به ازای هر نفری که با دعوت شما در منظوم ثبتنام میکنند 20 امتیاز میگیرید.
لینک دعوت:
در پی جنگ جهانی اول که طی سالهای ۱۹۱۴ تا ۱۹۱۸ رخ داد، ضربه ی روحی حاصل از شکست در سربازان آلمانی، منجر به این شد تا نمایشنامهنویسان و فیلمسازان آلمانی، به بیان این روحیات آسیب دیده بپردازند و این چنین بود که سبکهایی مثل اکسپرسیونیسم که اساس آن بیان حالات درونی انسان است، شکل گرفت. هر چند تا قبل از سبک اکسپرسیونیسم، در سبک امپرسیونیسم و آثاری نظیر فیلممتهم میکنم (۱۹۱۹) «آبل گانس»، جنگ جهانی اول به چالش کشیده شده بود. پس از تغییر شرایط جامعه و دور شدن مردم از جنگ، سبک اکسپرسیونیسم از طریق فیلمسازانی نظیر «مورنائو»، «لانگ»، «اشترنبرگ» و… به هالیوود رسید و در آنجا ژانرهایی نظیر ژانر جنایی، گنگستری، جنگی و وحشت را به وجود آورد. در سالهای ۱۹۳۰ تا ۱۹۴۰ جنگ به عنوان پدیدهای تراژیک و بیمعنا به تصویر کشیده میشد اما در سالهای ۱۹۴۰ تا ۱۹۴۵ آثاری که در ژانر جنگی ساخته شدند به واسطهی حضور صنعت سینمایی آمریکا، رونق تازهای پیدا کردند و تحولات چشمگیری داشتند. اکثر این فیلمها صلحطلبانه، ضد جنگ و ضد استعماری بودند.
«کریستوفر نولان» در آخرین اثرش به تخلیهی دانکرک پرداخته است؛ منطقهای جنگی در فرانسه که با وجود تمام درگیریهای موجود در این نقطه، در جنگ جهانی دوم توجهی به آن نشد. حتی کمکرسانیهای جنگی نیز به بخشهای دیگر فرستاده میشد و این ارتش بریتانیا بود که جان دست کم ۳۳۵ هزار سرباز انگلیسی و فرانسوی را که در محاصره ارتش آلمانها گرفتار شده بودند، نجات دادند. پرداختن نولان به جنگ تحمیل شده به متحدین، علیالخصوص فرانسه و بریتانیا در جنگ جهانی دوم و به تصویر کشیدن فضای حاکم آن برهه در مبارزه با ارتش آلمان و همچنین وجود اِلِمانهای ملیتی در فیلم، مانند انسان دوستی و احساس مسئولیت پدر و پسری که با کشتی ماهیگیری به دل دریا زدهاند تا به سربازان کشورشان کمک کنند و اساسا انتخاب سوژهی موضوعی دانکرک و وجههی قهرمانگونهی بریتانیا در این رخداد برای فیلمسازی، علتهایی هستند تا بتوانیم جلوهی ملیگرایی اثر و پردازش به چنین واقعهی جهانی را در کنار هم ببینیم. نولان از آن دسته کارگردانهایی است که کمتر به میل جشنوارهها و جایزههایی همچون اسکار رفتار میکند و آکادمی نیز چندان سینمای او را نمیپسندد. اما مثل اینکه نولان در آخرین کارش کمی موضع را تغییر داده و میخواهد توجه آکادمی اسکار را جلب کند. دانکرک بیش از هر فیلم دیگری از نولان جنبهی ملیگرایی و تبلیغاتی دارد.
