علیرضا پورصباغ : تارانتینو در فرم عمدتا دست به کلاژسازی فرمی نمیزند اما محتوای آثارش غنی است.او با ساخت دو اثر اخیرش یعنی «لعنتیهای بیآبرو » و «جانگوی رها شده» مخاطب را به...
25 آذر 1395
تارانتینو در فرم عمدتا دست به کلاژسازی فرمی نمیزند اما محتوای آثارش غنی است.او با ساخت دو اثر اخیرش یعنی «لعنتیهای بیآبرو » و «جانگوی رها شده» مخاطب را به یک ژرف نگری تاریخ دعوت میکند. «کوئینتین تارانتینو» یکی از متفاوتترین فیلمسازان عصر کنونی سینماست که به دلیل نگرش غیرمتعارفش در عرصه فیلمسازی بدون تجربه آکادمیک، تنها با تکیه بر تجربهگرایی وارد عرصه سینما شد. آثارش سبکسرانه و صرف ماجراجویی سینمایی ساخته نشده و روایتهای متفاوت، در اغلب آثارش همواره محصول شرایط جامعه آمریکایی است. وی تقریبا بیست سال قبل، پیش از فیلمبرداری نخستین اثرش یعنی «سگهای انباری» در ویدئو کلوپ آرکایوز در منهتن بیچ ، محله روشنفکرنشین لسآنجلس به مشتریانش خدمات میداد و ساعتی بعد سر صحنه فیلمبرداری «سگهای انباری» به عنوان کارگردان حاضر شد. در ایران تارانتینو به اندازه مخالفانش،موافق دارد. البته این هواداری صرفا جنبههای فرمالیستی دارد و کاوش ابعاد محتوایی آثارش از قلم افتاده است. در عمده آثار کیوتی (کوئینتین تارانتینو) میتوان فرهنگ عامه (Culture Pop ) را از درونمایه آثارش در نسبت با عصر معاصر بررسی کرد. «کیو.تی» با ساخت دو اثر اخیرش یعنی «لعنتیهای بیآبرو » و «جانگوی رها شده» مخاطب را به یک ژرف نگری تاریخ دعوت میکند و البته مسیری متفاوت و انتزاعی را در بازنمایی و بررسی تاریخ در پیش روی مخاطب قرار میدهد. روایت هایش مبتنی بر رئالیسم تاریخی نیست ، تاریخنگاری بهانه است برای گشودن دوسیههای تاریخی. «کیو.تی» تنها با ساخت دو فیلم موفق «سگهای انباری» و «پالپ فیکشن» (داستان های عامه پسند) خود را به عنوان فیلمسازی مولف تثبیت کرد. متن فیلمهای غنی وی، در نسبت با وقایع و رویدادهای معاصر ساخته میشوند و آخرین اثرش در گونه وسترن ساخته شده است. گونهای از سینما که مورد علاقه تارانتیتو و اغلب سینماگران آمریکایی است. وسترن در باز نمود تاریخ و بازنگری در مجموعه سینمای هالیوود منجر به جامعهسازی و احیای ارزشهای آمریکایی میشود . سخن از وسترنها و سینمای وسترن به میان می آید و تصویر «جان وین» در فیلم «چه کسی لیبرتی والانس را کشت» در ذهن متبادر میشود، ابر قهرمان فیلمهای وسترن در این فیلم چگونگی حضور در انتخابات و لیبرال دموکراسی آمریکایی را در کلاس درس مردم روستا به آنان آموزش میدهد و یا صحنه ماندگاری از فیلم «خوب بد زشت» که به جنگهای داخلی و میزان کشتهشدگان در این جنگ طولانی اشاره میکند.