مازیار فکری ارشاد : دو فیلم " لوک خوش دست" ساخته استوارت رزنبرگ و " پرواز بر فراز آشیانه فاخته" به کارگردانی میلوش فورمن هر دو متعلق به جریان متفاوت و نیمه مستقل سینمای...
18 آذر 1395
دو فیلم " لوک خوش دست" ساخته استوارت رزنبرگ و " پرواز بر فراز آشیانه فاخته" به کارگردانی میلوش فورمن هر دو متعلق به جریان متفاوت و نیمه مستقل سینمای آمریکا به شمار می روند، که هر یک فرزند زمانه ساخت خودند.این دوفیلم در مقطع تولید و اکران به نوعی نمایندگی سینمای مستقل آمریکا را بر عهده داشتند اما از شیوه ها و عناصر سینمای هالیوود بهره ها برده اند.رزنبرگ "لوک خوش دست " را در سال 1967 و در بزنگاه پوست انداختن جریان سینمای مستقل آمریکا و زاویه پیدا کردن این جریان سینمایی از جریان اصلی هالیوود بود." پرواز بر فراز آشیانه فاخته" را نزدیک به یک دهه بعد میلوش فورمن کارگردانی کرد.نیمه دهه 1970 را می توان دوران اوج شکوفایی سینمای معترض و ضد جریانی دانست که تعداد قابل توجهی از آثار شاخص سینمای آمریکا را رقم زد.این دو فیلم به رغم فاصله زمانی ساخت و همین طور پیرنگ داستانی نه چندان مشابه، به لحاظ هسته اولیه داستانی و شخصیت پردازی قهرمان/ ضد قهرمان اصلی شباهت هایی ماهوی دارند.
"لوک خوش دست" داستان سربازی از جنگ برگشته و سرخورده را روایت می کند که به جرمی ساده و طعنه آمیز یعنی تخریب اموال عمومی به زندانی دور افتاده همراه با کار اجباری و سختگیری های گاه غیر انسانی زندانبانان می رود.لوک ( با بازی درخشان پل نیومن) آدمی تکرو و یکدنده است که در مقابل هیچ کس ( اعم از زندانبان، هم بند و حتی مادرش کوتاه نمی آید.حتی اگر در مقابله ای محکوم به شکست باشد.شخصیت درونگرا اما کنش گر لوک، به ویژه اقدام های مکرر و ناکام اودر فرار از زندان، روی سایر زندانیان تاثیری عمیق می گذارد و همه هم سلولی هایش او را مظهر مقاومت و پایداری دیوانه وار می دانند.در پایان لوک به شکلی تراژیک جان می بازد اما چنان تاثیری بر هم بندانش گذارده و خاطره ای از خود ساخته که دیر یا زود، لوک دیگری از میان آنها سر بر خواهد آورد.
رندال مک مورفی ( جک نیکلسن) در " پرواز بر فراز آشیانه فاخته" شخصیتی هنجار شکن و تهاجمی است که در تیمارستانی با محدودیت ها و کنترل های شدید، همراه با افرادی از سطح های گوناگون روان پریشی بستری می شود.رندال ظاهری عادی اما غیر قابل اعتماد دارد.آنچه مشخص است آن که رندال دیوانه نیست، بلکه روان پریشی است که برای گریز از محاکمه به جرم قتل خود را در این وضعیت ناگوار پنهان می سازد.برون گرایی و روحیه تهاجمی رندال نیز توجه بیماران دیگر را به خود جلب می کند و روی هر یک تاثیری منحصر به فرد می گذارد.عاقبت رندال جان می بازد اما شخصیتی که از رندال تاثیر بیشتری پذیرفته راه نا تمام او را کامل می کند و به شیوه او از تیمارستان می گریزد.
