به ازای هر نفری که با دعوت شما در منظوم ثبتنام میکنند 20 امتیاز میگیرید.
لینک دعوت:
زرد اولین ساخته کارگردان است. اولین ساخته با بازیگرانی حرفهای و ستاره. خوب میفروشد و جوایزی نیز از آن خود کرده است. مبارکش ولی یک دستپخت درجه دو است. نه عطر خوبی دارد و نه موادش خوب پخته شدهاند. موادش کمی زیر دندان گیر میکنند و عطرش کمی مخاطب را پس میزند. سیلی آخرش هم بسیار شور است، شوری قابل پیشبینی؛ و مگر فیلم غذاست که با معیارهای آشپزی سراغش میرویم؟ زرد این تلقی را به من هدیه داد که میتوان به هر شکلی، مثل مدیوم آشپزی، چیزهایی را با هم قاطی کرد، کنار هم چید و برای سرو کردن آماده کرد. دستور پخت این غذای آسان در پرانتز، ساختن یک درام، حالا انگار دست همه آمده است. یعنی دستورش حالا برای هر شخصی که بخواهد طبخ کند، حاضر است و عیان! اما مواد این غذا چیست؟ یک عدد مسافرت، به علاوه چند جوان که دارای ارتباطات پیچیده حداقل از نظر نسبی با هم باشند و البته یک چیز، یک اتفاق که باید همه چیز را به هم بزند، وضعیت را دراماتیک کند، چه چیزی بهتر از تصادف و مرگ؟ خودش است. حالا تصادف و مرگ را به مواد اضافه میکنیم و میگذاریم تا کمی غل بزند. نیاز به کمی نمک و فلفل داریم برای اینکه صدای رضایت «خوشمزه است» را از خورندگان بشنویم، پس به یک غافلگیری نیاز داریم، میتوانیم برای سلایق مختلف هم شورش کنیم، پس چند غافلگیری را آماده میکنیم. البته بهتر است این غافلگیریها قبلا نیم پز شده باشند.
بهرام رادان و مهرداد صدیقیان در فیلم زرد
حالا یک درام آماده داریم که به عقیده بسیاری غافلگیر کننده است؛ اما این دست پخت، مثل بسیاری دیگر از دست پختها نیست. چرا؟ مگر لازمه یک درام همینها نیست؟ پس باید تمام درامها را به سخره گرفت یا با لحنی دیگر با آنها برخورد کرد؟ مگر درباره الی… چنین چیزی نیست؟ یا حتی هفت دقیقه تا پاییز یا حتی جدایی یا حتی… بنظرم میتوانیم لیستی از فیلمها بیاوریم که همین متد را پیش گرفتهاند، زیرا درام چیزی غیر از این نیست. پس چرا و چگونه زرد یک درام نشده است؟ فکر میکنم باید سه نکته را در همین جا بررسی کنیم، نخست تجربه زیستی است، دومی شخصیت پردازی است و سومی اجرا.
ساره بیات و بهاره کیانافشار در فیلم زرد
تجربه زیستی، یکی از نکاتی است که در پدیدار شناسی آثار میتوان به آن اشاره کرد و از فضا و محیط تا کاراکترها و اشیا را مورد واکاوی قرار داد و به این نتیجه رسید که فیلم رنگ و بویی از زیستن مولف در فضایی که ایجاد میکند را دارد یا نه؟ یعنی زیست در اتمسفری که میخواهد تصویر کند. این تجربه زیستی بیشک با متر کردن زیست کارگردان مشخص نمیشود یا اینکه اهل کجاست یا چگونه میپوشد. معیار این مسئله تناسباتی است که او برای ما به تصویر میکشد و خلق مناسباتی است که باید با کیفیت و دارای درجه باورپذیری باشد. کافی است یک بخش از این تناسبات را کنار یکدیگر گذاشت که با قاطعیت گفت این تجربه زیستی در فیلم وجود دارد یا خیر؟ بگذارید از کاراکتر «مهرداد صدیقیان» مثال بزنیم از شمایل تا روحیه او. صدیقیان خود را از بچه هایی میداند که اهل پایین است، اما این را میشنویم و نمیبینیم، این را حس نمیکنیم، فقط در چند دیالوگ گوش میدهیم. او با شمایل امروزی تین ایجری خودش این نالههای سخت زندگی کردن را با ما در میان میگذارد، شکلی که تناسبی با حرفها ندارد. بگذریم.
