به ازای هر نفری که با دعوت شما در منظوم ثبتنام میکنند 20 امتیاز میگیرید.
لینک دعوت:
بعد از «جدایی نادر از سیمین»، میتوان گفت فرمی از فیلمسازی در سینمای ایران در حال شگلگیری است که موضوع آن زندگی طبقه متوسط است؛ طبقهی جدیدی که سالهای قبل در ایران بهوجود آمد و طی سالهای گذشته به سرعت در حال گسترش است. در سالهای پیش از انقلاب عباس کیارستمی با فیلم «گزارش» به استقبال این طبقه و مصائب و مشکلات آن رفت؛ اما حوادث بعد از انقلاب این طبقه یا قشر اجتماعی را به حاشیه راند؛ اما روشن بود که گسترش فزاینده آن ناگزیر مهر و نشان خود را در گستره فرهنگ ادبیات و فیلم ایران خواهد زد و این چنین نیز شد.
پرداختن به این قشر البته از سوی برخی از فیلمسازان البته با رویکردی ایدئولوژیک میکوشید ارزشهای این طبقه اجتماعی را یکسره منفی دیده و آن را طبقهای در حال تباهی نشان دهد. اما میتوان گفت این طبقه و ارزشهای آن بهطور جدی در ایران در حال شگلگیری و هویتیابی است و همراه این هویتیابی فیلمسازان این طبقه که از درون آن به مصائب و مشکلات آن توجه میکنند، نیز از جنبه فرم و محتوی در حال ظهور هستند. اینکه بیان شد از جنبه فرم و محتوی، ناظر به این مسئله است که مسائل طبقه متوسط به حسب ظاهر مسائل کوچکی هستند، آرزوهای کوچک، حساسیتهای کوچک، اشکها و لبخندهای کوچک و سوءتفاهمهای کوچک؛ اما همه اینها زندگی این طبقه را میسازد؛ در فرم ادبیات زندگی طبقه متوسط از طریق رمان و داستان کوتاه بازتاب می یابد ، بقول لوکاچ رمان حماسه طبقه متوسط است، در این ژانر از فیلم هم ما دیگر با حماسه و قهرمانی روبهرو نیستیم، فرم داستان با جزئیات مینیمال دنبال میشود تا در کلیت خود برشی از زندگی این مردم باشد.
«شکاف» از یک مسئله ساده آغاز میشود که زنی از طبقه متوسط با تمامی هیبت از جنبه فرم صورت، لباس پوشیدن و آمال و آرزو در مییابد که برای خود از بیماری باید فرزندی بیاورد؛ اما آنچنان که خرد این طبقه اقتضا دارد، همه چیز در هالهای از تردید قرار دارد؛ چرا که اساسا فرم و ساختار زندگی این طبقه با خود جهانبینی همراه با حکمت بییقین را به ارمغان آورده است. روایت فیلم، این جهان بدون حماسه را با مشکلات و مصائب ریزتر روایت میکند و این آسیب دیدن ماشین در این اثنا است و فضای شلوغ و ترافیک خیابانها زمینه را بهگونهای فراهم میکند تا که اضطرابها و دغدغههای این طبقه را نشان دهد. در این کشاکش است که در مییابیم که زن و شوهری در حال جدایی هستند. فیلمساز با طرح شهادت دو زن در برابر شهادت یک مرد در دادگاه برای طلاق خود، مشکلات این طبقه در ایران را به رخ میکشد؛ چرا که جدایی و طلاق یکی از موضوعهای همیشگی این طبقه اجتماعی در سراسر جهان است؛ اما در اینجا مصائب آنها اینگونه فرمی بومی به خود میگیرد. طلاق صورت میگیرد و جنگ قدرت دو زوج با ابزار کردن قربانی این جنگ یعنی کودک روایت فیلم را به جلو میبرد تا که درام شکل بگیرد. اینجا بهطور موازی دو مسئله درهم تنیده میشوند؛ زوجی که باید بیدرنگ صاحب فرزند شوند و زوجی دیگر که در حال جداییاند. اینک فرزند سرگردان