به ازای هر نفری که با دعوت شما در منظوم ثبتنام میکنند 20 امتیاز میگیرید.
لینک دعوت:
فیلم هامون در کلیت خود دربارۀ موضوعی موسوم به «بحران میانسالی» است. مسایل جانبی دیگر آن که چندان هم جانبی و کم اهمیت نیستند عبارت است از برخورد سنت و مدرنیسم. در این جلسه کلیاتی در مورد بحران میانسالی گفته میشود و از فیلم هامون نمونه آورده میشود. بحران میانسالی در دوران مدرن بسیار گسترده شده است ولی احتمالا به این خاطر است که در گذشته شناخته شده نبوده و نامی بر روی آن نگذاشته بودند. چیزی که نامی نداشته باشد اعتنای کمتری را برمیانگیزد. تئوری فروید حرف بسیار کمی در مورد این بحران و علت ایجا د آن دارد ولی در مقابل تئوری یونگ خیلی خوب آن را توجیه میکند. این بحران آخرین تلاشهای self است برای رشد دادن به روان یک آدمی که تا آن موقع هنوز رشد نیافته است. اگر این دوره از زندگی با قرص و مشاوره و اینها رد شود دیگر امیدی به رشد فرد نیست. مثالی عینی که میتوان در این مورد آورد این است که ظاهرا ژاپنیها با قرار دادن بچهگربههایی در جعبههای مکعبی، شکل آنها را به صورت مکعب درمیآورند. تا جایی این جعبه موجب انحراف گربه از رشد نمیشود ولی از جایی به بعد دیگر دیوارههای جعبه اجازۀ رشد بیشتر به آن نمیدهند و گربه دچار رنج میشود. اگر گربه این مرحله را از سر بگذراند و نمیرد احتمالا مکانیسمهای رشد در وی متوقف شده و دیگر مکعبی بودن برای آن مشکلی ایجاد نمیکند. هدف از بیشتر مشاورههای روانی امروزی برگرداندن یک شخص به کار و زندگی روزمره خود است و انحراف از این وضعیت را شاخص بیماری میداند؛ چنین کاری را نیز نه بر مبنای تئوریهای روانکاوانه بلکه بر مبنای نطریاتی مانند شناخت درمانی و رفتار درمانی که تئوری خاصی پشت آنها نیست انجام میدهند.
فرض این نظریات این است که روال طبیعی زندگی خوب و مثبت است و هرکه این روال را بشکند غیرطبیعی و روانی است. مثلا اگر کسی مراجعه کند و اظهار کند که اصلا حال خوبی ندارد اولین سوالی که از وی میکنند این است که آیا این وضعیت بر روی شغل و زندگی خانوادگی فرد تاثیر گذاشته است یا نه. اگر تاثیری نگذاشته باشد مورد او را چندان جدی نمیگیرند. یکی از حالاتی که در بحران میانسالی به فرد دست میدهد احساس ناپایدار شدن نظام سالم باورهایی است که تا به حال به آن تکیه کرده بوده است. روند سالم رشد یک آدم این است که فرد یک نظام ارزشمند را پذیرفته و بر مبنای آن زندگی کند تا به رشد برسد. اما معمولا افراد کاری برعکس میکنند. به این معنی که دو بازی انجام میدهند: 1- هرچند یک نظام خاص را میپذیرند و برخلاف آن رفتار میکنند ولی با منحرف کردن تصویری که از خود دارند دچار این توهم میشوند که بر مبنای نظام خود پیش میروند (نمونه سرمایهداری که تمام هدفش بهره کشی از کارگرانش است ولی عقاید چپی و کمونیستی هم دارد. این فرد آخر سال شاید کمکی اندک هم به اتحادیههای کارگری بکند) 2- میگردد و نظامی را پیدا میکند که سبک زندگی وی در آن نظام خاص ارزشمند به نظر برسد. میانسالی زمانی است که دیگر این فریبها و بازیها جواب نمیدهد. البته این موضوع را میتوان به کسب تجربه هم ارتباط داد و اینکه فرد در هر زمانی، مثلا حتی جوانی، ممکن است با تجربهای که کسب میکند متوجه بازی دادن خودش بشود ولی ظاهرا عامل مهمتر همان رسیدن به سنی خاص است. فرد تا زمانی میتواند خودآگاهی خود را تحریف کند ولی در سنی فرآیندهایی که وظیفۀ بازبینی خودآگاهی فرد را بر عهده دارند فعال شده و فرد را با واقعیت رو به رو میکنند. خیلی از افرادی که دچار بحران میشوند حرف زیادی در خودآگاهی خود برای توجیه دلیل ناراحت بودنشان ندارند. بچهها هستند که بازی میکنند و از بازی خود احساس رضایت میکنند و میتوانند اوهام و خیالات خود را جدی بگیرند و با دوستانی خیالی خود را سرگرم کنند. اما در میانسالی دیگر نمیتوان با این بازیها خود را سرگرم کرد و انسان به نوعی با حقیقت مواجه میشود. دو بار در این فیل باد میوزد: یک بار در آغاز فیلم که پایاننامۀ دکترای هامون را باد میبرد، که نماد نهایت خودآگاهی یک فرد است، و بار دوم در انتهای فیلم که رویاهای کودکانۀ هامون را به هم میریزد. در فضای مدرن مفهوم «ناخودآگاهی» به شدت