جیمز براردینلی : هوش مصنوعی همواره يکی از پايههای ثابت فيلمهای علمیـتخيلی بوده است. پتانسيل مفهوم فرانکنشتاينی زندگی بخشيدن به يک موجود زندهی جديد، موجودی که میتواند بهصورت مستقل فکر کند و عمل...
18 آذر 1395
هوش مصنوعی همواره يکی از پايههای ثابت فيلمهای علمیـتخيلی بوده است. پتانسيل مفهوم فرانکنشتاينی زندگی بخشيدن به يک موجود زندهی جديد، موجودی که میتواند بهصورت مستقل فکر کند و عمل کند،نويسندههای زيادی را اغوا کرده است. اکنون، هرچه بيشتر در سالهای قرن بيستويکم پیش میرويم و سرعت فناوری سرسامآورتر میشود، شکاف بين تخيل در اين زمينه و واقعيت موازی با آن کمتر و کمتر میشود. شايد اين يکی از دلايل افزايش تدريجی تعداد فيلمهای ساختهشده با مضمون هوش مصنوعی باشد. اين حوزه هنوز اشباع نشده است (و با توجه به غنای آن ممکن است هرگز اشباع نشود)، اما فراماشين/Ex Machina در شرايطی راهی پردهی نقرهای میشود که اخيراً دو فيلم او/her و چپی/Chappie با درونمايهای مشابه ساخته شدهاند.
يکی از قديمیترين و اساسیترين پرسشها دربارهی هوش مصنوعی آن است که این مفهوم چه مصداقی دارد. در چه مقطعی هشياری به دست میآيد؟ موجودی که تا ديروزنمیتوانست کاری غير از پيروی از برنامههای پيچيدهی کامپيوتری انجام دهد چه زمانی شروع به انديشيدن میکند؟ در چه مقطعی يک ماشين ديگر ابزار نيست و به جايگاه يک موجود زنده تعالی میيابد؟ اين پرسشها در قلب بسياری از داستانهای مربوط به اين موضوع قرار دارند؛ فراماشين هم از اين قاعده مستثنی نيست. گرچه فيلم اساساً دربارهی دو انسان است، اما جالبترين شخصيت فيلم، با فاصلهی زياد نسبت به بقيه، ربات ماجراست.
ربات آوا (آليشيا ويکاندر) نام دارد و آخرين نسخه از پيشالگوهای هوش مصنوعی ساخته شده توسط يک دانشمند نابغه و منزوی کامپيوتر به نام ناتان بيتمن(اسکارآيزاک) است. بيتمن، مديرعامل بزرگترين شرکت موتور جستجوگر جهان، بين کارمندانش مسابقهای برگزار میکند.برندهی این مسابقه حق دارد يک هفته را با او در ويلای دورافتادهاش بگذراند. فرد منتخب خوششانس کالب اسميت(دومنهال گليسون) است، اما او، تا قبل از رسيدن به مقصد، نمیداند که ناتان برنامهای فراتر از گفتگو و مشاهده برای اقامت کالب در ويلايش درنظر گرفته است. او از کالب میخواهد تا در يک«آزمون تورينگ»[۱] شرکت کند. او بايد با آوا تعامل داشته باشد و ببيند که آيا او میتواند شبيه يک انسان شود ياخير. کالب از ميزان واقعی بودن آوا شگفتزده میشود،آنقدر که کمکم به اخلاقی بودن تعاملات ناتان با آوا شک میکند. ظاهراً احساسات کالب نسبت به آوا مطابق با احساسات آوا نسبت به او هستند، اما آيا به راستی آوا عواطف را تجربه میکند يا صرفاً ادای این کار را در میآورد؟ و اينکه آيا کالب تحت کنترل شرايط است يا ناتان مانند يک خيمهشبباز عمل میکند و،نه تنها نخ آوا، بلکه نخ کالب را نيز در دست گرفته است؟
فراماشين در دام فنی بودنِ بيش از حد نمیافتد. خط داستانی سرراست است و چندان از اصطلاحات فنی استفاده نمیشود. ناتان زمان زيادی را صرف توضيح نحوهی خلق آوا نمیکند، گرچه (برای ترساندن کالب) میگويد که او نهايتاً برای هموار کردن مسير برای پيشالگوی بعدی و پيشرفتهتر کشته خواهد شد. از نظر ناتان، که خالق است، اين ماشينها فرقی با سايرکامپيوترهای پيشرفته ندارند. او خواستار تکميل آنها است، اما هرگز به آنها به چشم موجودات زندهی منحصربهفرد نگاه نمیکند. از نظر کالب، که ناظر بيرونی است، حقيقت سيالتر است و اقدامات ناتان سؤالبرانگيز هستند.
