: داستان در ژاپن قرون وسطی می گذرد. شخصیت اصلی ماجرا، آشی تاکا، در حال سفر به غرب برای رهایی از نفرین یک گراز غول پیکر است.او در بین راه به...
14 آذر 1395
داستان در ژاپن قرون وسطی می گذرد. شخصیت اصلی ماجرا، آشی تاکا، در حال سفر به غرب برای رهایی از نفرین یک گراز غول پیکر است.او در بین راه به شاهزاده خانم مونونوکه برخورد می کند. شاهزاده خانم همراه ارواح جنگلی و حیوانات، در حال جدال با مردم محلى است.آشی تاکا، که نسبت به هردو طرف مبارزه، احساس علاقه می کند، درصدد راهى است که صلح را بین آنها بر قرار کند. در همین بین عده ای سود جو نیز قصد گل آلود کردن آب و ماهیگیرى از آن را دارند. یعنی برای جاویدان شدن و کسب مال و ثروت ( براساس یک افسانه قدیمی ژاپنى )، به دنبال روح جنگل و جدا کردن سر روح هستند.
همیشه میازاکی به دنبال این بوده که مخاطبان خود را سرزنش کند. این سرزنش در قالب های مختلفی صورت گرفته است. از انیمیشن ponyo گرفته که گله اش از مردم، الودگی دریا بود تا پرنس مونونوکه که گله اش نابودی جنگل است.
میازاکی این اندیشه ی طبیعت گرایانه و صد البته انسان دوستانه ی خود را به طرز استادانه و در قالب یک انیمیشن خشن و در عین حال درام بیان کرده است. شخصیت های این انیمیشن هیچ گاه مورد نفرت قرار نمی گیرند.حتی lady ebushi که یک شخصیت منفی است، ولی هیچ گاه ما او را به عنوان یک شخصیت پلید و شیاطانی نمی بینیم.
حتی nago که یک گراز اهریمنی بود ،ما او را به چشم شیطان نمی بینیم. بلکه او را به چشم یک مظلوم و یک قربانی دست اهریمنان می بینیم و مسلما دلمان به حالش می سوزد.
شخصیت های داستان، همگی مکمل یک دیگر هستند. مانند یک قطعه ی جورچین. شخصیت ها طوری طراحی شده اند که علی رغم ماهیت ضد انسان بودنشان باز هم در قلب انسان جای میگیرند. برای نمونه شخصیت san که صراحتا متنفر از تمامی انسان هاست، و دوست دارد خودش را دور از انسان ها بداند و مانند گرگ زندگی کند، اما باز هم قلب انسانی اش به او اجازه نمی دهد که از آنچه بوده دور بماند. او با تمام نفرتی که به انسان ها دارد، باز هم عاشق اشیتاکا می شود و به او محبت می ورزد.
یقینا میازاکی در این انیمیشن علاوه بر نکوهش انسان ها، قصد داشته "عشق پاک" انسان ها را ستایش کند. حتی به تمام مردم بگوید که برای عاشق شدن اختلاف طبقاتی و فرهنگی مهم نیست.. بلکه لازمه ی عاشق شدن، قلب صاف انسانی و عاطفه ی انسانی است.چیزی که ما به صراحت بین san و اشیتاکا دیدیم و از ان لذت بردیم و ناگهان از وداع انها گریه کردیم.
بر خلاف سان، که شخصیتی به ظاهر وحشی داشت، "اشیتاکا" دارای شخصیتی درون گرا و سر به زیر و ارام است.شاید این ارامش به خاطر غصه ی او از طرد شدن از قبیله باشد. شاید هم به خاطر اینکه می داند به زودی خواهد مرد.
اما شخصیت ارام و سر به زیر او همیشه پایدار نخواهد ماند.بلکه او با ملاقات san اینک چیزی مهم تر از مرگ را در پیش رویش می بیند.موضوعی که اتش درونش را فعال میکند.چیزی که او را از انزوایش بیرون می اورد.و ان چیزی نیست جز عشق او به san.
میازاکی به مهارت هرچه تمام تر "عشق" را با "مرگ" به مصاف هم برد، و در این مصاف، "عشق" را پیروز میدان شناخت.
اخرین شخصیتی که ذهن مخاطب را به خود مشغول می کند، شخصیت "مورو " هست. مخاطب در نگاه اول "مورو" را یک گرگ درنده و بی رحم می بیند.
اما هرچه جلوتر برویم، وقتی هدف صلح طلبانه ی اشیتاکا مشخص شد، مخاطب می فهمد که اشتباه کرده است. او نه تنها "مورو" را خشن نمی بیند بلکه اورا همانند یک مادر انسانی و واقعی می بیند و درون وجود این حیوان وحشی و به ظاهر بی احساس، احساسی فراتر از احساس مردم اهنین دل irontown را میابد و به سرعت "مورو" را دوست می دارد.
نکته ی تامل بر انگیز و خرد کننده ای که میازاکی در این شاهکار گنجانده، مقایسه ی حیوان و انسان و قضاوت مخاطب است!
نکته ی خرد کننده و عبرت امیز این انیمیشن این است که در این فیلم، ما هرگز حیوانات و خدایگان و حتی اهریمن ها و موجودات نفرین شده را مورد عتاب و سرزنش قرار نمی دهیم. در این انیمیشن قرار نیست هیولا ها و حیوانات درنده نقش منفی و متجاوز به انسان تلقی شوند. بلکه در این انیمیشن این انسان ها هستند که از حیوان ها پست تر نشان داده شده اند و هر مخاطبی انسان های irontown که به مجازی از تمام انسان های خود خواه هستند را به عنوان شخصیت های منفی به شمار می اورد که این خود شاید نکته ای کوبنده و عبرت امیز برای مخاطبان امروزی که مدت هاست از اصل انسانیت به دور هستند باشد.
و اما سخن پایانی:
اگر به دنبال یک انیمیشن ساده و صرفا جهت گذراندن اوقات فراغت خودتان و یا سرگرم کردن کودکان هستید به هیچ وجه دیدن این انیمیشن و پایین اوردن عظمت کار میازاکی را توصیه نمی کنم. همونطور که می دانید این انیمیشن به قدری پر معناست که حتی شاید یک بزرگ سال فهیم را هم به چالش بکشد. این شاهکار،شامل صحنه های خشونت بار و خونینی است که اصلا برای کودکان توصیه نمی شود. کما انکه درجه ی سنی این انیمیشن هم شاهد بر گفته های من است.
"پرنس مونونوکه" یک انییمشن نیست.بلکه یه شاهکار بی بدیل و تکرار نشدنی کل تاریخ سینما هست.
داستان در مورد آشیتاکای ماجراجو است که در یک سفر برای پیدا کردن چندین شی با ماجراهای زیادی روبرو میشود و در این سفر با چندین قبیله میجنگدد و با دختری نیز آشنا میشود...