ساره بیات و شهرام حقیقت دوست در فیلم زرد
این بچه پایین که از لاتبازیها و معرفتهای پایین بویی برده، ماشینی از برادرش را سوار میشود که میلیونرها سوار میشوند و باز کلاهی سرشان میرود که در تضاد با شناخت بچه زرنگی پایین شهری است. بگذارید صاف و ساده سخن بگوییم، گذاشتن چند جمله نمیتواند تناسب را در عدم تناسب ایجاد کند، بلکه ما باید ببینیم، حس کنیم، پیش داستان داشته باشیم یا از افکتهای گوناگون بهره ببریم. در کل شمایل سانتیمانتال با دغدغههای کاراکترهایی که میبینیم همخوان نیست. این شکل از بازیگر میآید و به گریم و چهرهپردازی و لباس میرسد و با اشیاء (ماشین) کامل میشود و سپس به محیط میرسد، به محیطهای رفت و آمد کاراکترها در فیلم نگاه کنیم. این عدم تناسب همان تجربه زیستی نداشتن یا رعایت نکردن است. چیزی که ما را به وجود چیزی ناهمگون آگاه میکند.
بهرام رادان و بهاره کیانافشار در فیلم زرد
شخصیتپردازی و اجرا را بهتر است در یک پرسپکتیو بدانیم. در دنباله یکدیگر. اگر هرکدام از فیلمنامه (متن) تا اجرای بازیگر و دیگر عوامل لنگی بزند، کار بهم ریخته است. بگذارید کاراکترهایمان را بررسی کنیم. کاراکترهایی که کاراکتر نشدهاند. «بهرام رادان» یک رفیق با صفا و از خود گذشته است که به شخصیتش در کنعان پهلو میزند ولی زمین تا آسمان فرق دارند، «ساره بیات» زنی است که میخواهد با شوهرش به مسافرتی کاری برود، صدیقیان به گفته خودش سختی کشیده و نابغهایست که با دوستانش دعوت به سفری کاری شده و «کیان افشاری» که همراه اینهاست و «حقیقت دوستی» که روی تخت میافتد خیانتکار است و دروغگو. بیشتر از اینها اطلاعاتی نداریم. اگر هم داریم شنیداری است و نه دیدنی. برای اجرا نیست برای بازگو کردن است. عقبه، لحظه، تلنگر، بزنگاه و نقطه اوج و از این دست افکتها نیز در پس هیچ کدام از موقعیتهای اشخاص نیز وجود ندارد و هر چه هست تصادف است.
بهرام رادان و آناهیتا درگاهی در فیلم زرد
مرگ تصادفی، یافتن تصادفی، گم کردن تصادفی، و هر چه هست تصادفی؟ پس چه چیزی باید بازی شود؟ و در نهایت اجرا شود؟ کدام رابطه شکلی پیچیده به خود میگیرد و عمیق میشود؟ رابطه قبلی شخص بازی بیات با شخص بازی رادان که این را هم فقط میشنویم. در صورتی که تعریف کاراکتر بُعد بخشیدن به درونیات پنهان اوست و شناخت ذرهای از کنشها و واکنشهایش، ما اینجا تیپهایی میبینیم که گرفتار موقعیتند، موقعیتی که خودش دست پختی درجه دوست. (راستی با این احوال چگونه میتوان به تحلیل بازیها پرداخت وقتی شخصیتی وجود ندارد؟!) همگی تیپها در موقعیتی بحرانی که چیدمانی است، و نه دارای کیفیت ساخت شخصیت و موقعیت، فقط میچرخند و اشک و آه میریزند. موقعیت میخواهد برجسته شود که آن هم به دلیل تکراری بودن در اجرا و در کیفیت درام، عقیم میماند؛ غافلگیریها، چون شخصیت و موقعیت به درستی تعریف و پرداخت نشده فقط در حد یک آه گفتن خالی است و پایان فیلم نیز، چون رابطهای ایجاد نشده، اطلاعاتی پرداخت و دیده نشده، یک بوسه دکوراتیو میماند و گونهای به رنگ سرخ.
شما چقدر با این مطلب موافق هستید؟ نظر شما درباره این مطلب و اثر چیست؟ نظر خود را در پایین همین صفحه بنویسید. [منظوم تنها ناشر نقدها است و این به معنای تایید دیدگاه منتقدان نیست.]
شما نیز میتوانید نقدها و یادداشتهای خود درباره آثار سینما و تلویزیون را با نام خودتان در منظوم (معتبرترین مرجع نقد سینما و تلویزیون ایران) منتشر کنید. هماکنون مطالب خود را به آدرس ایمیل Admin@Manzoom.ir برای ما ارسال کنید.
نقد، یادداشت، تحلیل، بررسی و معرفی منتقدین از فیلمهای سینمایی، سریالها و برنامههای تلویزیونی ایرانی را در صفحه نقد فیلم سایت منظوم مرجع سینما و تلویزیون ایران بخوانید.