فراماشين يک فيلم علمیـتخيلی اکشن محورنيست. در ساخت آن از جلوههای ويژه استفاده شده، اما این جلوهها بسيار محدود و کمبودجه هستند (از قضا، گليسون و آيزاک يکراست بعد از اتمام اين فيلم بازی در فيلم جنگ ستارگان را شروع کردهاند، جایی که واژگانی مانند «محدود» و «کمبودجه» محلی از اعراب ندارند.).
فراماشين در وهلهی اول روی تکامل درونمايههايش، از طريق تعامل (بين کالب و آوا) و ديالوگ، تمرکز میکند. فيلم به چندين «اکت» تقسيم میشود که هريک روی يک جلسه بين کالب و آوا، که بهوسيلهی يک ديوار شفاف از هم جدا میشوند،متمرکز هستند؛ آن دو میتوانند يکديگر را ببينند و با هم صحبت کنند، اما قادر به لمس هم نيستند. همهچيز تحت نظارت است و ناتان از فاصلهی دور مراقب آنهاست؛ آنها را ارزيابی میکند و مورد قضاوت قرار میدهد. کارگردان، الکس گارلند، نويسندهی فیلمنامهی چندين فيلم دنی بويل، که نخستين فيلم بلند داستانی خود را ساخته است، لحنی بیقرار و مشوش را در فيلم دنبال میکند. جنبههای پايانی فيلم بر سادهلوحی تأکيد میکنند و در عين حال هم زمان میکوشند درونمايههایی را که فيلم در طول ۱۰۸ دقيقه بهبار رسانده است شفاف نمايند.
از منظر بازيگری، آليشيا ويکاندر، بازيگر سوئدی که اخيراً در پسر هفتم/ Seventh Son بازی کرده،تأثيرگذارترين بازی را ارائه میدهد. او توانسته خصوصيات مرموز آوا را با ارائهی شخصيتی ساده، اما دارای يک ويژگی غيرانسانی توصيف ناشدنی،بهتصوير بکشد. اسکار آيزاک اينبار در هيبت دانشمند ديوانهای ظاهر شده که بيشتر ما را به ياد شخصيت دکتر مورئو میاندازد تا دکتر فرانکنشتاين. بدون شک ناتان نابغه است، اما احتمالاً ديوانه هم است. او خودشيفتهای است که در عين حال میتواند جذاب و ترسناک هم باشد. دومنهال گليسون، که ستارهی بختش طلوع کرده، شخصيت کالب را در قالب انسانی يکنواخت و خستهکننده بهنمایش میگذارد، اما اين میتواند بيشتر معلول نظر گارلند باشد تا نقشآفرينی گليسون. [همچنین، باید گفت] نوعی جذبهی عجيب وغريب بين گليسون و ويکاندر وجود دارد.
فراماشين از پيچشها کمتر استفاده میکند، گرچه در فيلم چندين غافلگيری وجود دارد. با اين حال، در بخشهای زيادی از فيلم،گارلند با انتظارات مخاطبش همراه میشود و از بينندگانش دعوت میکند که در کنار کالب بنشينند و آوا را ارزيابی کنند. در آناليز نهایی، فيلم در مقايسه با اطلاعات قبلی چيز بيشتری دربارهی موضوع به مخاطبش عرضه نمیکند، اما اينبار خاک حاصلخيز شده و ايدههای بسياری در آن ريشه دواندهاند. اين قصهی کنجکاوانهای دربارهی مقصد فناوری است و رويکرد کمادعا و حاشیهایترش آن موضوع مهمی را خاطرنشان میسازد که بسياری از فيلمهای بزرگتر و پرمدعاتر فاقد آن هستند.
------------
[۱] آزمون تورينگ روشی برای سنجش ميزان هوشمندی ماشين است.
A young programmer is selected to participate in a ground-breaking experiment in synthetic intelligence by evaluating the human qualities of a breath-taking humanoid A.I.