سینا همای : قسمت سومِ سریال «سرزمین غرب» مخاطب را دچار نوعی از وحشت می کند: نکند این مقدمه چینی ها انقدر طول بکشد و آن قدر کش بیایند که تمامِ طولِ فصل...
16 آذر 1395
قسمت سومِ سریال «سرزمین غرب» مخاطب را دچار نوعی از وحشت می کند: نکند این مقدمه چینی ها انقدر طول بکشد و آن قدر کش بیایند که تمامِ طولِ فصل اولِ کلان ترین پروژۀ شبکۀ اچ.بی.او. را به خود اختصاص دهد؟ شاید تا پایان قسمت اول این فصل، ما درگیر فراگرفتن قواعد و چگونگی سیستم و سازمان پارک سرزمین غرب، مهمانان و میزبانان آنها بمانیم. در این قسمت هم مانند قسمتِ اول، سهمِ عمدۀ دنبال کردنِ روایت به «دلورس» (با بازی اِوان راشل وود) محول شده است. او در این دنیا ساختاری تکراری را به صورت روزمره مرور می کند و بعد با نوعی از فراموشیِ سازماندهی شده آمادۀ تکرار آن در روز آینده می شود. اما مبادا اگر تصویری از دنیای واقعی (پشت صحنۀ پارک سرزمین غرب) یا اتفاقات روزهای قبل در ذهنِ کامپیوتریِ او برای لحظاتی پدیدار شود... شاید بشود آن را شبیه دانست به فرآیندی که مردم به آن «دژاوو» می گویند. گویی که تمام ساختارها یا حرکاتی که انجام می دهند یا می بینند را قبلاً جایی تجربه کرده اند. در داستانِ سریال، تا بدین جای قصه، مرد سیاهپوشی (اِد هَریس) وجود دارد که با خونریزی و شرارت خود پیشروی می کند و به دنبال هدفی به اسم «هزارتو» (در سینمای «آلفرد هیچکاک» به این هدف «مک گافین» می گویند) کاوش می کند و از کشتن هیچ اندرویدی عبا ندارد. (اگر فعل کشتن در خصوص آنها مصداق صحیحی داشته باشد). تا به حال، عمده ترین فعالیت مرد سیاهپوش در قسمت دوم سریال رخ داده است. اما در قسمت سوم پی می بریم که او برای همه ترسناک است. انسانی که با تمامی قوانین و قواعد پارک سرزمین غرب آشنایی و اشراف کامل دارد. گلوله ها بر او اثر نمی کنند. بنابراین او می تواند هر کسی را که می خواهد (اصولاً همه را) از میان بردارد. بین زن، فرزند، و مرد استثناء قائل نمی شود. با این حال، این بازی تکراری برای او خسته کننده نشده است. او همچنان به مسیر خود پیش می رود. تصور می شود که او گذشته ای دارد که باید در قسمت های آیندۀ سریال بازگو شود تا بفهمیم این حجم از کینه و خشم مرد سیاهپوش، در دنیایی مجازی، (آن هم تحت نظارت و مراقبت مدیران پارک) از کجا ناشی می شود. در این قسمت، تراژیک جلوه دادنِ شکستِ عاشقِ خوشتیپ قصه، «تدی» (جیمز مرسدن) به کمدی ای فانتزی تبدیل می شود. او سعی می کند هر بار بیشتر از دفعات پیش برای تصاحب «دلورس» کوشش کند. هرچند این سماجت ها نیز منجر به برپایی دادگاهی انفرادی در پشت صحنۀ پارک می شود که در آن «تدی» شدیداً مورد بازخواست و بازجویی قرار می گیرد. در لحظات میانیِ اپیزود سوم سریال «سرزمین غرب» ما سکانس کلیدی ای را مشاهده می کنیم که در آن «دکتر فورد» (آنتونی هاپکینز) برای پاسخ دادن به پرسش یکی از همکاران یا کارمندانش، «برنادر» (جفری رایت) در خصوص نام «آرنولد» که توسط بعضی اندرویدهای مختل فرخوانده می شود ماجرایی از گذشته را بیان می کند که چارچوب نظریِ مهمی در فیلم را شکل می دهد. اما به نظر می رسد نباید برای این نظریه پردازی ها عجله کرد. داستانِ سریال به سوالات خیلی پیش پا افتاده تری تا به حال پاسخ نداده و فلسفه بافی راجع به آنچه که بر سر «آرنولد» که یکی از مغزهای متفکر و نیروهای متحرکِ پارک آمده است، کمی شبیه به فالگیری از روی کف دستی است که هیچ خطی بر آن وجود ندارد. مشاهدۀ ابتلا به اختلال، دیگر برای مخاطب سریال «سرزمین غرب» تازگی ندارد. بنابراین گردش کاوشگرانۀ «السی» (شنون وود وارد) و یکی از افراد تیم امنیتی، برای یافتن یکی از اندرویدهای سرگشته ای که سر به بیابان گذاشته مسالۀ عجیبی محسوب نمی شود. اندروید افسار گسیخته در لحظه ای که ما فکر می کنیم کوچکترین حالت دفاعی (یا تهاجمی ای) ندارد، به مامور امنیتی حمله ور می شود و جلوی بریده شدنِ سر خود را می گیرد و بالای گودال با یک تخته سنگ، مغز خود را خرد می کند تا مبادا متصدیان پارک به مغز و افکار او دسترسی پیدا کنند. از طرفی شاید بتوان حدس زد که رابطه ای میان آنچه که «آرنولد» در پی رسیدن آن بوده (شعور و هوشیاری اندرویدها) و رفتار این اندروید رابطه ای باشد. با این حال حدس زدنِ دلایل این اتفاقات، نقد و تحلیل محسوب نمی شود. سریال «دنیای غرب» تا به حال با مخاطب خود خیلی مهربان نبوده و سعی کرده او را در سطحی از اطلاعاتِ اولیه نگه دارد و در عرضه کردنِ وقایع، احتکار می کند. اگرچه این رفتار منجر به آسان شدنِ ترک کردنِ این داستان می شود، اما شاید شگردی باشد برای نگه داشتن مخاطب خاص علاقمند و پیگیری و فراری دادن مخاطب عام کم حوصله. و (متاسفانه) مخاطب این سریال بایستی به صورت هفتگی منتظر اپیزود جدید این سریال بنشیند تا بتواند برای پرسشهای متعددش به پاسخهای قانع کننده دسترسی پیدا کند.
دو نفر برای ماجراجویی درباره غرب به یک پارک بسیار مُدرن می روند. این پارک شبیه به دوران روم باستان، زمان کابوی ها و قرون وسطی ساخته شده و پر از ربات است. هنگامی که سیستم مرکزی پارک دچار مشکل می شود، ربات ها شورش کرده و این دو نفر نیز تحت تعقیب ربات ها قرار می گیرند و...