تمام این نشانهها به برتری گونه وسترن دلالت دارد برای بازشناسی تاریخ. رصد گونه وسترن،به کاوش در نگرههای اجتماعی ،سیاسی و حتی تاریخی غرب ،درعصر ما قبل پیشتازی صنعت منجر خواهد شد. تارانتینو فرصت را غنیمت شمرده و گونه محبوبش را دستمایه ساخت فیلمی قرار داده است که به کنکاش تاریخی منجر خواهد شد. البته همانند فیلم «لعنتیهای بیآبرو» بازنمایی تاریخی انتزاعی و برآمده از تخیل نویسنده و کارگردان است. ضد قهرمان فیلم «جانگوی رهاشده» خوش صورت نیست و شمایل ابر مردانه ای همچون گری کوپر،کرک داگلاس ،کری گرانت و یا شمایلی همچون راسل کرو یا کوین کاستنر ندارد. رنگین پوستی است که خشمی اسطورهای به مثابه زیگفرید (توصیف دکتر شولتز) از خود بروز میدهد، تا همسرش برومهیلدا را از چنگال بردهداران سفید پوست برهاند. شیوه دلاوری «جانگو» به سبک افسانههای کهن اسطورههای اسکاندیناوی به جنگ «نومدنیت» طالب بردهداری می رود. حالا موقعیت بردهداری و نسبت این برده با جامعهای که مطلبواش بردهداری است فرصتی داراماتیک را فراهم میآورد تا فیلم در ضمیرش پیامهای فرامتنیاش را مستتر نگاه دارد. * نگرههای استثمار سیاه در آثار تارانتینو با توجه به حاکمیت سرمایهداری ،گنگستریم ماحصل شرایط سیستم اقتصادی جاری در ایالات متحده است و با همین پیش فرض مافیا و گنگسترها در دو فیلم ابتدایی تارانتینو نماینده و بازنمود دوره تاریخی معاصر هستند. گنگسترها در آثار کیوتی دستمایهای هستند تا تضادهای اجتماعی – اقتصادی در نسبت به مدنیت نوین را بروز دهند. به همین دلیل بروز هر نگرشی را از جانب گنگسترهای فیلم تارانتینو را میتوان به کلیت جامعه تعمیم داد. در فیلم «سگهای انباری» که در دهه نود ساخته شد دیدگاه های اجتماعی رادیکال جامعه سفید پوستان را میتوان از زبان پرسوناژهای گنگستر فیلم دریافت. اجماع گنگستری فیلم «سگ های انباری» را پرسوناژ ادی خوشگله (کریس پن) گرد هم آورده است.در ابتدای روایت قبل از ماجرای سرقت الماس ادی خوشگله به اتفاق لری (هایری کایتل)، فردی (تیم راث) واقای پینک (استیو بوسمی) میخواهند به ملاقات جو کابوت (لارنس تیرنی) ،پدر کریس،بروند. سخنانی که در خودرو بر زبان جاری میکنند (در مورد خدمتکار مونث ادی کابوت) به نوعی بازتاب دهنده دیدگاههای رسمی و رادیکال سفید پوستان نسبت به شهروندان رنگین پوست در ابتدای دهه نود است. فیلم در اوایل دهه نود ساخته شده و دیدگاه های رادیکال سفیدپوستان نسبت به سیاهان را تبیین میکند.البته توقع میرود، نگرههای اجتماعی سفیدان پس از انقلاب اجتماعی رنگین پوستان در دهه شصت به رهبری لوتر کینگ و تولیدات فرهنگی مثل مجموعه فیلمهای استثمار سیاه در دهه هفتاد، این انتظار از بافت اجتماعی آمریکایی میرود که نگاه متعادلتری نسبت به جامعه سفید پوستان داشته باشد.اما با استناد با همان چند دیالوگ در «سگهای انباری» نشان میدهد این نگاه رادیکال و تبعیض آمیز همچنان تعدیل نشده است .هر چند در دهه هشتاد و نود میلادی در مجموعه هالیوود روایتهای مهمی در مورد تبعیض نژادی در ایالات متحده ساخته میشود که تاثیرات اجتماعی فراوانی در تعدیل این نگاه رادیکال دارند. «به رنگ ارغوان» (استیون اسپیلیرگ) در سال 1985 افتخار (ادوارد زوئیک 1989) و آمیستاد (1997) شاید در راستای ایدئولوژی محوری فیلم های استثمار سیاه دهه هفتاد ساخته نشدند، اما سبب تکثیر یک رویه فرهنگی خاص در تعدیل نگاه رادیکال آمریکایی داشت. فیلم بعدی تارانتینو «پالپ فیکیشن» بازهم در قالب گنگستری ساخته شد. بر خلاف فیلم قبلی که هیچکدام از