قادر رشید زاده : «دریغ،دو روح در کالبد من مکان دارند،که هر دو میکوشند از هم فاصله گیرند:یکی آنکه شیفته این جهان است،و پیچکوار میکوشد به لذتهای آن آویخته باشیم،و دیگری آنکه با نیروی...
15 آذر 1395
«دریغ،دو روح در کالبد من مکان دارند،که هر دو میکوشند از هم فاصله گیرند:یکی آنکه شیفته این جهان است،و پیچکوار میکوشد به لذتهای آن آویخته باشیم،و دیگری آنکه با نیروی مقاومتناپذیر،سعی دارد خویشتن را به بام آسمان برساند.» فاوست-گوته
چاپلین هنرمندی است که در آثار خودشگفتی جهان سینما را به وجود آورد و حتی آن زمان که مطبوعات آلمان او را مورد حمله قرار دادند و فیلم یک زن(1915)او را منحرف کننده اذهان عمومی مردم آمریکا معرفی کردند،باز از تلاش و کوشش خود دست برنداشت.حالت بازی او و حرکات پانتومیمی که در هر نما از فیلم به صورت مخصوصی جلوه پیدا میکند نشان از قدرت ادراک او دارد.کمدی ای که چاپلین در آثار خود مطرح میکند حالتی از بیان خنده و گریه دارد،درامی که به تراژدی میرسد.شایستگی چاپلین تنها به خاطر خنداندن و استعداد خنده آفرینی نیست.کمدی نوعی پیام است، بیانی است که پس پرده را بیرون میکشد.شگردی و استادی چاپلین به خاطر اجرای اندیشه و هنر ظریفی است که گاهی ایجاد یکنوع تعلیق میکند و زمانی یک حرکت عادی و ملایم دارد.
به مسخره گرفتن مظاهر زندگی یکیدیگر از کارهای چاپلین است،در ابتدای سکانس فیلم دیکتاتور بزرگ،چاپلین در نقش سربازی ظاهر میشود که به نفع آلمانها میجنگد.وجود توپ بدان بزرگی و برد مسخره آن به مسخره گرفتن ماشین جنگی قدرتهای بزرگ است که هرچه بزرگتر باشند آنقد بیارزشترند در این میان او جان خلبانی را نجات میدهد که همین خلبان به خاطر چاپلین کمکهای شایانی به یهودیها میکند.به هنگام پرواز، معلق زدن هواپیما در آسمان نیز نشانه سرگونی تفکری احمقانه است. سکانسهای گریز و وارونه پرواز کردن در هواپیما جزو زیباترین صحنه های تاریخ سینما است.چاپلین در دو نقش دیکتاتور بزرگ و سلمانی ظاهر میشود که در اینجا تضاد کارهای چاپلین را میبینیم.دوست خلبان چاپلین یعنی فرمانده شولتز که از ردههای بالا است دستگیر میشود و دوباره زندگی یهودیان مخصوصا چاپلین سلمانی به خطر میافتد.فصل سخنرانی پیشوا، سرازیر شدن از پله ها،رفتار با کودکان و حرکاتش،نوعی واپسگرایی ذاتی را به ریشخند میگیرد.رقص آهنگین او،شلیک گلوله به یک آلمانی برای آزمایش و پیانو زدن او از فصلهایی است که آمیخته به طنز است.اما سکانس بازی کودکانه چاپلین در نقش دیکتاتور با بادکنک که شکل کره زمین را پیدا کرده است،یکی از بارزترین سکانسهای فیلم است که هجویه دنیاپرستی را به نمایش میگذارد.فصل قرعه کشی برای مردن در راه وطن نیز یکی دیگر از فصلهای فیلم است.تمام آنهایی که در شکل ظاهر حاضر به فداکاری هستند سکه های درآمده از کیک را روی بشقاب دیگری میگذارند که این نما پرده از افکار درونی انسانها برمیدارد.به هنگام مدال دادن به یکی از فرماندهان«مارشال هلینک»او متوجه میشود که به زحمت جایی برای زدن مدال پیدا میکند.وجود مدالهای زیادی دلیلی بر بیاهمیت بودن آنها است که هنوز لحظه ای نگذشته است که کلیه مدالها را از سینه او باز میکند.
سکانس استقبال نظامی به هنگام ورود ناپولونی که شاید تصویر کذایی موسولینی باشد،یکیدیگر از هجویه های طنزآمیز است که تاریخ سردمداران دیکتاتور را به مسخره گرفته است.
همچنانکه در فصل پایانی،نمونهای از ذات انسانی ماندگار میشود.در آن نطق پایانی که میگوید بیشتر از ماشین به انسانیت نیاز داریم،این چاپلین است نه دیکتاتور و این اوست که رویای همه انسانها را در آن سخنان پایانی بیان میکند،همه انسانهایی که روی کره خاکی زندگی کردهاند.
چاپلین در مورد نقش خود در دیکتاتور بزرگ میگوید: «با بازی کردن خودم که یکی، شخصیتی تراژدی و دیگری کمیک است دیگر نمیتوانم یکی را از دیگری بازشناسم.» یک طرف قضیه حالت تراژدی اوریپید را دارد و طرف دیگر شکل کمدی آریستوفن را.
تمام نظریه های چاپلین به نوعی در فیلمهایش مطرح میشود و همین امر زمانی ارزش پیدا میکند که شوخی و طنز را با یک نوع پرداخت درونی تراژدی درهم میآمیزد.در همه آثار چاپلین احترام به حقوق و شخصیت زن به نوعی به نمایش گذاشته میشود. هدفها چقدر باارزش هستند و دیدگاه چاپلین چه وسیع که میگوید:«بیشتر از ماشین به انسانیت نیاز داریم.»
در سالهاى جنگ جهانى اول در كشور تومانيا ، سربازى به نام « چارلى » ( چاپلين ) بر اثر سانحه ى سقوط هواپيما حافظهاش را از دست مى دهد. او وقتى چشم باز مى كند خود را در يك آسايشگاه روانى مى يابد و پس از مدتى كه طى آن حاكميت كشور به دست ديكتاتورى به نام « هينكل » ( چاپلين ) افتاده ، از آن جا مرخص مى شود...