دامون قنبرزاده : فاجعه ی مرکزی داستان، آنقدر خفقان آور و قدرتمند است که بی گمان شوکه خواهیم شد و البته در این عکس العمل، علاوه بر درام قدرتمند خودِ داستان، بازی ها،...
18 آذر 1395
فاجعه ی مرکزی داستان، آنقدر خفقان آور و قدرتمند است که بی گمان شوکه خواهیم شد و البته در این عکس العمل، علاوه بر درام قدرتمند خودِ داستان، بازی ها، به خصوص بازی برون گرا و قدرتمند هیو جکمن و بازی درون گرا با آن پرش های عصبی چشمِ جیک جیلنهال، موسیقی دلهره آور که مثل نوایی وهم گونه در اکثر صحنه ها حضور دارد و التهاب را بالاتر می برد و در کل دکوپاژ کارگردان و پرداخت او هم دخیل هستند.
گم شدن دخترهای دو خانواده، به عنوان هسته ی مرکزی درام، آغاز میخکوب کننده ای ست که بیننده را درگیر می کند. التهاب هر لحظه بیشتر می شود و همانطور که ذکرش رفت، پرداخت خوب کارگردان، که درام قدرتمند و غافلگیرکننده ی « آتش ها » Incendies را از او دیده بودیم، به همراه فیلم نامه ای که سیری خطی و جذاب دارد، موجب می شود همه چیز رنگ و بوی یک تریلر جنایی خفقان آور به خود بگیرد که فکر می کنیم احتمالاً ممکن است در مرکزیت آن با قاتلی روانی طرف باشیم که اخلاق و خصوصیات ترسناکِ مخصوص به خودش را دارد و قربانیانش را به شیوه ی خاص خوش سر به نیست می کند، که متوجهیم اینگونه داستان ها، چقدر می توانند مخوف باشند.
فیلم هیچ عجله ای در گسترش داستان خود ندارد همانطور که مدت زمان دو ساعت و نیمه اش هم صحت این ادعا را ثابت می کند. گسترش داستان، تا رسیدن به مراحل حساس ماجرا، جایی که کِلِر دُوِر، با دیدن عملکرد پلیس، خودش دست به کار می شود تا مظنونی را که فکر می کند به طور حتم قاتل است یا لااقل در این ماجرا دست دارد، دستگیر و زندانی کند، بسیار روند منظمی ست که جذاب و درگیرکننده هم هست: ما، هم آرزو می کنیم دخترهای ربوده شده زنده باشند، هم منتظریم تا قاتل احتمالی، همانی که گفتم می تواند موجبات یک تریلر جنایی خفقان آور را فراهم کند با شیوه ی قتل های منحصر به فردش و رفتارِ سردِ ترسناکش، دستگیر شود و هم اینکه، از خود می پرسیم قاتل کیست.
خطر لوث شدنِ داستان
اما مشکلِ کار از جایی آغاز می شود که در حال نزدیک شدن به سمت انتهای داستان هستیم؛ در یک چهارم پایانی ماجرا، با پیش کشیده شدن معماهای مختلف، مثل ماجرای مارپیچ ها، همه چیز روندی سریع و نامتمرکز به خود می گیرد. انگار که نویسنده تا یک جایی با آرامش جلو آمده و بعد ناگهان در یک چهارم پایانی داستان، معلوم نیست به چه علتی، چنان شتابی به ماجراها داده که هیچ تمرکزی روی اتفاقات صورت نمی گیرد. ناگهان با میزان زیادی از رویدادها و اِلِمان ها مواجه می شویم که در مربوط کردن آن ها به یکدیگر برای رسیدن به نتیجه دچار مشکل می شویم.
حجم بالای اتفاقات، که همگی در پایان داستان جمع شده اند، ریتم فیلم را دچار اختلال می کند و مهمتر از آن، علاوه بر اینکه موجب برخی گره گشایی های ساده انگارانه، مثل فرارِ بی دردسرِ یکی از دختربچه های ربوده شده از دست مجرم، می گردد، همچنین باعث می شود تا معمای فیلم گنگ و نامفهوم باقی بماند.
دقت کنید به ماجرای مارپیچ ها که ـ ظاهراً ـ کلید اصلی حل معماست اما آنقدر فشرده و کوتاه به آن پرداخته می شود که درباره ی ربطش با داستان اصلی باید کلی فکر کنید تا کلیدی به دست بیاید، و تازه اگر بیاید! یا به عنوان مثالی دیگر، ماجرای کتاب « پیدا کردن مرد نامرئی » را نگاه کنید که به شکل واضحی مشخص نمی شود چه کارکردی دارد: اینکه یکی از مظنونین، یعنی یکی از همان بچه های دزدیده شده توسط خانم و آقای جونز، این کتاب را می خواند و از روی آن تقلید می کند و صحنه های جنایتش را بازسازی می کند، خودش به اندازه ی یک فیلمِ دیگر مصالح دارد تا به آن پرداخته شود اما اینجا، در چند دقیقه ماجرایش حل و فصل می شود و بی کارکرد باقی می ماند. و در این میان البته ابهامات دیگری هم هست: رابطه ی مرگ پدر کِلِر که زندانبان بوده با ماجرای آدم ربایی ها چیست؟ یا آن کشیشی که همسرِ خانم جونز را در زیرزمین خانه اش حبس کرده بود، دقیقاً چه نقشی در ماجرا داشت، و از همه مهتر، سئوال مرکزیِ داستان و آغازکننده ی درام است که پاسخ درست به آن، می توانست فیلم را به رغم ابهامات و گنگی های موجود، سرپا نگه دارد، و آن سئوال این است: بالاخره ماجرای خانواده ی جونز، دقیقاً چیست و چرا بچه ها را می دزدند و جای بچه های خودشان جا می زنند؟ مطمئناً دلیلی که خودِ خانم جونز برای این کارشان می آورد ـ که این کارشان قیام بر علیه خدا بوده و از اینگونه حرف ها ـ عذر بدتر از گناه محسوب می شود و صرفاً یک توجیه است برای سرهم بندی دلیلِ این کارشان. فیلم هر چقدر جذاب آغاز می شود، اما پایانی شتابزده و غیرمنطقی دارد.
بعد از اینکه دختر و دوست دوور کلر گم می شوند او به عنوان یک پلیس امور را در دست می گیرد. اما چقدر این پدر ناامید می تواند در حفاظت از خانواده اش موفق باشد؟