شخصیتها رنگین پوست نبودند در اینجا دو کاراکتر رنگین پوست نقش مهمی در فیلم داشتند. یکی از این شخصیتها مارسلوس والاس (وین رمز) رئیس گروه گنگستری است. در یکی از بخشهای ابتدایی فیلم وینست وگا(جان تراولتا) و جولز وینفیلد(ساموئل جکسون) به سراغ مارسلوس میروند. مارسلوس سیاهپوست بعد از دیدن وینست وگا سفید خوشحال می شود و او را با لفظ Nigger My خطاب میکند. این لفظ دقیقا تصویری از یک آرزوی رویاگونه در مجموعه فیلم استثمار سیاه در دهه هفتاد را یادآوری میکند. در عمده این آثار تمایلات نژادپرستانه سیاهان زمانی بروز پیدا میکند که قدرت اجتماعی نسبی بدست میآورند و میخواهند به نوعی سفیدپوستان را تحقیر کنند .به عنوان نمونه در فیلم سزار سیاه(لری کوهن) که از مجموعه فیلمهای دهه هفتادی استثمار سیاه به شمار میرود، پرسوناژ قدرت طلب تامی گیبز(فرد ویلیامسون) بعد از کشتارهایی که به قدرت رسیدنش منجر میشود رو به مادرش میگوید «برایت نوکران سفید پوست خواهم گرفت» .حالا مارسلوس فیلم «پالپ فیکشن» این بعض خود را با برده سفیدپوستش مطرح میکند. به سادگی همین نگاه تحقیر آمیز و برده خواهی شخصیت سیاهپوست قدرت طلب را در فیلمهای تارانتینو میتوان به پرسوناژ استفان ( ساموئل ال.جکسون) در جانگو تعمیم داد. ساموئل جکسون در فیلمی دیگر از کیوتی، جکی براون، حضور پیدا کرده است که تقریبا برده خواهی رذیلانهاش را بروز داده است. در فیلم جکی براون ال جکسون در نقش اوردل، دلال اسلحه ،باملانی دخترک سفید پوست بسیار تحقیر آمیز و به مثابه برده رفتار میکند.و دائما در مواجه با سفید پوستان دیگر از لفظ Nigger My استفاده میکند. خشم دهه نودی تودههای رنگین پوست با چنین المانهایی در آثار تارانتینو بازنمود پیدا میکند. هر چند که با همه این توصیفات بدنه درام فیلم جکی بروان حول یک زن سیاه است و حتی مردی سفید پوست (پرسوناژ مکس چری ) به این زن علاقه مند می شود. این بخش از روایت تفسیری جداگانه دارد .فیلم سال 1995 ساخته شده است و پویایی فرهنگ هیپ هاپ و تحولات اجتماعی اواسط دهه نود نگرش های اجتماعی جامعه سفیدپوستان نسب به سیاهان را تعدیل می کند.علاقه مکس چری و ژاکلین براون در فیلم «جکی براون» تفسیری از فرهنگ هیپ هاپ است که در رابطه میان سیاهان و سفیدپوستان مرزشکنی میکند.در اواسط میانی دهه نود مورگان فریمن و دنزل واشنگتن نیز ستارههای نورسیده سیاهان سینما بعداز افول سیدنی پواتیه به شمار می روند که به موازی گسترش فرهنگ هیپ هاپ توانستند در عرصه سینما جایی برای خود دست و پا کنند.. در فرامتن نیز بد نیست به این موضوع اشاره کنیم که خود سینما به عنوان هنری کاملا ایدئولوژیک سبب تعدیل شدن این نگرش نژاد پرستانه سینما در آمریکا و سراسر جهان در دهه نود موثر عمل کرد . دراین متن بررسی نگره های اجتماعی از زوایه آثار تارانتینو مورد ارزیابی قرار گرفت.در سطور پیشین آمد به فیلم های اسپیلبرگ اشاره شد که با دو فیلم مهم در حمایت از حقوق شهروندان سیاهپوست ساخته است،در اینجا باید به فیلمی که او در سال 1991 ساخته است اشاره کنم.