انبوه چرخ دنده های فلزی غول پیکر و انسان ماشین وار ، با خنده هایی مَسخ شده و مکانیکی در میان آن ، در...
15 آذر 1395
1. "در همسایگی پیچ و مهره "
انبوه چرخ دنده های فلزی غول پیکر و انسان ماشین وار ، با خنده هایی مَسخ شده و مکانیکی در میان آن ، در عصر جدید . طبیعی است که موجود نیمه انسان / نیمه خدا لباس راه راه در بند افتادگان را به تن کرده باشد . شکل پوشاک او – چارلی در کارخانه – دور نیست از آنچه کودکان به تن می کنند ، معصومیت کودکانه ی از کف رفته و لبخند بی فروغ انسان مدرن در حصاری از فلز .
در عصر جدید غلبه ی ماشین بر انسان ، اینک انسان از جایگاه دشوار به دست آورده خود به زیر افتاده و جزیی از پیچ و مهره ی ماشینِ خود آفریده شده ، و در وفاداری به این اضمحلال – خواسته یا ناخواسته – همساز با گِردیِ حلقه ها او – چارلیِ کارگر – نیز گِرد شده است .
این دنیای غیر واقعی در فیلم نیز غیر واقعی می نماید . در سراسر فیلم تحرک و جنبدگی و نرمش در حرکات آدم ها آشکار است اما فقط در همین ورود به دنیای چرخ دنده هاست که فیلم "تک فِرِیم" گرفته و ساخته شده است که در حرکت دوگانه است با تحرک و نرمشی که در سرتاسر فیلم وجود دارد . آن اتاقک نهان در کارخانه ، گارگاه تغییر انسان است به ماشین .
از کتاب شب سپیده می زند نوشته یوریک کریم مسیحی
۲. "کمدی و نقدی اجتماعی"
این نخستین فیلم چارلی بود که واقعیت ناخوشایند آمریکای آن روز را تصویر می کرد . پیش از این (او) ولگرد در دنیایی با سبکی خاص و رومانتیک زندگی می کرد . حالا او با حقایق تلخ زندگی بود ؛ بحران اقتصادی ، بیکاری ، گرسنگی ، اعتصاب ها (ی کارگری) ، بی خانمانی و صف های نان . چارلی نقش کارگر کارخانه ای را بازی می کرد که به خاطر کار با ماشین آلات کارخانه ، دیگر کُنترلی بر اعصاب خود ندارد . کسی که همواره با دخترکی ولگرد ]که کشف جدید او ، پولِت گُدر نقشش را بازی می کرد[ در مقابل جهان می ایستد . گر چه برخی منتقدین (در همان ایام) احساس می کردند چارلی دارد قدم به عرصه ای می گذارد که از توانایی اش خارج است و باید همان کمدی ساده را ادامه دهد ، اما تماشاگران فیلم را می پرستیدند . این فیلم آمیزه ای بود از کمدی و نقدی اجتماعی و من عاشق این آمیزه بودم ، که به شیوه ی چارلی نومیدیِ دوران را مجسم می کرد .
از کتاب به یاد چارلی نوشته جِری اِپِستین
3."یک خوشاوندی کوچک"
مِلوین مِرچِنت معتقد است خوشاوندی ظریفی میان کمدی و اَبزورد وجود دارد و آن نفد و به سُخره گرفتن جهان مدرن ، مدرنیته ، انسان معاصر و آدمیزاد جاه طلب است . و اگر درست و دقیق بنگریم به راستیِ سخن وی پی میبریم . این خوشاوندی در دو اثر جاودانه ی چاپلین – عصر جدید و دیکتاتور بزرگ – به وضوح دیده می شود . گرچه ایم مضمون در آثار دیگر طنز پیشگان – از هارولد لوید تا پیتر سِلِز و وودی آلن – نیز گهگاهی دیده میشود اما در عصر جدیدِ چاپلین به اوج خود می رسد . و کیست که این را نپذیرد ؟!
به یاد بیاوریم آثار اَبزورد نویس بزرگی همچون ساموئل بکت را که با استادی تمام جهان مدرن ، انسان هایش و روابط میان آنان را به سُخره می گیرد . انسان هایی که در جهانِ مُرده ی پس از جنگ جهانی و طغیانِ صنعت مستاصل و درمانده ، بیمناک و نومید برای بقا دست و پا می زنند . ساموئل بکت با بدبینی و نقدی خردمندانه جهانی سرد و بی روح و خشک را تصویر می کند که ساکنانش از تکرار و روزمرگی به بیهودگی و فرسودگی رسیده اند . این ویژگی ها در عصر جدیدِ چاپلین آشکارا دیده می شود .
از طرفی در آثار اَبزورد طنزی ریز و ظریف به چشم می خورد که همواره مخاطب را قلقلک می دهد ، طنزی بیشتر کلامی - و نه رفتاری - که خاصه ی مخاطب نُخبه است .
اگر آنتوان چِخوف را پدر اَبزورد بدانیم ، به درستی که طنز چِخوفی و ساختار بی بدیل درام هایش و نقد ریشخند آمیز او از اوضاع روسیه آن زمان ، مخاطب تیز هوش را عجیب به یاد کمدیِ چاپلینی و آثار کم نظیرش و نقد ریشخند آمیز او از اوضاع امریکای آن زمان می اندازد ! لطفاً دایی وانیا را با روشنایی های شهر مقایسه کنید .
در آخرین فیلم صامت چاپلین، او در مقابل جامعه ی مدرن، عصر ماشین ها و پیشرفت بر می خیزد. در ابتدا او را می بینیم که دیوانه وار تلاش می کند تا با خط تولید سفت کردن پیچ و مهره ها همراه شود. او برای آزمایش با یک دستگاه تغذیه ی اتوماتیک انتخاب شده است اما اتفاقات ناگواری که پیش می آید باعث می شود تا رئیسش تصور کند که او دیوانه شده است و چارلی به یک بیمارستان روانی منتقل می شود...