راجر ایبرت : «شجاع دل» مل گيبسون حماسه جنگ خونين ويليام واليس William Wallace جنگجوي افسانه اي است كه ملت خود را در جنگ با انگليسي ها حدود سال 1300 رهبري كرده است....
19 آذر 1395
«شجاع دل» مل گيبسون حماسه جنگ خونين ويليام واليس William Wallace جنگجوي افسانه اي است كه ملت خود را در جنگ با انگليسي ها حدود سال 1300 رهبري كرده است. فيلم به نوعي جاه طلبانه است و احساسات ساده اي مثل عشق، وطن پرستي و خيانت را بزرگ كرده و از سبك شرح سفرهاي تاريخي پرهياهو اجتناب مي كند. فضاهاي آن سبز، مرطوب، حالي، گل آلود و ناهموار است. درباره واليس چيز زيادي نمي دانيم، او را با عنوان شجاع دل مي شناسيم و فقط مي دانيم كه طبق يك شعر حماسي قديمي، او فبائل اسكاتلند را با هم متخد كرده و جنگ هاي مشهوري در برابر انگليسي ها قبل از اينكه به عنوان خائن دستگير، شكنجه و اعدام شود، داشته است.
فرياد در حال مرگ واليس، وقتي بدنش روي چرخ دنده كشيده مي شود، اينست : «آزادي!» كه دقيقاً برمبناي واقعيت نيست (مفهوم آزادي فردي مفهومي بالاتر از آن است كه در سال 1300 براي آن جشني برپا شود)، اما اين موضوع گيبسون را از فرياد زدن درباره آن باز نمي دارد. اين فرياد با مجموع حركات افتخارآميز شجاع دل كه حماسه اي اكشن با روح شمشيربازي هاي كلاسيك هاليوود است متناسب مي شود. آنچه كه افراد از فيلم به خاطر مي سپارند صحنه هاي وافر جنگ، خون و خشونت است. از نقطه نظر تكنيكي «شجاع دل» كار بسيار جالبي از حضور انسان و اسب در صحنه نبرد ارائه كرده است. گيبسون قشوني را كه به نظر مي رسد هزاران مرد سوار بر اسب باشند و نيز پياده نظام را به صف مي كند. صحنه هاي جنگ او شلوغ نمي شود: استراتژي را متوجه مي شويم و از تاكتيك ها اگرچه در مورد بعضي مشكوك هستيم، لذت مي بريم. (آيا در قرن چهاردهم واقعاً صحنه جنگ به آتش كشيده مي شد؟)
گيبسون در اينجا تاريخ را به تصوير نمي كشد بلكه اسطوره مورد فيلم اوست. ويليام واليس ممكن است يك شخصيت وافعي بوده باشد اما «شجاع دل» بيشتر وامدار شاهزاده وايلانت Valiant، راب روي Rob Roy و مد مكس Mad Max است. به محض اينكه دريابيم فيلم يك بازسازي تاريخي نيست (كه خيلي زود اين اتفاق مي افتد)، ديالوگي كه درون مايه جديد دارد را مي پذيريم. در اين فيلم شخصيت مقابل (آنتاگونيست) واليس شاه ادوارد اول (لانگ شنكس Logshanks) است كه اين نقش را پاتريك مك گوهام Patrick MacGooham با زيركي ايفا مي كند. او مرتب تفسير وقايع را بر مبناي سياست تجربي خود ارائه مي كند و اين موضوع سرگرم كننده است چراكه معمولاً اشتباه حدس مي زند. پسر ادوارد، شاهزاده ويلز Wales (پيتر هانلي Peter Hanly) يك ابله از خود راضي است و با زني فرانسوي فقط بنا به دلايل سياسي ازدواج كرده است.
پرنسس، با نقش آفريني هنرپيشه فرانسوي سوفي مارسو Sophie Marceau، خيلي همسر خود را مورد تحسين قرار نمي دهد، مردي كه بيشتر اوقات را با دوست خود مي گذراند (تا زماني كه شاه در حالي كه طاقت خود را از دست داده ، اين دوست را از پنجره قصر به بيرون پرت مي كند).
ادوارد، پرنسس را براي پيشنهاد شرايط نزد شجاع دل مي فرستد، اما خيلي زود پرنسس همه رازهاي كشور را بيرون مي ريزد. پرنسس دومين عشق زندگي واليس است، اولي، مورون Murron (كاترين مك كورماك Catherine McCormack) عشق زمان كودكي او بود كه با او مخفيانه ازدواج كرده بود.
اين شخصيت ها متعلق به مجموعه سرسختي هستند (جائي كه واليس به دوست زمان كودكي خود هاميش Hamish مي رسد، آنها براي تفريح به طرف هم سنگ پرت مي كنند و وقتي اسكاتلندي ها زخم را مي سوزانند تمام آن چيزي كه مي گويد اينست كه: پسر اين صبح بيدارت مي كنه!) اين موضوع گاهي اوقات يك ژست خودپرستانه به نظر مي رسد. حقيقت اينست كه نمي دانم آيا كسي بهتر از گيبسون مي توانست آنرا كارگرداني كند يا نه. گيبسون سپاهيان، افراد مهاجم و جلوه هاي ويژه خود را مرتب مي كند و دنياي تخيلي اي را مي آفريند كه سرگرم كننده و دلهره آور است.
و به عنوان شجاع دل، گيبسون نقش خود را با زرق و برق ايفا كرده و با طنز كنايه آميزي به پايان مي رساند. او استراتژيست صحنه هاي نبرد است، استراتژي ها و اسلحه هاي جديد ابداع مي كند و از هر جهت بر انگليسي ها پيشي مي گيرد، افراد خود را در جنگ هدايت مي كند، در حالي كه صورت خود را مثل تماشاچيان فوتبال رنگ كرده است. اما هنرپيشه هاي زيادي نمي توانند آنچه را كه گيبسون انجام داده، ارائه دهند.
اواخر قرن سیزدهم. «ادوارد اول» (مک گوهان)، شاه انگلستان نسبت به سرزمین اسکاتلند ادعای مالکیت دارد. «ویلیام والاس» (گیبسن) که نسبت به زادگاهش تعصب نشان می دهد، پس از این که سربازان انگلیسی همسر تازه عروسش را به قتل می رسانند، برای خون خواهی و نیز آزادی اسکاتلند به مبارزه برمی خیزد...