اسکات فاندس : بندیکت کامبربچ در نقش ریاضی دان نابغه اما رنج کشیده، آلن تورینگ، عملکردی عالی داشته و فیلم یک زندگی نامه خوش ساخت و اسکاری است.
در بازی تقلید هیچ رمزی وجود...
29 آذر 1395
بندیکت کامبربچ در نقش ریاضی دان نابغه اما رنج کشیده، آلن تورینگ، عملکردی عالی داشته و فیلم یک زندگی نامه خوش ساخت و اسکاری است.
در بازی تقلید هیچ رمزی وجود ندارد که قابل شکستن نباشد. فیلم زندگی نامه ریاضی دان و کدشکن نابغه جنگ جهانی دوم، آلن تورینگ است و به شیوه ای تئاتری و دلنشین ساخته شده و تمام فراز و نشیب های زندگی او را به موقع و با روشی قابل قبول به تصویر کشیده است. این اولین فیلم کارگردان نروژی، مورتن تیلدوم به زبان انگلیسی است و می توان در جای جای آن روح ریچارد اتنبوروی فقید را دید که مشغول تایید جنبه های مختلف فیلم است. از طرفی ماجرای زندگی تورینگ – جدای از بازی شاهکار بندیکت کامبربچ – آنقدر جالب است که بیننده را محو تماشای این فیلم خوش ساخت می کند. فیلم مطمئنا نزد تماشاچیان بیشتر از منتقدان مقبول خواهد افتاد. این یک اثر با پرستیژ و دارای فضایی قدیمی است که به نظر می رسد در فصل جوائز حرف های زیادی برای گفتن خواهد داشت.
بازی تقلید از هر نظر از فیلم ساخته شده در سال 2001 توسط مایکل اپتد با موضوعی مشابه و با بازی داگری اسکات و کیت وینسلت در نقشهای آلن تورینگ و جوان کلارک برتر است. کلارک مدتی نامزد تورینگ بود تا اینکه او گرایش جنسی خود را فاش کرد و نامزدی را به هم زد. گراهام مور اولین فیلم نامه خود را از کتاب "انیگما" نوشته اندرو هاجز اقتباس کرده و در این راه از فیلم نامه آرون سورکین برای فیلم "شبکه اجتماعی" الهام گرفته است. بازی تقلید از نظر ساختار فلش بک ها و نمایش جوان نابغه ای که با الگوریتم ها ور می رود به شبکه اجتماعی شبیه است. تورینگ هم همانند شخصیت اول فیلم مذبور، جوانی است که آنچه در رفتارهای اجتماعی کم دارد را با هوش و ذکاوت خود جبران می کند. این برای نقطه شروع بد نیست اما مور چندتا از نکته هایی که شاید در سمینارهای فیلم نامه نویسی آموخته و زیاد هم جالب نیستند را در فیلم به کار برده است. این جمله که "گاهی آدم هایی که از آنها انتظار ندارید کارهای شگفت انگیز انجام می دهند" در بازی تقلید به جمله "عشق یعنی هیچ گاه نیاز نباشد بگویی متاسفم" تبدیل شده است.
البته در انگلستان زمان تورینگ که رگه هایی از فرهنگ دوره ویکتوریایی را در خود داشت، همجنسگرا بودن به معنی شرمساری بود به خصوص اگر در حین انجام چنین کاری دستگیر می شدید یعنی همان اتفاقی که برای تورینگ در سال 1952 افتاد و با پسری 19 ساله دستگیر شد (دو سال پس از آن تورینگ در 41 سالگی خود را کشت). بازی تقلید از همینجا شروع می شود و تورینگ را می بینیم که توسط پلیسی دلسوز (روری کینیر) در حال بازجویی شدن است و بازی تقلید از این فرصت استفاده می کند تا صدای بازیگر اصلی را به عنوان راوی به فیلم اضافه کند. سپس به انگلستان سال 1939 در روزهای اول جنگ می رویم و شاهد این هستیم که تورینگ 27 ساله برای شغلی محرمانه جهت رمزگشایی کد پیچیده آلمانها درخواست می دهد. نازی ها از ماشینی به نام انیگما استفاده می کنند تا مکالمات رادیویی خود را رمز گذاری کنند و گشودن رمز آن می تواند کمک زیادی به نیروهای متفقین کند.
تورینگ به بلچلی پارک می رود جایی که مدرسه و مرکز رمزگذاری دولت است. او توانایی برقراری ارتباط با دیگر همکارانش را ندارد و دایما با بالا دستی های خود درگیر می شود (چارلز دنس فوق العاده در نقش فرمانده نیروی دریایی سلطنتی و مارک استرانگ در نقش مامور MI6). وقتی تورینگ از این موضوع که نفر دوم تیم رمزگشایی است – رهبر گروه قهرمان ملی شطرنج، هیو الکساندر است (با بازی متیو گود که شخصیتی شبیه اندرو گارفیلد در شبکه اجتماعی دارد) – به تنگ می آید، مستقیم سراغ وینستون چرچیل می رود و نتیجه این می شود که چرچیل او را به سمت رهبر گروه منصوب می کند. همه چیز در نیمه اول فیلم حس روایتگونه ای شبیه به زندگی واقعی دارد. سپس تورینگ مصاحبه ای برگذار می کند تا افرادی جدید به تیم اضافه کند، در میان متقاضیان زنی به نام جوآن کلارک (کایرا نایتلی) هست که می توان حدس زد قرار است به عنوان تنها زن گروه عملکرد بهتری از سایر اعضا داشته باشد. در نهایت زمانی که تورینگ رمز انیگما را می شکند این اتفاق همانند سیبی که بر سر نیوتن افتاد طی یک حادثه اتفاق می افتد.