در جنگ قدرتی بیامان است؛ بین زن و مرد. مرد که اینک درمانده است که چگونه هم قافیه جنگ قدرت را نبازد هم یارای اداره کودک را ندارد، دست به دامان دوستش ـ که مربی شنا است ـ میشود تا چند صباحی در حفظ و نگهداری کودک او را یاری دهد؛ اما همواره تأکید دارد که رقیب یا زن سابقاش یا مادر فرزندش تنها میتواند یک بار فرزندش را ببیند و ازاین طریق می خواهد او را تحت فشار قرار دهد؛ کودک که نتیجه جنگ قدرت سالیان است، رنجور و ساکت است؛ زن اعتراف میکند که هیچوقت بین او شوهرش عشقی نبوده است و آمدن فرزند تنها از زوایه محاسبه خاص صورت گرفته است تا که مرد یعنی شوهرش بهواسطه وجود فرزند دوران سربازی را در تهران طی کند و یا شاید وجود بچه اوضاع او و شوهرش را بهبود بخشد؛ زن تأکید دارد اگر از رابطهتان مطمئن نیستید، صاحب فرزند نشوید؛ اما در فضای حکمت بییقین هیچ چیز نمیتواند اطمینانبخش باشد؛ اینک نیز عشق و علاقه نیست که زوج جوان را بهطرف بچهدار شدن میکشد. روایت دنبال میشود؛ در یک حادثه، کودک به قسمت عمیق استخر میرود؛ او را نجات میدهند؛ اما بهواسطه اینکه حجم زیادی آب به ریه او رفته و ریه او ـ که بیمار بوده ـ عفونت میکند؛ مادر این را مستمسک قرار میدهد تا که سرپرستی فرزند را به علت بیکفایتی مرد از او ساقط کند زن از طریق وکیل اش از مربی شنا و درست خانوادگی اشان میخواهد که در منازعه او با شوهرش به نفع او در دادگاه شهادت دهد که او یعنی مربی شنا به پدر فرزند اطلاع داده بوده است که کودک دارای مشکلات تنفسی است، مربی و دوست خانوادگی بیان میکند که شوهر سابق او دوست اوست و نمیتواند علیه دوستش شهادت دهد و وارد این منازعه شود؛ زن میکوشد او را به منازعه کشیده و او را تحت فشار قرار داده که از او بهخاطر بیمبالاتی شکایت کرده و او را به دادگاه فرا میخواند؛ او طفره میرود و حاضر نمیشود تا که به دادگاه برود؛ در صحنه بیمارستان که نقطه اوج درام فیلم «شکاف» است، مرد و زن در بیمارستان درگیر میشوند و کودک که به علت افزایش عفونت به بخش ویژه فرستاده میشود، از دنیا میرود و نزاع زن و شوهر به مرگ کودک منجر میشود. با این زمینه اما زوج جوان هنوز درگیر این مسئله هستند که چگونه صاحب فرزند شوند! اما آنچه مسلم است آنها راهی به جز گردن نهادن به جبر زندگی و منطق طبیعت نیستند و این طبیعت است که در این زندگی، حکم میراند؛ نه آزادی و اختیار انسانها. آدمها در چنبره مناسبات طبیعی و اجتماعی درگیر هستند، رفاقت میکنند، ازدواج میکنند، فرزند میآورند، کینهتوزی میکنند و با هم تا سرحد مرگ میجنگند تا آنچه میخواهند به دست آورند و هنگامیکه پیر میشوند، مأوا و همدم آنها تنها تلویزیون است؛ اما همچنان ذوق نوه داشتن آنها را به وجد می آورد؛ این است زندگی طبقه متوسط. نگاه ناتورالیستی کارگردان میکوشد مرثیه زندگی طبقه و قشرهای متوسط را با ریتمی کند و با دقت به جزئیات بسراید؛ جزئیاتی که همه زندگی بیحماسه طبقه متوسط را بازتاب میدهد. این سرنوشت ناگزیری است که گریبان همه را در زندگی بدون روح و حماسه و تراژدی گرفته و اینگونه آن را رقم میزند.