیغاتی شوهای خونین داعش، و ماهیت سینما گونه این شکل ادم کشی، می تواند تا حد زیادی منبعث از اخبار پیرامون شهید حججی باشد. البته فیلم به وقت شام در خرداد سال 96 وارد مرحله فیلمبرداری شد و محسن حججی در مرداد همان سال یعنی دو ماه بعد به شهادت رسید. آیا این نشانه هوشمندی کارگردان است و یا تنها یک همزمانی رازآلود. به هر رو طبق برخی اخبار، آقای حاتمی از قریب به یک سال پیش برای انجام تحقیقات در مورد فیلم خود ، درحال تردد به سوریه بوده است.
[2] . اروس خدای بالدار یونانی. فزرند افرودیت. او الهه جاذبه بین دو جنس است که عموما با یک کمان در دست مصور می شود. ناتاتویس نیز از دیگر خدایان بالدار یونانی است ؛ الهه مرگ که معمولا با یک شمشیر در دست تصویر می شودغریزه مرگ و حیات. اروس به زایایی ، حفظ حیات، بقا و میل جنسی اشاره دارد و تاناتوس به میل به مرگ.
بحث غریزه مرگ برای اولین بار توسط فروید در کتاب فراسوی اصل لذت عنوان شد. مفروض فروید اینگونه بود که «مرگ غایت و مقصد حیات است» فروید برای تایید این نظریه خود، به این نکته اشاره می کند که غالب افرادی که یک تجربه دردناک شدید را از سر گذرانده اند، میل به بازآفرینی ذهنی آن تجربه دارند. فروید به چند تجربه بالینی خود اشاره می کند. یکی ا زاین موارد تجربه او از درمان سربازان جنگ جهانی اول بود که مشخصا واقعه دردناکی که در حین جنگ برایشان رخ داده بود، مکررا در رویاهایشان تکرار می شد. همچنین فروید در بسیاری از بیماران خود این نکته را آشکارا می دید که آنها وقایع سرکوب شده ذهن خود را آنگونه به یاد می آورند که گویی وقایعی مربوط به لحظه اکنون اند و نه مربوط به گذشته. این موارد کاملا با اصل لذت که فروید آن را به عنوان اصل اساسی فعالیت های روانی انسان در نظر گرفته بود تعارض دارند. از همین رو فروید به این جمع بندی رسید که غزیزه ای عمیق تر، بزرگ تر و درونی تر از اصل لذت وجود دارد که غریزه حیات تنها در پی کنترل کردن و مهار کردن و یا کند کردن آن است و آن غریزه مرگ است. یکی از اشکال تجلی غریزه رانه است. به زعم فروید پرخاشگری و خشونت، وقتی رخ می دهد که رانه مرگ، از خود به سمت دیگری متمایل شود. منبع: Freud's Life and Death Instincts درج شده در سایت verywellmind.com
[3]. انتر ناسیونالیزم، رویکردی فرا ملیتی در سیاست که عموما ریشه در تفکر سوسیالیزم دارد. در سوسیالیزم و به خصوص در تحلیل مارکسیسم از اجتماع افراد بیش از آنکه متعلق به یک ملیت باشند، متعلق به یک طبقه هستند. به زعم مارکسیزم، افراد یک طبقه در همه ملت ها شباهت ها بیشتری با یکدیگر دارند تا افراد یک ملت. در تحلیل مارکسیزم، طبقه ماهیتی اساسا اقتصادی داد و هر طبقه ای غیر از طبقه اقتصادی نمی تواند از استحکام لازم برخوردار باشد. در سال 1864 انحمن انترناسیونال کارگران برگزار شد در این انجمن افراد شهیری چون کارل مارکس و میخاییل باکونین حضوری فعال داشتند. این انجمن در تاریخ تفکر مارکسیزم به انترناسیونال اول مشهور است. عبارات اتحاد کارگران جهان، اتحاد ستمکشان و ستم دیدگان، تاحدی برآمده از همین رویکرد در سوسیالیزم است که البته در مکاتب مختلف فکری رنگ و بوی متفاوتی به خود گرفته است. در نزد اندیشمندان دینی نیز تلاش های فراملیتی متعددی رخ داده است که از آن جمله افکار و اقدامات سید جمال اسدابادی از همین روست. و باز از همین روست که به عنوان مثال جنبش اخوان المسلمین در اکثر کشورهای عربی حضور داردچرا که با تلاش های فراملیتی سید جمال و شاگردان او تناسب دارد. به هر رو، هر تفکری که در چشم انداز خود به ملیت توجه اندکی دارد و افراد را بر اساسی غیر از ملیت با یکدیگر پیوند می دهد، وجه فراملی و یا انترناسیونالیستی دارد. امروزه واژه انترناسیونالیزم، ببشتر از ملیت در پی اتحاد انسان ، سوای مذهب، نژاد و اقتصاد است و از قضا فیلم به وقت شام نیز با این رویکرد فراملیتی نزدیکی بیشتری دارد.
شما چقدر با این مطلب موافق هستید؟ نظر شما درباره این مطلب و اثر چیست؟ نظر خود را در پایین همین صفحه بنویسید. [منظوم تنها ناشر نقدها است و این به معنای تایید دیدگاه منتقدان نیست.]
شما نیز میتوانید نقدها و یادداشتهای خود درباره آثار سینما و تلویزیون را با نام خودتان در منظوم (معتبرترین مرجع نقد سینما و تلویزیون ایران) منتشر کنید. هماکنون مطالب خود را به آدرس ایمیل Admin@Manzoom.ir برای ما ارسال کنید.
نقد، یادداشت، تحلیل، بررسی و معرفی منتقدین از فیلمهای سینمایی، سریالها و برنامههای تلویزیونی ایرانی را در صفحه نقد فیلم سایت منظوم مرجع سینما و تلویزیون ایران بخوانید.
مرسی بخاطر نقدتون🙏🏻🌹