مور و تیلدوم شاید در کار خود بهترین نباشند اما در اینجا موفق شده اند ضرب آهنگ خوبی به فیلم داده و اطلاعات و جزییات زیادی را در زمان دو ساعته فیلم بگنجانند. فیلم در ایجاد حال و هوا و فضای یک کشور در حال جنگ هم خوب عمل کرده است (حس جنگ از طریق تیترهای روزنامه و صحنه هایی از این قبیل القا می شود). از طرفی شاهد فشار وارده روی گروه هستیم زیرا هر چه کار آنها بیشتر طول می کشد، تلفات بریتانیا نیز افزایش می یابد. کار آنها البته بسیار دشوار است زیرا ماشین انیگما میلیون ها حالت تنظیم دارد و نازی ها تنظیمات آن را هر 24 ساعت یکبار عوض می کنند و این امر موجب می شود گروه مجبور شود کار خود را از ابتدا آغاز کند. البته این مساله برای تورینگ اینطور نیست زیرا وی معتقد است تنها یک ماشین دیگر می تواند از پس رمزگشایی انیگما بر بیاید به همین دلیل او تصمیم میگیرد کامپیوتری به اندازه یک اتاق کوچک بسازد که کریستوفر نام دارد (نام او از یک هم مدرسه ای که تورینگ دوستش داشته گرفته شده است و این موضوع را در قالب فلش بک می فهمیم.)
این داستان یک نابغه یاغی است که از مرزهای زمان خود فراتر رفته و همقطاران حسود و کم هوش تر خود را پشت سر می گذارد، داستان آشنایی به نظر می آید اما کامبربچ آنچنان در نقش غرق شده که چنین کلیشه هایی را تحت الشعاع قرار داده است. تماشای تورینگ او که در سفارش دادن غذا مشکل دارد اما از پس کار مشکل رمز گشایی بر می آید خالی از لطف نیست. رو در رویی او با حقایق دنیای ظالم بیرون از بلچلی پارک و عدم توانایی او در تحمل آنها هم جنبه ای بسیار تراژیک به فیلم داده است.در نهایت بازی تقلید احتیاجی نداشته که با دیالوگ های پیچیده طوری وانمود کند که تورینگ منجی ایست که دنیا را متفاوت از سایرین می بیند و حس می کند، زیرا این امر را به راحتی می توان در لحظه لحظه بازی کامبربچ دید. بازی او حس کوچک بودن بدن او برای روحش را نمایان می کند و ناتوانی او در رمزگشایی دنیا و روابط انسان ها را به خوبی نشان می دهد. نایتلی با بازی در نقش کلارک زوج خوب و عجیبی را به همراه تورینگ تشکیل داده است (بازی او شبیه به نقش سابینا اسپیرلین او در فیلم روش خطرناک است). او نیز همانند تورینگ از سوی جامعه ای که از زنها صرفا کارهای زنانه می خواهد تحت فشار است.
کمی از نیمه های فیلم گذشته تورینگ موفق می شود رمز انیگما را بشکند و از این نقطه است که بازی تقلید تبدیل به فیلمی تاریک تر و جذاب تر می شود زیرا متوجه می شویم که آنها پس از به دست آوردن یکی از بزرگترین موفقیت های جنگ، حالا مجبور هستند آن را نه تنها از افکار عمومی بلکه بسیاری از بخش های نظامی و دولتی مخفی نگه دارند، زیرا در غیر این صورت نازی ها متوجه می شوند که پیام های آنها دیگر سری نیست. بنابراین وظیفه تیم تورینگ از اینجا به بعد اینست که بیشترین میزان اطلاعات ممکنه را به دست آورد و تعیین کند کدام یک از این اطلاعات موثق تر است و می توان بر اساس آنها عمل کرد. بازی تقلید صد در صد موفق نشده حس پیچیدگی زندگی تورینگ را انتقال دهد اما در کل می توان درک کرد تورینگ شعله ای روشن بوده که زود خاموش شده و این سرنوشت در انتظار افرادی است بر خلاف عرف های معمول جامعه عمل می کنند. حضور عوامل درجه یک بر سنگینی و زیبایی فیلم افزوده است خصوصا فیلم برداری اسکار فورای اسپانیایی که با دوربین 35 میلی متری انجام شده است. کار طراح تولید فیلم، ماریا جورکوویچ هم در ساخت کامپیوترهای بدوی فیلم عالی بوده است و به تمام اینها می توان آهنگسازی زیبای الکساندر دِسپلت که در آن عمدتا از ساز پیانو استفاده شده است را هم افزود.