جیمز براردینلی : از نظر برايان هِلگِلَند، نويسنده و کارگردان [«تسويه حساب»(Payback)]، «افسانه»(Legend) نمايانگر بازديد از قلمرو اسکورسيزی است؛ اما متأسفانه حاصل کار به مراتب ضعيفتر از آن تجربيات درونی است که معمولاً...
25 آذر 1395
از نظر برايان هِلگِلَند، نويسنده و کارگردان [«تسويه حساب»(Payback)]، «افسانه»(Legend) نمايانگر بازديد از قلمرو اسکورسيزی است؛ اما متأسفانه حاصل کار به مراتب ضعيفتر از آن تجربيات درونی است که معمولاً با تماشای آثار اين کارگردان برنده اسکار به دست میآوريم. مسلماً مقايسه اين کارگردان با هنرمندی با چنين اعتباری خدشه ناپذير توقع زيادی است اما وقتی فيلم سازی اينچنين مانند هلگلند (در همه چيز از ريتم ديالوگ گرفته تا انتخاب نما و ضرباهنگ داستان) دست به مقايسه میزند، ناديده گرفتن مقايسه غيرممکن است. «افسانه» شبيه فيلمی به نظر میرسد که ممکن بود توسط اسکورسيزی ساخته شود، منتها اگر او به جزئيات توجهی نمیکرد- المانها در فيلم وجود دارند اما خيلی ناشيانه کنار هم چيده شدهاند و نتيجه تاثيرگذار نيست.
فيلم از داستان حکومت زيرزمينی دو برادر دوقلو به نام های رجی و رانی کری (با بازی تام هاردی) الهام گرفته است. در اواخر دهه ۱۹۵۰ و در طول بيشتر سالهای ۱۹۶۰ آنها قدرت زيرزمينی لندن را در دست داشتند- نه فقط به عنوان يکی ازنيروهایی که بايد در نظر گرفته میشدند بلکه به عنوان تنها نيرویی که بايد در نظر گرفته میشدند. وقتی که مافيای آمريکا به نمايندگی دون آنجلو برونو از فيلادلفيا (چاز پالمينتری) به بريتانيا می آيند تا موقعيتی برای خود دست و پا کنند مستقيم سراغ برادران کری میروند. اين دو برادر تسخيرناپذير بودند چون هم در دولت و هم در احزاب سياسی اصلی کشور آدم داشتند.
داستان توسط همسر رجی، فرانسيس (اميلی برونينگ)، نقل میشود که به ما اجازه میدهد تا از ابتدا بدانيم که اين رابطه، بدون توجه به اين که چگونه شکل گرفته است، پايان خوشی ندارد. ساير شخصيتهای اسير در مدار کریها عبارتند از يک مامور پليس، نيپر ريد (کريستوفر اکلستون)، که مصمم است اين دو برادر را به دست قانون بسپارد، و يک حسابدار/تاجر، لزلی پاين (ديويد توليس)، که مورد اعتماد رجی و نه رانی است.
خوب، ايراد اساسی «افسانه» چيست؟ گرچه بازیها خوب هستند و برخی صحنهها خيلی تاثيرگذار گرفته شده اند، اما هلگلند ما را وارد يک خلا عاطفی میکند. لحن فيلم سرد است. موضوع رها کردن بيننده در يک فاضلاب سينماتيک با يک مشت موش بيمار نيست. فيلمی که اينچنين گرفتار میشود اصلاً سرگرم کننده نيست اما میتواند منجر به واکنش شود. در عوض، «افسانه» بيننده را در يک حالت بی حسی عميق رها می کند. هيچ حسی به کریها، قربانيانشان، يا مردان قانونی که به دنبالشان هستند نداريم. وقتی که يکی از شخصيتهای اصلی میميرد، همدردی با آن فرد يا بازماندههايش کار سختی است. يک فيلم ساز مجبور نيست که سبک زندگی گنگسترها را مانند فرانسيس فورد کاپولا در «پدرخوانده»( The Godfather) پر زرق و برق نشان دهد، ترسيمهای وحشيانه اسکورسيزی در اين ژانر نيز به همان اندازه متقاعد کننده بودند. هلگلند نمیتواند به اندازه کافی از المانهای ضروری که به تخيل بيننده درباره جانيانی مانند کریها دامن میزنند استفاده کند. لحظات خالص فيلم به قدری کم هستند که به نظر در دريای کليشههایی که بخش زيادی از فيلمنامه را تشکيل میدهند گم شدهاند. نتيجه: گاهشمار سترونی که گيج و منگ پيش میرود تنها هر از گاهی با يک خشونت خونين از خواب میپرد و دوباره به آن خلسه قبلی باز میگردد.
به سختی میتوان اشتباهات فيلم را به پای تام هاردی، که بازی قابل قبولی دارد، نوشت. عليرغم شباهت های ظاهریشان، رجی و رانی (دوقلوی همسان بودند) انسانهای بسيار متفاوتی هستند. رجی سرد و حسابگر است- برادری که ميتواند در کمال خونسردی يک شرايط را ارزيابی کند و بهترين نتيجه را از آن بگيرد. از سوی ديگر، رانی خشن و غيرقابل پيش بينی است (که اين تا حدی به دليل بيماری شيزوفرنی پارانوييدش است). هاردی خيلی خوب از پس هر دو شخصيت برآمده است و آنها را به صورت افراد منحصر به فردی با شباهت های کافی ترسيم کرده است که بيننده میتواند بپذيرد که اين دو برادر هستند. متاسفانه، بازیهای هاردی بهتر از ماتريالی هستند که آن را بازی میکند.
برداشت «افسانه» به برداشت ارائه شده در کتاب «حرفه خشونتِ»( The Profession of Violence) جان پيرسون نزديک است، هر چند کار او همراه با جرح و تعديلهایی است که برای اين که بتوان داستان کریها را در قالب يک فيلم دو ساعته نمايش داد لازم هستند. در فيلم چندين مورد ناقص ديده میشوند و ظاهراً کاراکتر کريستوفر اکلستون دچار تغييرات زيادی روی ميز اديت شده است. بيننده از خود میپرسد چرا اکلستون، که گفته میشود در انتخاب نقش هايش بيش از حد وسواس دارد، راضی شده است که در «افسانه» بازی کند با توجه به اين که اين نقش از همان ابتدا نقش چندان مهمی نبوده است. فرانسيس يکی ديگر از بازيگران نااميد کننده ديگر است. بازی اميلی براونينگ خوب است اما کاراکتر، که بايد يک شخصيت به شدت تراژيک باشد، هرگز همدردی بيننده را تحريک نمی کند. در عوض او به يک کليشه بد فيلمهای گنگستری تنزل يافته است.
افرادی که اميدوارند که «افسانه» ممکن است نيروگاهی برای بهره برداری از صعود و نزول بدنام ترين جنايتکاران دهه ۱۹۶۰ لندن باشد با ديدن فيلم نااميد خواهند شد. اگرچه کریها به عنوان افراد منحصر به فردی ترسيم شدهاند، دنيايشان مثل تمام فيلمهای گنگستری ديگر ترسيم شده است. چيزهای بسيار زيادی در اين فيلم آشنا به نظر میرسند- هيچ غافلگيری در فيلم وجود ندارد و در نتيجه هيچ دليل واقعی برای تماشای «افسانه» وجود ندارد (مگر اين که طرفدار هاردی باشيد که در اين صورت به شدت پيشنهاد میکنم اين فيلم را ببينيد.) فيلم عاری از پتانسيل آزاد نشده است.