لوک خوش دست و رندال مک مورفی از جمله شخصیت های نمونه ای سینمای آمریکا در مقطع خلقو اجرای خود بودند. شخصیت هایی که معمولا در بازی انتخاب شخصیت های برتر تاریخ سینما از سوی منابع گوناگون، جایی در فهرست نهایی به خود اختصاص داده اند.مهم ترین ویژگی مشترک هر دو مخالف خوانی و مقاومت در برابر نظم رسمی اجتماع است.این هر دو در صددند تا نظام موجود را بر هم زنند و ساختاری نوین بر اساس آرمان های فردی خود بسازند.در این روند پردازش شخصیتی از مرحله نگارش فیلمنامه تا لحظه اجرا، لوک و مک مورفی هر یک منشی متفاوت بروز می دهند و به شیوه خود به مقابله با وضع موجود می پردازند.اما شباهت هایی در شخصیت هر دو نهفته که به رغم روحیات متعارض، نزدیکی این دو به یک ریشه را انکار ناپذیر می نماید.مک مورفی آدمی برونگرا، خودنما و متظاهر است که برای جلب توجه دیگران دست به هر کاری می زند.لوک در نقطه مقابل درونگراو پنهان کار است که هر لحظه آمادگی انفجار و تلاش برای اثبات وجود خود در رفتارش موج می زند.از طرفی هر دو شخصیت، آدم هایی خود ویرانگرند که با یکدندگی هایشان روی شخصیت های فرعی قصه تاثیری فراوان می گذارند.هر دو شخصیت در فضایی بسته ( زندان، تیمارستان) گرفتار آمده و می کوشند از این فضای محدود بگریزند.
مک مورفی و لوک هر دو شخصیت هایی عملگرا دارند که بر خلاف همتایان خود همت آن را دارند که تلاشی برای تغییر وضعیت خود انجام دهند.هر چند این تلاش ها ناموفق و بی فرجام باشد.جایی از فیلم " پرواز بر فراز آشیانه فاخته" مک مورفی با دیوانگان شرط می بندد که می تواند آبخوری سنگین و بزرگ را جابجا کند.بدیهی است که موفق نمی شود اما در مقابل نگاه های شماتت بار دیگران، می گوید که دستکم تلاش خود را کرده است.لوک در " لوک خوش دست " هم در یک شرط بندی احمقانه قول می دهد تا 50 تخم مرغ پخته را ببلعد.با زحمت موفق به این کار می شود اما سلامتی و حتی جان خود را بر سر این شرط بندی به خطر انداخته است.او نیز ار ها با علم به اینکه گریز از این زندان تقریبا ناممکن است بار ها دست به فرار می زند.نتیجه این فرار ها اقامت در سلول تنگ انفرادی است و هر بار ضربات جدی روحی و جسمی به لوک وارد می شود.اما او همواره به این فخر می ورزد که لا اقل تلاش خود را کرده است.
مک مورفی و لوک شخصیت هایی از قشر سرگشته و به قول لوک راه گم کرده اند.سرخوردگی هایی که به طغیان کور آنان منجر شده، این دو را در موقعیتی بغرنج گرفتار کرده است.اما هر دو شخصیت در عین گردنکشی، زخم پذیر نشان می دهند.آسیب پذیری آنها عاقبت مرگشان را رقم می زند.اما شخصیت های مصمم و تاثیر گذار مک مورفی و لوک، رد پایی ماندگار بر ذهن اطرافیان به جا می گذارد.رد پایی که در نهایت به ادامه راه آنان توسط دیگران منجر می شود.هر دو شخصیت به شیوه خود، نگاه اطرافیان به وضع موجود را تغییر می دهند. برای این کار هر دو یک سکانس شاهکار در اختیار دارند تا این تاثیر را نه فقط بر شخصیت های فرعی دو فیلم، که بر مخاطب فیلم ها نیز تحمیل کنند.فرصتی گزیده که هر دو بازیگر توانمند سینما ( پل نیومن در نقش لوک و جک نیکلسن در نقش مک مورفی ) از آن نهایت بهره را جستند و فرازی در کارنامه هنری خود رقم زدند.در
