به ازای هر نفری که با دعوت شما در منظوم ثبتنام میکنند 20 امتیاز میگیرید.
لینک دعوت:
در پایان نقد اپیزود اول «رانده شده» به بزرگترین نگرانیام اشاره کردم؛ نگرانیای که طبیعی بود به خاطر تمرکز سریال روی زمینهچینی قوانین و حالوهوای دنیایش و معرفی اولیهی شخصیتها به وجود بیاید: اینکه نکند «رانده شده» به جای یک سریال روانکاوانهی دلهرهآور «شخصیتمحور»، به مبارزهی هفتگی و عامهپسند کایل بارنز و کشیش اندرسون با تسخیرشدگان خلاصه شود. خوشبختانه اما اپیزود دوم خیالمان را راحت میکند. این اپیزود دقیقا همان چیزی است که انتظار داشتم به عنوان دومین قسمت ببینم. حالا که فهمیدهایم این شهر در محاصرهی چندین سالهی موجودی شیطانی قرار دارد و کایل در کنار رابطهی نزدیکی که با آن دارد، ویژگی خاصی نیز برای مقابله با آن دارد، سازندگان سعی میکنند به درون کاراکترهایشان کمی شخصیت و احساس بدمند، فضای شهر کوچک رُم را تشریح کنند و راز عجیبوغریب پشت صحنه و درون جنگلهای حومه شهر را پیریزی کنند.
این آخری یکی از بهترین ویژگیهای این اپیزود است که به خوبی اجرا میشود. استایل داستانگویی سریال در این اپیزود مثل اپیزود قبلی که در اینجا بهتر مورد استفاده قرار گرفته، این است که اطلاعات را به صورت قطرهچکانی و در تکههای ریز ریز شده در اختیار مخاطب قرار میدهد تا نهایتا به یک تصویر کامل برسیم. چیزی در کانون توجه قرار نمیگیرد، بلکه دوربین فقط به صورت گذرا از روی آنها عبور میکند. شاید در ابتدا این چیزها زیاد به چشم نیایند، اما در پایان اپیزود به راحتی میتوانیم حدس بزنیم که واقعا راز سیاهی در پسزمینه درحال نفس کشیدن است و اتفاقات شومی در شرف وقوع. مثلا در این زمینه یک دندان خونآلود داریم که در زیر یکی از کابینتهای آشپزخانهی خانهی کایل پیدا میشود، کیسهی خونآلودی حاوی جنازهی یک حیوان سر از ادارهی پلیس درمیآورد و مرد مرموزی اطراف کلیسا و خانهی کایل ول میچرخد. اینها یکی از عناصر فضاسازی حیاتی این سریال است که فرصت اجرای درست و باطمانینهی آنها در اپیزود اول نبود. «رانده شده» به عنوان یک سریال ترسناک باید هرچه سریعتر این حس را در بیننده ایجاد کند که واقعا چیزی در این شهر مشکل دارد و صحنههایی که اشاره کردم، اگرچه نقاط مهم این اپیزود هستند، اما همزمان اطلاعات ما آنقدر دربارهی آنها کم است که حضور آنها به اتمسفر هولآوری منجر میشود که یکی از مهمترین ویژگیهای این سریال برای موفقیت است و خوب است که سریال در اپیزود دوم در رسیدن به این لازمه سربلند است. به خاطر همین است که ما دندان را در قاب کلوز آپ میبینیم، دوربین برای مدتی روی کیسهی حاوی حیوان مرده که از آن خون میچکد باقی میماند و مرد مرموز هم دقیقا به محض اینکه کشیش اندرسون کلمات «نیروهای تاریک» را به زبان میآورد، وارد قاب میشود. بله، شاید حرکات سادهای باشند، اما در تاثیرگذاری آنها در عمقبخشی به حالوهوای شهر شکی نیست.
وقتی میگویم این اپیزود یک پیشرفت در مسیر درست محسوب میشود، به خاطر این است که اگرچه در اینجا خبری از فوریت و حرارت اپیزود اول و انسان تسخیرشدهی جدیدی برای مراسم جنگیری نیست، اما سریال موفق میشود طبیعتِ سیاهش را حفظ کند. «رانده شده» برای تبدیل شدن به یک سریال عامهپسند خیلی راحت میتوانست روی ترسهای ناگهانی و تصاویر وحشتناک تمرکز کند، اما فاصلهگیری اپیزود دوم از اینها به این معنی است که چیزی که این شهر را تسخیر کرده عمیقتر از یک شیطان فانتزی است و این آدمها هم به جای یک سری شکارچی هیولا، آدمهای عادی هستند که در برابر این اتفاقات دارند ذهنشان را از دست میدهند و هدف این سریال به جای خشونتهای چیپ، موضوعات مهمتری است. حتی وقتی این اپیزود از جامپ اسکر (پرش ناگهانی مادر کایل از درون کمد به بیرون) استفاده میکند نیز به منظور بالا بردن حس وحشتی است که این شهر را در برگرفته است. شاید ما لحظهی وقوع خشونت را نمیبینیم، اما حضور آن همهجا احساس میشود. از سخنرانی افتتاحیهی کشیش اندرسون که پر سوز و گداز و سرشار از هشداردهی است گرفته تا وقتی که رییس پلیس و دستیارش در جنگل با جنازهی راکونهای میخ شده به درخت روبهرو میشوند.