در صحنه ای نمادین در بخش های پایانی فیلم اسطوره افسانه ای پیتر پن در سنین بزرگسالی می خواهد سرزمین ناکجا آبادرا پس از شکست کاپیتان هوک ترک کند. پیتر بزرگسال شمشیرش که نمادی از مبارزه با اهریمن است پس شکست کاپیتان هوک آنرا به پسرکی سیاهپوست در ناکجاآباد (2) تقدیم می کند و پسرک به صورت نمادین شمشیرش را با قالبی نظامی بالا می رود تا سلطان سرزمین افسانه باشد. این صحنه نمادین از جنبه های مختلفی قابل تفسیر است اما پس از گذشت بیست سال که رنگین پوست از تبار بردگان در کاخ سفید تکیه می زند ،تاثیر کارکردهای معنایی فیلم اسپیلبرگ عیان تر می شود اما نگرش های تارانتینو در عمده آثار دهه نودش بازنمودی از سیر تحولات را اجتماعی و تبیین نسبت جامعه سفید و سیاه است . دقیقا نشانه های تغییر دریافت اجتماعی و تغییر نگره های اجتماعی نسبت به جامعه سیاهپوستان در همان دورانی که پالپ ساخته شده عیان می شود و بافت اجتماعی شهروندان آمریکایی همراه و همسو با آمیستاد و به رنگ ارغوان دیدگاه های رادیکالش تعدیل می شود.فیلم جانگو نیز به تبع نگرشهای رایج در پالپ فیکشن و جکی بروان همان نگاه انتزاعی رایج در این دو فیلم را با دستمایه های سمبلیک تر و استعاری تر در دوران برده داری ، دو سال قبل از وقوع جنگ های داخلی ایالات متحده، به بررسی عدم توازن اجتماعی میان دو نژاد می پردازد. *نسبت کیوتی با وسترن اصالت سبک غربی وسترن جانگو به بیابان ، گذر از خوی طبیعی و متوحش و رسیدن به مرزهای تمدن یا جدل بر سر مصادره حقوق صاحبان اراضی و یا حمایت از بافت اجتماعی از یک جامعه سازمان نیافته نیست .اصالت وسترن تارانتینو ریشه در یافتن مفهوم عدالت مستقیم و خصوصی ، قانون انتزاعی، و به تبع آن رسیدن به نظم اجتماعی است .در واقع برومهیلدا در فیلم جانگو نمادی از رسیدن به عدالت اجتماعی فارغ از تبعیض نژادی با اسلحه گرم است .تارانتینو با دستمایه قرار دادن گونه وسترن برشی در دل تاریخ ایجاد می کند و بعد از انتقال مفهوم رهایی از تبعیض نژادی، سراغ یک پیام سیاسی می رود. شیوه ای غیر متعارف که در فیلم لعنتی های بی آبرو کیوتی آنرا آزموده بود .یعنی نقب تاریخی با جایجایی رویدادها.با همین شیوه نوین و انتزاعی کیوتی طعنه ای شگفت زد به هولوکاست. درفیلم لعنتی های بی آبرو بخشی از روایت مربوط به شخصیت سروان آلدو رینی (براد پیت)،سردسته گروه پارتیزانی است.آلدو رینیبه عنوان یک یهودی پارتیزان پوست از سر آلمانی های اسیر شده می کند و تارانتینو به سادگی به مخاطب پیام می دهد اگر مدعیان هولوکاست قدرت بدستشان افتد پوست از سر دنیا می کنند . «شوشانادریفوس» یهودی صاحب سینما هم در یک روایت هجو آمیز تخیلی با آلمانی ها تسویه حساب می کند . هیتلر و اطرافیانش به بهانه نمایش یک فیلم آلمانی پرتاگونیستی پروپاگاندایی در سینمای شوشانا گرد هم آمدند و در کوره آدم سوزی شوشانا می سوزند. این پیام از اثر کیوتی برون می ترواد که اگر مخالفان ایدئولوژیک هیتلر جرات اقدام داشتند با همان نگره های انتسابی به هیتلرکوره های آدم سوزی به راه می انداختند و اگر مدعیان هولوکاست تیغ در دست داشتند پوست از سر مخالفانشان می کندند. «جانگوی از بند رها شده» با همان شیوه هجو و نقب تاریخ به شیوه لعنتی های بی آبرو ساخته شده است .