پرواز..." مک مورفی به روشن نشدن تلویزیون آسایشگاه هنگام برگزاری بازی فینال لیگ بیس بال معترض است و زمانی که موفق به جلب رضایت پرستار راچد سختگیر نمی شود، جلوی تلویزیون خاموش می نشیند و ادای گزارش تلویزیونی مسابقه را در می آورد.مک مورفی در این گزارش چنان شور و حرارتی به خرج می دهد که تعداد قابل توجهی از بیماران روانی را با خود همراه می سازد وآنها نیز در لذت این گزارش خیالی غرق می شوند.در " لوک خوش دست" لوک به شرط بندی هایی غریب روی می آورد.یکی از این شرط بندی ها مسابقه مشتزنی با مردی قوی هیکل و به وضوح قدرتمند تر از خودش است.لوک آنقدر کتک می خورد و از رو نمی رود که دیگران، حتی کسانی که به نفع اوشرط بسته اند از او می خواهند این مبارزه را رها کرده و جان خود را نجات دهد.اما لوک مغرور، یکدنده تر از آن است که کوتاه بیاید.مشت های سنگینی که بر سر و صورت لوک وارد آمده حتی رقیبش را به این نتیجه می رسانذ که رحم کند و مسابقه را ادامه ندهد.اما لوک در حالی که به زانو در آمده و درآستانه بیهوشی است، مشتی بی هدف به صورت حریف پرتاب می کند و عاقبت با مشت سهمگین آخر بیهوش می شود.این همه پایداری در عین ضربه پذیری حال و هوایی ویژه به شخصیت لوک می بخشد.آنقدر که هم دیگر شخصیت ها را متحول کند و هم در ذهن تماشاگر ماندگار شود.
در نهایت وجه اسطوره ای که هر دو شخصیت یافته اند، به سیاق سینمای ضد قهرمان اواخر دهه شصت و نیمه اول دهه هفتاد خرد می شود و هر دو از سوراخ ضعف های گریز ناپذیر خود گزیده می شوند.این به زانو در آمدن های تحقیر آمیز از تاثیر گذاری دو شخصیت نمی کاهد و تنها رنگی از واقعیت و تعادل بر آنها می پاشد.در پایان مرگ تراژیک هر دو شخصیت است که غرور بر باد رفته و هویت تحقیر شده آنها را باز می گرداند و پوشش می دهد.هدف غایی دو شخصیت مقابله با وضعیت موجود است.لوک و مک مورفی هر چند در تلاش هایشان برای تغییر این نظم ظاهری شکست می خورند، اما حاصل تلاش های خود ویرانگرانه و ناموفق آنها شکستن ابهت و اقتدار ساختار قدرت ( در یک فیلم زندان و در دیگری تیمارستان ) است.این فروپاشی ابهت و به چالش کشیدن ساختار قدرت در دو فیلم است که باعث می شود دیگران راه نرفته و نیمه کاره لوک و مک مورفی را طی کنند.هر دو شخصیت نمونه هایی از اثبات فرضیه "اثر پروانه ای "Butterfly Effect به شمار می روند.جایی از فیلم " لوک خوش دست" آنجا که لوک دارد جان می سپارد،یکی از شخصیت های تاثیر پذیرفته از او می گوید لوک برای به لرزه در آوردن جهان به دنیا آمده است.مک مورفی هم بیش و کم چنین تاثیری را در " پرواز بر فراز آشیانه فاخته" بر دیگر ساکنان آسایشگاه روانی می گذارد.تلاش های محکوم به شکست و مرگ تلخ هر دو شخصیت همچون تاثیر بال زدن پروانه ای کوچک بر کائنات است که روزی تاثیر خود را در نقطه ای دیگر نشان می دهد.این شخصیت های مخالف خوان و نامتعارف را می توان ریشه ای بر شخصیت ضد قهرمان ها معترض به جنگ ویتنام وسیاست های آمریکا در دهه های بعدی دانست.
»لوک جکسن« (نيومن) به جرم شکستن دستگاه هاي پارکومتر در يکي از شهرهاي کوچک جنوب امريکا به دو سال حبس با اعمال شاقه محکوم مي شود. او در زندان ابتدا به دليل خونسردي بيش از حدش مورد نفرت »درگلاين« (کندي)، زنداني گردن کلفت، قرار مي گيرد. اما خيلي زود حس احترام »درگلاين« را جلب مي کند و با هم اقدام به فرار مي کنند...