یعقوب رشتچیان : اورسون ولز، نخستین فیلم بلند خود همشهری کین را، در ۲۶ سالگی ساخت. او، برای ساختن این فیلم، همه تاریخ ۴۵ ساله سینمای زمان خود را کاوید و بسیار نکتهها...
18 آذر 1395
اورسون ولز، نخستین فیلم بلند خود همشهری کین را، در ۲۶ سالگی ساخت. او، برای ساختن این فیلم، همه تاریخ ۴۵ ساله سینمای زمان خود را کاوید و بسیار نکتهها آموخت. همشهری کین، دستامد آن جستوجوگری است. همشهری کین، از همان آغاز، دستمایه چالشهای گوناگون شد و خود ولز، از دید هالیوود، همچون آدم ناجوری شناخته شد که تا پایان زندگی نیز مایه گرفتاری او بود. همشهری کین، بهترین فیلم ولز نیست و او، کار های بسیار ارزندهتر نیز دارد. اما، هیچ فیلم دیگر او، به آوازه همشهری کین دستنیافته است. بسیاری از منتقدانی که این فیلم را میستایند و بهترین فیلم تاریخ سینما میشمارند، فریفته نوآوریهای شگردپردازانه آن هستند. اما بسیاری نیز بر این باورند که شگردپردازیهای همشهری کین، چندانکه مینماید، نوآورانه نیست و در چندین فیلم ساختهشده پیش از آن نیز، یافتنی است. با اینهمه، همشهری کین، در شمار برجستهترین فیلمهای تاریخ سینما و یکی از شاهکارهای هنر فیلم است، هرچند نه از برای ویژگیهای شگردپردازانهاش، بلکه برای کاربرد هنرمندانه شگردهای سینمایی در راستای بازآفرینی جهان درونی و دستنیافتنی کاراکتر کانونی فیلم و رویکرد ژرفاندیشانه به درونمایهای درخور درنگ از هستی آدمی.
همشهری کین از پایان آغاز میشود و با بازگفتی استوار بر شیوه بازگشت به گذشته، زندگی کین را، از کودکی تا مرگ میکاود. سه فصل بازگشت به گذشته، در گفتوگو با سه تن از نزدیکان کین، پارههایی از زندگی او را بازمیآفریند. اما در پشت رویه بیرونی سرگذشت کین و کنشهای برخاسته از فزونخواهی او، همچون یک شهروند برجسته و نامور، لایه پنهان زیرینی هست، که هیچکس - نزدیکترین بستگان او نیز - یارای دستیابی به آن را ندارد: کودکی از دست رفته و دریغداشتهشده چارلی کوچک، که جایی در تاریکیهای درون کین پنهان است و در واپسین دم زندگی او، با بهزبان آوردن نام رزباد فرافکنده میشود.
رزباد، راز پنهان سینما و رشته پیوند نادیدنی میان فیلم و بیننده است. در جهان درون فیلم، نه کسی آن را میشنود و نه به معنای آن پی میبرد. در آغاز فیلم، که کین این نام را بهزبان میآورد و میمیرد، تنهاست. تنها بیننده فیلم است که با میانجیگری سینما آن را میشنود و به جهان درون کین کشانده میشود. از این دیدگاه، فیلم پاسخی به کنجکاوی بینندگان خود برای یافتن معنای رزباد است. در پایان، با پیشروی دوربین بهسوی سورتمه سوزان در کوره، باز هم تنها بینندگان فیلم هستند که معنای آن نام را درمییابند.
همشهری کین، با نمای درشت نوشتهای بر روی دروازه کاخ زانادو، قلمروی شخصی کین، آغاز میشود. این نوشته، رهگذران را از رفتن به درون کاخ بازمیدارد. همین نما، پایانبخش فیلم نیز هست، اما جایی که هیچکس را به آن راه نیست، کاخ زانادو نیست. همه آدمها در جهان درون فیلم، به آنجا راه دارند و گستره کاخ را زیرپا میگذارند. آن نوشته، اشاره به قلمروی تاریک و نهفته درون کین دارد: جایی که هیچکس به آن راهنمییابد، مگر بیننده فیلم، آنهم با میانجیگری دوربینی که در سرتاسر فیلم، در پیشروی پیوسته روبهجلو، هردم به قلمروی درونی کین نزدیکتر میشود و سرانجام، هسته گدازان یک زندگی بهپایان رسیده را، در برابر چشم بیننده، بهنمایش میگذارد. رزباد، نام سورتمه سالهای کودکی کین، سوزان در میان آتش، گداخته میشود، از رنگی به رنگ دیگر درمیآید و در نمایی درشت نابود میشود تا راز ناگفته کین، بر نزدیکترین کسان او نیز پوشیده بماند. دوباره به نمای آغازین فیلم برمیگردیم. دوربین در فرودی آرام از بالای نردهها، ما را به بیرون از قلمروی کاخ بازمیگرداند و بر روی نوشته روی دروازه میایستد: راه به درون بهروی همگان بستهاست، مگر برای بینندگان فیلم.
همشهری کین اولین فیلم بلند اورسون ولز و بهترین فیلم تاریخ سینما یکی از آثاری است که تا مدت ها کشف نشد. اورسون ولز کارگردان فیلم در موقع ساخت این اثر در دهه بیستم زندگیش به سر میبرد. چارلز فاستر کین ثروتمند و مشهور درست پیش از مرگش کلمه رزباد را به زبان می آورد ولی کسی از علت بیان این کلمه سردرنمی آورد، خبرنگاران متعددی شروع به واکاوی زندگی کین میکنند تا از راز این کلمه باخبر شوند...