دو سال قبل از جنگ های داخلی که بر سر اعلامیه عدم برده داری اتفاق افتد .جانگوی سیاهپوست فراتر از قوانین آن دوران سلاح بدستش می افتد و بی محابا آدم می کشد و به سادگی این پیام تارانتینویی طعنه ای سیاسی به دوران معاصر است. در شرایطی که یک سیاهپوست به مثابه یک وسترنر آمریکایی سلاح را در دست گرفته و ممکن است دست به همان اقدامی بزند که جانگو در فیلم آنرا عملیاتی می کند .حتی منزل کالوین کندی (لئوناردو دی کاپریو) سمبلی نمادین از کاخ سفید است که شاید و بازهم شاید توسط این سیاهپوست نابود شود.شاید همین طعنه های سیاسی و اهمیت جایگاه کاخ سفید که به صورت خانه کالیون کندی در فیلم آمده ، گل درشتترین پیام های سیاسی فیلم به شمار رود . بدون جبهه گیری چپ گرایانه که در عمده نقدهای ایرانی با قالبی ضد آمریکایی رایج است باید قضاوت کنیم. و پیام های فرامتنی دور از ذهن را به فیلم الصاق نکنیم .در بخش های ماقبل پایانی وقتی جانگو از خانواده کندی انتقام می گیرد دسته های سفید پوست همچون موریانه و ملخ بر سر جانگو می ریزند تا جانگو را به قتل برسانند مگر کالوین کندی چقدر خدم و حشم دارد که اینقدر خواهان انتقام و مبارزه با جانگو در همان کاخ سفید نمادین به سراغش می روند . صحنه های نبرد انتهایی بیهوده نیست. جانگو تمام خشم خود را نسبت به این خانه سفید در دل مزرعه که صاحبش برده های به صورت گلایداتوری به جان هم می انداخت و به مثابه دوران روم باستان برده قویتر می توانست زنده بماند کینه ای تاریخی داردو جانگو این خانه از پای بست ویران را نابود می کند . اسکار بهترین فیلم بایدبه جانگو تعلق می گرفت با این توصیفات پر واضح است که پیام سیاسی اثر از ماهیت فرمی فیلم پیش می افتد و آکادمی اسکار به جای اعطای جایزه بهترین فیلم در آکادمی ،تنها به بازیگر نقش مکمل و فیلمنامه اسکار بهترین فیلمنامه اصلی را دریافت می کند. باز هم حق کشی برای کارگردانی ضد جریان .این بار هم همان اتفاق اسکار سال 1995 دوباره تکرار می شود و آکادمی با نگاه پررنگتری به فیلمی سیاسی جایزه بهترین فیلم را اعطا می کند.البته میان فارست گامپ ضد سیستم ،مخالف خوان با آرگوی همسوی با سیاست خارجی ایالات متحده تفاوت های ساختاری و محتوایی فاحشی وجود دارد . نه به عنوان یک ایرانی که دردمندانه احساس می کند تحقیرش شده ، بلکه به عنوان سیاه نویسی در حوزه سینما به صورت حرفه ای و راستین قضاوت می کنم.آرگو نمی تواند یک هزارم فیلم زیبای فارست گامپ باشد. تفاوت فاحشی که میان دو فیلم جاری است به اندازه فاصله زمین تا آخرین سیاره قابل سکونت در مرزهای فراکهکشانی است.در همان سال 1995 اوج بی عدالتی نادیده گرفتن رهایی از شائونگ مهمترین کالت مووی تاریخ سینماست. انگار آکادمی چشمهایش را بسته بود تا به فیلمی سیاسی و مخالف خوان جایزه دهد .همین چند نمونه اتفاق در مورد انتخاب نشدن پالپ فیکشن و رهایی از شائوشنگ در مراسم اسکار شصت و هفتم (27مارچ 1995) می تواند تهییج شدن اعضای آکادمی نسبت به فیلم خاص را نشان دهد .