به ازای هر نفری که با دعوت شما در منظوم ثبتنام میکنند 20 امتیاز میگیرید.
لینک دعوت:
و سرانجام، یک عاشقانه!؛ در دنیای تو ساعت چند است؟: درحالی که جای عشق و بیان عاشقانه، در فیلمهای امسال جشنواره خالی بود، صفی یزدانیان با فیلمش فضا را عوض کرد. بین منتقدانی که تاکنون فیلم ساختهاند، فیلم صفی یزدانیان از همه عاشقانهتر از کار درآمده است. موسیقی ملودیک کریستف رضاعی و نگاه متفاوت و حسی فیلمساز به فضای شمال که نمونهی خوبش قبلاً فیلم ماهیها عاشق میشوندبود بهجای نگاه معمول توریستی برخی فیلمها از ویژگیهای فیلم هستند. و اما عشق، که یزدانیان در بیان پیچیدگیهایش موفق شده:
- عاشق بیآنکه بداند، مدام مزاحم میشود و همه چیز را به روی معشوق میآورد؛ وارد حریمی میشود که نباید بشود. معشوق از این که عاشق مچش را بگیرد که حرف عاشقانهای به کس دیگری میزده، ناراحت میشود و فرافکنی میکند که چرا مکالمهام را گوش کردی؟
- عاشق رقیب فرانسوی را که در پاریس است، در کنار خود میبیند و حتی دستش را روی شانه خود حس میکند.
- معشوق در بیانی سینمایی به رویای مرد از شهر پاریس ملحق میشود و میگوید: «تصورت از پاریس بامزه است!»
- معشوق میگوید خواب عاشق را دیده؛ از بس که همه جا هست و همه چیز را میداند. عاشق اما در خود غرق است: مثل اینکه به عاشق بگویی دیشب خوابت را دیدم و او بگوید امیدوارم دختر مودبی بوده باشم!
- عاشق، کتاب آموزش زبان فرانسوی موژه، ساعت کوچک و بقیهی اشیای اتاق معشوق را این مدت نگه داشته بوده.
- معشوق مثل فصل پایانی فیلم عشق، جنسیت و نوار ویدیو از سودربرگ به باران در بیرون از خانه نگاه میکند. بعد میگوید: «از آن باران ریزریزهاست که من خیلی دوست دارم. این بارش است، در پاریس اما، باران میبارد. بارش با باران فرق میکند.»
- معشوق که از مزاحمتهای اولیه دور شده، با مهربانی میگوید: «جالبه که علامت ضربدر روی دستم را هم دیده بودی!»
- معشوق در نمای پایانی به عاشق که احساس خستگی میکند و روی میز دراز کشیده، میگوید : «بخواب دیوونه، بخواب!» و عاشق میخندد و میگوید: «میارزید!» که یعنی دیوانه خواندنم به این احساس صمیمیتی که مدتها دنبال بیانش از طرف تو بودم، می ارزید!
- راستی، الان در پاریس ساعت چند است؟!