نادیده گرفته شده است. اساسا یکی از ویژگیهای مدرنیسم ابداع واژۀ «روشن فکر» است. در مورد بعضی از افراد روشن فکر بودن تبدیل به مُدی شده است که فرد باید با درگیر کردن خود در انواع و اقسام مطالعات و جمعآوری اطلاعات گوناگون خود را با آن منطبق کند. ولی نکته اینجاست که هیچ وقت هیچ کس با صرف کتاب خواندن به رشدی روانی نمیرسد! ضعفهای روانی و شخصیتی فردی که دچار بحران میانسالی شده است با تقویت خودآگاهی قابل جبران نیست. در این فیلم میبینیم که روابط عاشقانۀ فیلم نیز با رد وبدل کردن کتاب در طبقۀ بالای کتابخانه صورت میگیرد و در نهایت خودآگاهی است. هامون رفتاری کودکانه، خودخواهانه، خشن، و ... دارد در حالی که همه نوع کتابی خوانده است ولی این موضوعات را زندگی نکرده است. در نقطۀ مقابل علی عابدینی قرار دارد که ظاهرا به مراحلی از رشد رسیده است و در ناخودآگاه هامون آرزوی تبدیل شدن به علی عابدینی وجود دارد. فیلم هامون در مورد بحران میانسالی یک روشن فکر است و این ربطی به ایرانی بودن و شرقی بودن هامون ندارد و یک مشکل مربوط به مدرنیسم است؛ زیرا روشن فکری یک فریب مدرنیسم است. تنها اِلِمان شرقی که در فیلم ظاهر میشود را بایستی علی عابدینی دانست. اما یک هسته در خود فرهنگ غرب هست که به انکار روش فکری میپردازد: روانکاوی! به این ترتیب خواندن یونگ به عنوان یک عمل روشن فکرانه ضد خود را در بر داشته باشد. روانکاوی از طریق ابزارهایی که برای خودکاوی در اختیار آدمی قرار میدهد مانع از آن میشود که آدم با توهمات خودش را دلخوش کند.
هامون در واقع کسی است که از هر دو سوی خودآگاهی و ناخودآگاهی به بن بست رسیده است. قبلا به خاطر دانش زیادی که داشته است احساس ارزش بیش از حد میکرده ولی الان میبیند که واقعا در اشتباه بوده. مهرجویی یک آدم تودار است که روانکاوی هم بلد است و میداند که هر اثری که بسازد مطمئنا بروز ناخودآگاهی وی خواهد بود. چنین آدمی بیشتر تمایل به اقتباس از کارهای دیگران دارد و در دورهای پس از هامون فیلمهایی میسازد که شخصیتهای اول آنها زن هستند که بیشترین فاصله را با خودش داشته باشند. حتی در مورد همین فیلم هامون هم بعدا ادعا کرد که کاری اقتباسی بوده است. ترسی که مولف از روانکاوی دارد در رویای اول فیلم ظاهر میشود که روانکاو با هیبتی غولآسا جلوی هامون را میگیرد؛ به این معنی که از هرکسی بتوان فرار کرد، روانکاوی جلوی آدم را میگیرد. ترس از روانکاوی در صحنۀ دفتر روانکاو نیز ظاهر میشود که با هم از پلهها پایین میروند و هامون با پرسیدن سوالات گوناگون هول بودن خود را نشان میدهد و اینکه میخواهد بداند که روانکاو چه قصدی در مورد او دارد. همچنین دفتر خود روانکاو نیز شبیه اتاق بازجویی است و سوالات کوتاه و خلاصۀ روانکاو نیز همین حالت را به ذهن متبادر میکند. وقتی در یک فیلم همۀ شخصیتها شبیه هم رفتار میکنند، مثلا همه غمگین هستند، یا همه به نحو خاصی مثلا با کنایه حرف میزنند، یا همه کودک صفت هستند، میتوان نتیجه گرفت که این نتیجۀ شخصیت پردازی خاصی نیست بلکه استاندارد خود مولف است و بیشتر از این از وی بر نمیآمده. در فیلم هامون مهشید هم دچار بحران میانسالی است. هامون بیش از حد کودک صفت است. مثلا وقتی که در مطب روانکاو مهشید از خل بازیها و بچگیهای هامون میگوید هامون در پشت در دفتر ذوق میکند. این نشان میدهد که هامون به مهشید به چشم مادرش نگاه میکند. رفتار ایدهآل با آنیما آن است که آن را بر روی جای خوبی project نمود. به این ترتیب آنیما، به شرطی که جواز رشد به آن داده شده باشد، رشد میکند. اگر آنیما به جای بدی project شده باشد هم برای مرد مضر است و هم برای زنی که بایستی خود را با یک آنیمای ناسازگار منطبق کند. از طرفی بچه دار شدن هم محمل خوبی برای project کردن کودک درون است. در فیلم هامون میبینیم که کودک بینهایت نقش کمرنگی دارد و این امر با شخصیت هامون که کودک درونش مجال نوازش نیافته همخوانی دارد.
نقد، یادداشت، تحلیل، بررسی و معرفی منتقدین از فیلمهای سینمایی، سریالها و برنامههای تلویزیونی ایرانی را در صفحه نقد فیلم سایت منظوم مرجع سینما و تلویزیون ایران بخوانید.
[منظوم تنها ناشر نقدها است و این به معنای تایید دیدگاه منتقدان نیست.]