کیو تی همواره از همان سال به عنوان مرد مغضوب آکادمی به شمار می رفت. نقد اجتماعی تارانتینو مشخص است که خوش آیند آکادمی اسکار نیست و فیلمی که توسط نگاه چپ گرایانه داوران کن مورد لطف و تقفد قرار گرفته از دید آکادمی چندان محبوب نبود و سیاست زدگی اعضای آکادمی منجر به جایزه گرفتن فارست گامپ شد.18 سال بعد دوباره همان اتفاق افتادو فیلم قابل تامل تارانتینو(جانگو) با همان نقد صریح و شفافش موفق به ربودن جایزه اسکار نشد. قصه ها وروایت های «کیو.تی» در عمده آثارش محصول شرایط معاصر آمریکا هستند شاید در لباس گانگسترهای خونخوار متجلی می شوند اما فارغ از پرسوناژها ویژگیهای شخصیتی آثار «کیو.تی» تربیت شده فرهنگ عامه آمریکایی هستند . به زعم نگارنده بسیاری از غرب شناسان، بافت اجتماعی دو دهه آمریکا یعنی از دهه نود تا دوران کنونی را باید از دریچه آثار تارانیتنو بررسی کنند . تارانتینو در فرم عمدتا دست به کلاژ سازی فرمی می زند اما محتوای غنی در آثارش جاری است وبرای دریافت این محتوای غنی و درک بافت اجتماعی به اضافه شاخص های به روز فرهنگ عامه جاری در ایالات متحده در سطر به سطر فیلمنامه آثارش جاری است . جانگوی رهای شده آخریم ساخته کیوتی ، ضد قهرمانش سیاه پوست است و البته دومین فیلم کیوتی به شمار می رود که با دستمایه قرار دادن ضد قهرمانی رنگین پوست ساخته می شود . علاقه مفرط کیوتی به فیلم های استثمار سیاه که عمدتا در دهه شصت و هفتاد ساخته می شد در آخرین ساخته تارانتینو متجلی است و فیلم صادقانه یادآور فیلمهای نظیر سزار کوچک، کاراگاه شفت (1971Shaft) (،( 1971 Sweet Sweet back's Baadasssss Song ) ،فاکسی براون (1974) کافی( Coffy1973 ) سزار کوچک (Black Caesar 1973)) سزار کوچک جهنم در هارلم(Hell Up in Harlem ) پرواز ویژه (Super Fly1972) ، کلوپاترا جونز Cleopatra Jones (1973) مک (The Mack)، بالوکا ( Blacula 1972) کاتم به هارلم می رود( Cotton Comes to Harlem 1970) است .یعنی همان موج فیلمهای استثمار سیاه که هسته ایدئولوژیک آثار مذکور در آخرین ساخته تارانتینو متجلی است .
پانوشت ها: 1- استثمار سیاه ساب ژانری مهم به شمار می رود که در 1970 ظهور کرد. ابتدا به صورت Blacksploitation نشریات سینمایی انگلیسی زبان در مطرح شده و در کایه دو سینما بعدها به صورت Blaxploitation بکار می رفت و کاربرد واژه مکشوفه کایه دو جنبه رسمی تری به خود گرفت . این ساب ژانر سینما تحت تاثیر جریان تبعیض نژادی پس از ترور مارتین لوتر کینگ در آمریکا شکل گرفت .. فیلمهای استثمار سیاه در ابتدا به طور خاص برای مخاطبان شهری سیاه و سفید ساخته می شد ، هر چند حق درخواست تجدید نظر مخاطبان این ژانر به زودی به خطوط متقاطع قومی و نژادی مربوط می شد. 2- NEVERLAND سرزمین میانی که پیتر پن در آن زندگی می کند .مثل سرزمین میانی آدمک های ارباب حلقه ها که هابیت نام دارند .
یک برده با کمک مربی اش آزاد می شود و با کمک و تعلیم های او تبدیل به یک جایزه بگیر می شود. جانگو برای آزادی همسرش از دست یک مزرعه دار بی رحم اهل می سی سی پی راهی سفر می شود اما...