سازندگان در تصمیم درستی به جای پشبرد داستان کایل سعی میکنند از حرکت بیاستند و قبل از هرچیز فضای ذهنی این روزهای او را بهتر مورد کندو کاو قرار دهند
خط داستانی کایل در این اپیزود را خیلی دوست داشتم. به خاطر اینکه سازندگان به جای پشبرد داستان او سعی میکنند از حرکت بیاستند و قبل از هرچیز فضای ذهنی این روزهای او را بهتر مورد کندو کاو قرار دهند. بعد از مراسم جنگیری آن پسربچه در اپیزود گذشته، کایل در رابطه با مادرش با یکجور احساس پیچیدهی گناه و عذاب وجدان روبهرو شده است. او فکر میکند شاید هنوز آن شیطان در جلد مادرش است و شاید بتواند او را نجات دهد. تلاش بینتیجهی کایل برای امتحان آخرین فرصتی که برای برگرداندن مادرش به حالت قبلیاش دارد، این فرصت را به نویسندگان میدهد تا شخصیت او را از آن قالب آشنای اپیزود قبل خارج کرده و پیچیدهتر کنند و کاری کنند تا ما خیلی بهتر درد و رنجی که او از کودکی تاکنون تحمل کرده است را بفهمیم. در این زمینه باید به سکانس افتتاحیهی این اپیزود اشاره کنم که کلید ورود ما به درون ذهن ازهمپاشیدهی کایل است. اسم این اپیزود (من زمانی که او مرا دوست داشت را به خاطر میآورم) نشان میدهد که فلشبک آغاز اپیزود «حقیقت» مطلق نیست، بلکه خاطرات دستکاریشدهی کایل قبل از وارد شدن شیطان به زندگیشان است. شاید به خاطر همین است که همهچیز بهطرز بیش از اندازه و اغراقشدهای عالی و روشن و شیرین و فوقالعاده به تصویر کشیده میشود. در سریالی مثل «رانده شده» که خیلی به واقعگرایی تکیه کرده، این صحنه شدیدا بیرون از چارچوب بافت سریال قرار میگیرد. تمامش به خاطر این است که کایل زندگی قبل از جنزدگی مادرش را اینطوری به یاد میآورد: آفتاب گرم خورشید، آببازی در حیاط، دوچرخهسواری، لبخندهای بیپایان. نمیخواهم بگویم زندگی کایل قبل از اتفاقی که برای مادرش افتاد خوب نبوده، اما این فلشبک بیشتر از حقیقت، نوستالژی و خاطراتی است که تحت تاثیر فاجعهای که در ادامهاش آمدهاند قرار گرفته است. این بهعلاوهی صحنهی زیبایی که از ترکیب دوچرخهی کایل با درخت حیاط خانهاش میبینیم، بهطرز تاثیرگذاری ثابت میکند که چرا کایل باید اینقدر افسرده و دربوداغان باشد.
یکی دیگر از چیزهایی که در این اپیزود متوجه میشویم را در جشن تولد دختر کایل میبینیم؛ الیسون، همسر کایل، شرایط عادی و خوبی دارد. این از این جهت اهمیت دارد که دفعهی قبل در یکی از فلشبکها او را با چشمانی نامیزان، بینی خونی و درحال کتک زدن بچهشان دیده بودیم. آیا نزدیکی کایل به او، دلیل دیوانهشدن همسرش بوده که با جدایی به حالت عادی برگشته؟ چون در یکی از فلشبکهای این اپیزود به نظر میرسد آن استفراغ سیاه شیطانی بعد از خارج شدن از دهان مادرش، وارد بدن کایل میشود و میتوان حدس زد که تاکنون آنجا لانه کرده است. اگر این درست باشد، آیا این به این معنی است که ممکن است آدمهای دیگری هم ندانسته آن را در وجودشان حمل میکنند؟
نهایتا تمام این تعریف و تمجیدها به این معنی است که اگر قسمت اول در جذب کردنمان موفق بود، قسمت دوم امیدوارمان میکند که این سریال کارش را بلد است و میداند چه چیزی باید باشد. بهترین خبری که از این اپیزود بیرون آمد، این بود که وحشتِ «رانده شده» در سایههای شهر و روح شخصیتهایش جریان دارد که به این راحتیها رخ نشان نمیدهند و باید کشف شوند. سریال برای رسیدن به جواب عجله نمیکند و به آرامی تمها، بحثها، کاراکترها و فضایش را پرداخت میکند. «رانده شده» تا این لحظه به عنوان یک وحشت روانکاوانه وظیفهاش را به خوبی انجام داده، اما با توجه به رازی که در این اپیزود پیریزی شد، حالا وقت این است که ببینم سریال میتواند به عنوان یک تریلر ماوراطبیعه هم نظرمان را جلب کند؟