هادی علی پناه : «گرن تورینو» فیلم غیرمنتظرهای است. پس از «معاوضه»، شاید کمتر کسی انتظار فیلم دیگری از ایستوود را داشت. ولی ایستوود که میداند در اوج دوران فیلمسازی خود ایستاده است، حرفهای...
25 آذر 1395
«گرن تورینو» فیلم غیرمنتظرهای است. پس از «معاوضه»، شاید کمتر کسی انتظار فیلم دیگری از ایستوود را داشت. ولی ایستوود که میداند در اوج دوران فیلمسازی خود ایستاده است، حرفهای زیادی برای گفتن دارد. حقیقت تلخی است، اما کلینت ایستوود بسیار پیر است و شاید دیگر وقت زیادی برای کار کردن نداشته باشد. به همین دلیل او تمام تلاش خودش را میکند تا فیلمهای بیشتری بسازد تا حرفهایی را که در سینه دارد را مطرح نماید و برای این کار هم او تنها یک زبان بلد است و آن، سینماست. ایستوود را بارها به عنوان بازیگر بر روی پردهی سینما دیدهایم ولی این بار با هنرپیشهی بزرگی طرف هستیم که تجربهی سالها بازیگری را با تمام وجودش در کالبد کاراکتری ریخته است که هرگز کسی به جز ایستوود توانایی جان بخشید به او را ندارد. کاراکتری زخم خورده، تنها، ولی با قدرت و امیدی که در دل دارد.
«گرن تورینو» داستان پیرمرد تنهایی است که درست از مراسم تدفین همسرش با داستان زندگی او همراه میشویم. زندگی بسیار ساده، تکراری و غم انگیز که با غرغرهای پیرمردی عصبانی، بیشتر از پیش، سوت و کور میشود. او که متعلق به زمان و دنیای دیگری است از تغییراتی که محیط زندگی و آدمهای اطرافش دچار آن شدهاند بسیار ناراحت است. دیگر خبری از دوستان قدیمیاش نیست. دیگر منطقهی محل سکونتش شادابی روزهای گذشته را ندارد. همسایههای جدید او آسیاییهایی هستند که پیرمرد در دوران جنگ ویتنام با آنها جنگیده است، از این رو بسیار از آنها بدش میآید. این تنفر از سویی با برداشتهای اشتباهی که از رفتارهای آنها میکند شدیدتر میشود و از سوی دیگر با دیدن زندگی بدون نظم، خانههای کثیف و باغچههای خشکشان شکلی مشمئز کننده هم به خود میگیرد. از طرفی او حتی با فرزندان خودش هم سازگاری ندارد. مشکل او این است که متعلق به دنیای گذشته است و آدمهای جدید و فرهنگ مدرنی که در اطرافش شکل گرفته است را اصلاً نمیشناسد. تا اینکه با یک اتفاق ساده و حمایت از یکی از همین مهاجران شرقی تبدیل به قهرمان همسایههای جدیدش میشود. از این به بعد است که پیرمرد از لاک خود بیرون میآید و شروع به شناختن آدمهای جدید اطرافش میکند. او که دنیای جدیدی را کشف کرده است تنهاییاش را کنار میگذارد و رابطهای صمیمی با پسر همسایهاش برقرار میکند. او موفق میشود تا پسر را از جوانی بدون هدف و سرسری به جوانی سخت کوش و شاداب تبدیل کند. اما مشکل اینجاست که جامعه بسیار قوی تر از آن است که یک پیرمرد بتواند آن را تغییر دهد. از اینجا به بعد است که پیرمرد دچار مشکلاتی میشود و در کمال ناامیدی درمییابد که این حل این مشکلات خارج از توان اوست. به نظر شخصی من «گرن تورینو» بهترین فیلم کارنامهی کلینت ایستوود در عرصهی کارگردانی است.
میزانسن، شخصیت پردازی و بازیها در حد اعلای خود قرار دارند. فیلم از هر رو اثری تحسین برانگیز است و دلیل محکمی بر پختگی مردی میشود که زندگیاش را در سینما خلاصه کرده است. «گرن تورینو» حائز دو ویژگی برجسته است که بی توجهی به آنها خارج از انصاف است. یکی از این ویژگیها موسیقی متن محدود و اندک فیلم است، بطوریکه تا نیمههای فیلم، طنینی از موسیقی بر آن شنیده نمیشود. در واقع ایستوود به بکارگیری این شیوه به نوعی بر بی روح بود زندگی قهرمانش تأکید میورزد و ادراک این مسئله برای مخاطب ملموستر می نماید. اما به محض وارد شدن پسرک به زندگی پیرمرد، نوای موسیقی هم به تصویر افزوده میشود. طنینی آرام که در ادامه فیلم به جلای تصاویر کمک شایانی می کند. این موسیقی درخشان با آوازی که خود ایستوود بر تیتراژ پایانی فیلم میخواند بسیار دلنشین و خاطرهانگیز میشود. دومین نکته بازی درخشان خود ایستوود در نقش «والت کوالسکی» است. همان طور که در بالا اشاره شد ایستوود چنان در ایفای این نقش درخشیده که به جرأت میتوان او را در زمرهی رقبای سرسخت برای تصاحب اسکار بهترین بازیگر امسال قلمداد کرد. میمیکهای صورت و صدای خرخر مانند ایستوود در هنگام بیان دیالوگها موجب پدید آمدن کاراکتری ماندگار گشته است، تا این اندازه که به عقیدهی من تصور شخص دیگری برای بازی در این نقش قدری غیرممکن به نظر میرسد.
در پایان ایستوود با ساختن این فیلم نشان داده است که هنوز هم میتواند شاهکار بسازد و نشان داده است که هنوز هم حرفهای زیادی برای گفتن دارد. پیرمردی که حضور سنگینش بر دوش سینمای جهان سنگینی میکند و در روزهای کمی که برایش باقی مانده، بار دیگر ثابت می کند که انرژی جوانیاش نه تنها تقلیل نیافته بلکه بیشتر هم شده است. «گرن تورینو» را از دست ندهید، چراکه فیلمی است که در آن مردی تمام نیرویش را برای هرچه زیباتر کردنش به کار برده است.
کارگر بازنشسته ي کارخانجات اتومبيل سازي و کهنه سرباز جنگ کره، »والت کوالسکي« (ايست وود) به تنهايي در محله اي زندگي مي کند که آرام آرام توسط آسيايي – امريکايي ها اشغال شده است. شبي »کوالسکي« نژادپرست، »تائو« (وانگ)، نوجوان آسيايي را که قصد سرقت اتومبيل فورد »گران تورينو« ي او را داشته به دام مي اندازد. خانواده ي »تائو« در عوض مجازات او را مجبور مي کنند که براي »کوالسکي« بيگاري کند و حالا، بر خلاف انتظار، رابطه اي صميمانه ميان »کوالسکي« و »تائو« شکل مي گيرد...