داود زادمهر : جمله ای در فیلم هست که مایکل کین چند بار آن را به زبان میآورد: ((شعبدهباز چیزی را به شما نشان میدهد، بعد آن را غیب میکند، و در آخر...
18 آذر 1395
جمله ای در فیلم هست که مایکل کین چند بار آن را به زبان میآورد: ((شعبدهباز چیزی را به شما نشان میدهد، بعد آن را غیب میکند، و در آخر دوباره آن را ظاهر میکند و هنر او، در این ظاهر کردن دوباره است نه غیب کردن)). این جمله به نوعی اساس داستان و شیوه روایت در پرستیژ است. از ابتدا، کریستوفر نولان کارگردان فیلم، سعی میکند با انتخاب شیوهای پیچیده در روایت، بیننده را مجبور کند تا با دقتی بیش از حد یک فیلم ساده به تماشای فیلم بپردازد. دفترچه خاطرات اِنجیر به عنوان یک شعبدهباز حرفهای، در اختیار بوردن که خودش یک شعبده باز ماهر و رقیب انجیر و نیز دوست سابق اوست قرار میگیرد تا در مدتی که به انتظار صدور حکمش در زندان بیکار است آن را بخواند، حکمی که ظاهرا قرار است به دلیل قتل انجیر به دست او برایش صادر شود. خاطرات انجیر، از جایی شروع میشود که او دفترچه خاطرات بوردن را به دست آورده و اکنون در تلاش است تا با خواندن آن حقههای بوردن را رمز گشایی کند. این روند، چیزی شبیه به بازنمایی تصویر در پریسکوپ است. تصویری که یک بار در آینه اول معکوس میشود و بعد از معکوس شدن مجدد در آئینه دوم به چشم ما میرسد، خاطرات بوردن که از فیلتر دیدگاه انجیر گذشتهاند اکنون توسط بوردن دوباره خوانی میشوند. در پرستیژ نولان سعی میکند تا معماهای فیلم را به نحوی در داستان بچیند تا بیننده نتواند دست او را بخواند و از او جلو بزند و هرگاه که بیننده حس میکند میتواند حدس بزند که واقعیت چیست، نولان دوباره قصه را وارد مرحله جدیدی میکند. بر این منوال، روایت فیلم خطی است، اما در عین حال غیر خطی نیز هست، چون لحظههایی از گذشته به شکل درهم ریخته و بدون ترتیب درست زمانی به نمایش در میآیند که پل ارتباطی آنها دفترچه خاطرات انجیر، و نیز خاطراتی است که بوردن با خواندن آن دفترچه به یاد میآورد. البته نولان قبلا نیز ممنتو (یادگاری) را ساخته که فیلمی است با روایتی نامتعارف و بواقع معکوس که قصه را از آخر به اول روایت میکند اما اگر در ممنتو وجه معماگونه فیلم با استفاده از شیوه روایتی خاص تشدید میشود، پرستیژ کلکسیونی از حقه است که دو شعبده باز اصلی فیلم برای از راه به در کردن یکدیگر به کار میبرند و درنهایت، فیلم جایی به انتها می رسد که بیننده می فهمد از هر دو طرف، با بیش از یک نفر روبرو بوده است. یکی دیگر از وجوه پرستیژ (که در ممنتو نیز تا حدی به چشم میخورد) این است که قهرمانان فیلم تمام توانشان را برای رسیدن به هدفشان بکار میگیرند و این بار حتی حاضر میشوند در این راه جان خود را نیز از دست بدهند و این مسئله، به تشدید جذابیت فیلم کمک زیادی میکند، هر چند که باعث بوجود آمدن تصوری مالیخولیایی از شخصیتها میشود که بعید نیست این مسئله یکی از تمهیدات کارگردان برای جذابتر کردن شخصیتهایش باشد. بواقع فیلم روایت دوئلی طولانی است، دوئل بین انجیر، شعبده باز مغرور و تنهایی که به هر وسیلهای قصد دارد تا رقیب خود را با این تصور که مسبب مرگ همسرش بوده از راه به در کند و در این راه به هر وسیلهای متوسل میشود، حتی تکثیر خودش، آنهم به شکلی که بیرحمانه به هیچکدام از کسانی که از روی خودش کپی میکند رحم نمیکند و در راه موفقیتش همه آنها را میکشد، در مقابل ِبوردن، کسی که به کمک برادر دوقلویش (و در واقع تنها مشابهاش) با هویتی دیگر و با جابجایی شخصیتهایشان با هم قصد دارد تا ثابت کند خودش شعبده باز بهتری است. و هر چند نهایت این دوئل مرگ هر دو را در پی دارد، اما بوردن در قالب برادرش زنده میماند و پیروز دوئل است. به نوعی تاویل به دیالوگ اول فیلم، شعبده باز چیزی را که غیب کرده دوباره ظاهر میکند.
بازیهای فیلم بسیار خوب و جذاب هستند و البته انتخاب درست بازیگران در نقشهایشان تاثیر بسزایی در این امر دارد. حضور اسکارلت یوهانسون با توجه به شهرتش در حال حاضر در نقشی فرعی که از میانههای داستان وارد میشود (دستیار انجیر که برای جاسوسی پیش بوردن میرود) نیز در نوع خود جالب توجه است و مایکل کین به نقش طراح حقهها نهایت استفاده را از تجربه سالها بازیگری برده و حضوری قدرتمند در فیلم دارد. اما به رغم این امتیازات فیلم دارای نقاط ضعفی است که بعضا به نظر میرسد برغم اینکه حتی به روال منطقی داستان نیز ضربه وارد میکند قابلیت گریز از آن وجود نداشته است. مثلا اینکه در ابتدای فیلم نشان داده میشود که برای نمایش حبس کردن دختر با دستهای بسته در یک گالن آب، دو نفر از بین تماشاچیان انتخاب میشوند تا دستهای دختر را با طناب ببندند، اینکه هر شب دخترک به میان تماشاچیان میآید و بوردن و انجیر را انتخاب میکند که تعمدا بین تماشاچیان به همین قصد نشستهاند از منظری غیر منطقی است که اگر یک نفر دوبار نمایش را ببیند، متوجه این کلک و همدست بودن آن دو نفر با گروه نمایشی میشود.
نولان با این فیلم بار دیگر به کارگردانی تبدیل شد که بیننده را منتظر فیلم بعدیاش میگذارد. او برغم برخی کارگردانان که بعد از فیلمهای ساده و موفق اولیهاشان جذب روند تجاری هالیوود شدند همچنان دنیای شخصیاش را حفظ کرده و امیدوار کننده است، همچنان امیدوار کننده.
«روپرت» (جکمن) و «آلفرد» (بیل) شعبده بازی هایی معتبر و درجه یک اند که در لندن کار می کنند و هر دو از قابلیت های چشم گیر حقه بازی برخوردارند و هر دو نیز به قابلیت های آن یکی غبطه می خورند. تا این که رقابت به چشم و هم چشمی مرگباری تبدیل می شود...