به ازای هر نفری که با دعوت شما در منظوم ثبتنام میکنند 20 امتیاز میگیرید.
لینک دعوت:
وقتی کفشهایم کو؟ را میدیدم یاد شب یلدا افتادم، و وقتی تماشاگر بادیگارد را میبیند بیاختیار یاد آژانس شیشهای میافتد. این خوب است یا بد؟ خود من در انتقاد از بادیگارد اعتقاد دارم که حاتمیکیا باید تکلیف خود را با شخصیتها و فضاهای آژانس... یکسره کند و به دور و بر خود و امروز بیشتر توجه کند، اما شباهت کفشهایم... با شب یلدا برای خود من ستودنی است. آیا این یک تناقض است؟
اجازه بدهید ادعا کنم که این نهتنها تناقض نیست، که تبعیض هم نیست. بحث ما با آژانس... بحث از تجربهی دردهای همیشگی انسانی نیست، چنان که در تازهترین کار پوراحمد به سراغ آنها رفته است، موضوعی که حاتمیکیا در آژانس... و بسیاری از فیلمهایش دنبال میکند، نوعی نگاه به انسان جبهه و جنگ است که همان زمان هم نیاز به بازخوانی داشت و حاتمیکیا نه در آن روز حاضر به پذیرش ضرورت این بازخوانی بود و نه امروز. اینکه حاتمیکیا و خیل بزرگی از سینماگران بالیده در دههی شصت، همچنان دل در گرو آن دوران دارند، حقی است که کسی را با آن سر مقابله و معارضه نیست؛ اما آیا نمیتوان این نگاه را نقد کرد؟ هم در آژانس... و هم در بادیگارد شخصیتهایی هستند بسیار قانونمدار که مو را از ماست بیرون میکشند و بر اشتباههای حاج کاظم یا حیدر ذبیحی انگشت میگذارند، اما حاتمیکیا از ما میخواهد با اصل قرار دادن صداقتی که در چشمهای حاج کاظم موج میزند و در پاکی اشکهای حیدر هویداست، از سر این اشتباهها بگذریم و فداکار بودن این شخصیت(ها) را ملاک حقیقت قرار دهیم. هرچند دل مای تماشاگر - با تمهیدهای حاتمیکیا - با حیدر است، اما منطق قویتر فیلمبینی ما میگوید حرف دل را نشنو و به بازرس بیاحساس شورای عالی امنیت ملی بیشتر گوش بده!
اجازه بدهید به تجربههای دیگران توجه کنیم: کیفر ساترلند تهیهکننده و بازیگر نقش محبوب جک باوئر در سریال ۲۴ یک مأمور کارکشتهی سیا است که در واحد ضدترور کار میکند. او چنان بیرحم است که از شکنجههای نابودکنندهی مظنونان ابایی ندارد و کار او معمولاً با قوانین جاری ایالات متحده منافات پیدا میکند. طبعاً او مخالفان زیادی در دستگاه پلیسی و قضایی کشورش دارد اما در تمامی طول سریال، او مبارزههای زیادی برای اثبات حقانیت خودش میکند که جزیی از طبیعت پیچیدهی کار یک جاسوس در بالاترین سطوح مأموریت خویش است. سلاح او در این مبارزهها تنها صداقت و فداکاری نیست (که البته یکی از معیارهای درستکاری یک مأمور است) بلکه تلاش بسیار و بیوقفه برای گردآوری شواهد و مدارک برای اثبات درستی اعمالی است که او در مسیر اجرای نقشههای پیچیدهاش برای انهدام برنامههای خرابکارانهی تروریستها، باید انجام دهد. در واقع این صداقت مستتر در چشمهای پاکِ کیفر ساترلند نیست که باعث محبوبیت شخصیت جک باوئر میشود (که اصلاً چنین پاکی و صداقتی در آن چشمها دیده نمیشود!) بلکه همان کوششهای بیوقفهی جک باوئر برای گردآوری شواهد و مدارک است که با چنگ و دندان به دست میآورد و دل و بیش از آن منطق تماشاگران را با خود همراه میکند.
در طی تماشای بادیگارد میاندیشیدم چه خوب اگر این فیلم با معیارهای تماشاگر غربی هم فیلم موفقی از کار درآید و در آن صورت جامعهی غربی بیشتر به حقانیت مبارزهی چندسالهی اخیر کشور ما بر ضد تروریسم کور داعش و القاعده پی خواهد برد، اما وقتی فیلم بهپایان رسید احساس کردم چهقدر چسبیدن حاتمیکیا به آن نگاه دههی شصتیاش به انسان جبهه و جنگ و رو گرداندن او از مواجههی منقدانه با این نگاه، این توفیق منتظَر را از فیلم سلب کرده است! از خود فیلم شاهد بیاوریم: دو اشتباه الفبایی از حلقهی محافظان سوژهها، در ابتدا و انتهای فیلم، باعث شده که شخصیتهای اصلی به دست تروریستها شهید شوند: اولی توسط سرهنگ حیدر ذبیحی که به جای به زمین انداختن معاون اول رییسجمهور و درگیری با تروریست حاضر در صحنه، او را بغل کرده و ایستانده و ناخواسته سبب شهادت او شده، و دومی وقتی پس از انفجار درون تونل، حیدر و همسرش از ماشین واژگون بیرون میآیند و حلقهی دوم محافظان که سر صحنه حاضر میشوند به جای توجه به خطر حتمی بازگشت تروریستها برای اتمام نقشه (اصطلاحاً انجام نقشهی ب) به حیدر و همسرش توجه میکنند و تنها زمانی دست به اقدام متقابل میزنند که دیگر کار از کار گذشته است! هر دوی این اشتباهها، اشتباههایی مهلک هستند و از یک مأمور امنیتی اصلاً پذیرفته نیست و کارگردان کارکشتهای مثل حاتمیکیا که موهای خود را در این حوزهها سفید کرده، نمیتواند متوجه آنها نشده باشد؛ اما چرا کارگردانی مثل او باید چنین کند؟ در تحلیل علت موفقیت جهانی ۲۴ میتوان اینطور هم گفت که سازندگان آن سریال هیچگاه چنین نمیکنند که کارگردان باسابقهی جبهه و جنگ ما در فیلمهایش مرتکب میشود. و علت بعدی این است که آن سازندگان همواره آمادهی مواجههی نقادانه با آثار و نگاه مألوف خود هستند، حاتمیکیا چرا...؟