از نگاه ساختاری همانطور که پیش از اکران فیلم در مورد نبودن فیلمنامهی ثابت در دست صحبت شده بود، دانکرک بار دیگر نبوغ نولان در چنین آزمون و خطا و ساخت چنین پروژههای عظیمی را نشان میدهد. نبودن داستان از پیش تعیین شده میطلبد تا کارگردان اثر خود را از منظر بصری تا حد امکان تقویت کند. فیلم مملو از نقاط عطف، درگیری و تصاویر عظیم جنگی است که هر کدام میتوانند به تنهایی نقطه ی اوج فیلمی جداگانه باشند. دانکرک آمیزش و کلکسیونی از مبارزه، جنگجویی و استقامت در جنگ زمینی، هوایی و دریایی است.
نولان همچون آثار قبلیاش نگاه «آپوکالیپسی» خود را حفظ کرده و این بار به بهانهی جنگ، فضای آخرالزمانی مورد نظرش را به تصویر میکشد. وجود ارجاعهای بیشماری به فیلمهای پیشین نولان در دانکرک نیز، به نوعی می تواند تاییدی بر این موضوع باشد. نولان به وضوح قصد دارد به چهار آثار قبلی خود (شوالیه تاریکی، تلقین، شوالیه تاریکی برمیخیزد و میان ستارهای) اشاراتی داشته باشد که برخی از این اشارات در حکم امضای او به شمار میرود. این نشانهها موتیفهایی از کارهای پیشین این کارگردان هستند که هر کدام به تنهایی میتوانند کل اثر مورد نظر را یادآور شوند.
این نشانه ها را از ابتدای فیلم با یکدیگر مرور میکنیم :
نولان در ترسیم فضا و جو جنگ، هوشمندی و زیرکیهایی به خرج میدهد و از طرق مختلفی برای انتقال احساسات بهره میبرد. ترسیم شخصیت اصلی روایت و شوکزدگی و بهتزدگی او در داستان از ابتدای فیلم و غریب بودنش در اتمسفری که در آن قرار گرفته به علاوهی سکوتش، همان حال و هوایی را منتقل میکند که بیننده هنگام مواجهه با اثر – به خصوص با شروع شوکبرانگیز تیراندازی- دچار آن میشود.
بازی با زمان با اینکه جای خود را پیدا نمیکند، اما چه از لحاظ اهمیت تکنیکی و چه از لحاظ اهمیت روایی به عنوان القا کنندهی سردرگمی، در کنار کاتهای پیاپی از فضایی باز مانند دریا و آسمان و حضور یک سوژهی دیداری مانند هواپیما و کشتی در چنین قاب بندی خلوتی که غربت را در کنار ابهت جنگ به تصویر میکشد، به فضای بسته که اکثر آنها ترسیم سربازهای در هم تنیده در محیطی خفه بوده، تاثیر کنش جنگ را در مخاطب تشدید میکند.
به تمام این نشانههای بصری و روایی، موسیقی «هانس زیمر» را هم اضافه کنید، موسیقیای کاملا شخصیتپردازی شده که همراه با ریتم رفتاری شخصیتها- مانند سکانس دویدن تامی هنگام حمل برانکارد- و همچنین سوت ممتدی که در طول فیلم حضور دارد و مختص هانس زیمر در مجموعهی کارهای اخیر نولان است، مهمترین لحظهها را برای مخاطب تبدیل به یک بزنگاه میکند.
شما چقدر با این مطلب موافق هستید؟ نظر شما درباره این مطلب و اثر چیست؟ نظر خود را در پایین همین صفحه بنویسید. [منظوم تنها ناشر نقدها است و این به معنای تایید دیدگاه منتقدان نیست.]
شما نیز میتوانید نقدها و یادداشتهای خود درباره آثار سینما و تلویزیون را با نام خودتان در منظوم (معتبرترین مرجع نقد سینما و تلویزیون ایران) منتشر کنید. هماکنون مطالب خود را به آدرس ایمیل Admin@Manzoom.ir برای ما ارسال کنید.
نقد، یادداشت، تحلیل، بررسی و معرفی منتقدین از فیلمهای سینمایی، سریالها و برنامههای تلویزیونی ایرانی را در صفحه نقد فیلم سایت منظوم مرجع سینما و تلویزیون ایران بخوانید.