جیمز براردینلی : محصولات سینمایی دربارهی بحرانهای سن و سال کم نیستند. بهترین آنها قادرند که بینندگان مسنتر را به برههای از زندگی بازگردانند که خیلی از ماها اکنون از طریق شیشهی گلگون...
29 آذر 1395
محصولات سینمایی دربارهی بحرانهای سن و سال کم نیستند. بهترین آنها قادرند که بینندگان مسنتر را به برههای از زندگی بازگردانند که خیلی از ماها اکنون از طریق شیشهی گلگون عمر به آن بازمینگریم. دوران دبیرستان هیچگاه راحت نبوده و اکنون هم نیست. این نوجوانان کمسن با مشکلاتی چون تغییرات هورمونی، دمدمیمزاجی بیش از حد و فشار درسی گریبانگیرند. اینها مشکلاتی است که همه با آنها مواجه بودهاند و کم و بیش در سپریکردن آن موفق بودهاند. فیلم "آستانه هفده سالگی" یادآور خوب، بد، زشت برای بینندگان است. با یک فیلمنامهی هوشمندانه و کارگردانی خوب از «کلی فرِمون کریگ» که اولین تجربهی خود را پشت سر گذاشته و بازی خیرهکننده از «هیلی استاینفلد» در نقش اصلی، این فیلم توانسته به عنوان یکی از آثار برتر به صدر ژانر پرتراکم خود برسد.
در دبیرستان، همه (حتی بچههای سرشناستر) احساس بیگانگی میکنند ولی «نادین (هیلی استاینفیلد)» یک لقب به دست آورده. در دورهای که فیلم در آن طی میشود که برابر با سال اول اوست، نادین میآموزد که بقا در زندگی به چیزی بیشتر از انجام تکالیف مدرسه، از دست دادن بکارت یا پیداکردن دوست وابسته است. جای تعجب نیست که وقتی او سرانجام را میپذیرد آینهی تاریک زندگی شروع به درخشش میکند.
نادین از یکی از مصیبتبارترین بیماریهایی که بچهها میتوانند دچارش شوند، رنج میبرد: یک بیماری که به خانوادهاش مربوط میشود. «داریان (بلیک جنر)» برادر بزرگتر او که ستارهی ورزشی است، درگیر رابطه با دوست نادین میشود. نادین و داریان با هم رابطهی سردی دارند و حتی مادرشان هم که آشکارانه از فرزند مذکر خود پشتیبانی میکند، نمیتواند مرهمی برای آن باشد. نادین بعد از مرگ پدرش احساس تنهایی و مطرودشدن دارد اگرچه با دوستش «کریستا (هیلی لو ریچاردسون)» که جای خواهر نداشتهاش را برای او پر کرده احساس آرامش میکند. کریستا نه تنها بهترین دوست اوست، بلکه تنها دوستش است. هنگامی که یک سری اتفاقات ناخوشایند در نتیجهی ارتباط کریستا با داریان روی میدهد، دنیای نادین نابود میشود.
شاید در ابتدا این دختر عجیب، کماهمیت و خودشیفته به چشم آید اما فیلم، همدردی بیننده را با او برمیانگیزد. زمانی که فیلمنامه حالتی کمدی به خود میگیرد، به تدریج بذلهگویی نادیننیز نمود پیدا میکند (شاید کمی شبیه «جونو»). صحنهای که او از تصمیم خودکشی با معلّمش (وودی هارلسون) حرف میزند، مطابق انتظار سرگرمکننده است. حتی زمانی که نسبتا جدی از این قضیه سخن میگوید، حرفش را باور نمیکنیم. برای نوجوانان هر روز مملو از احساسات است و بازیگری نادین در پردهی سوم اوج میگیرد.
«هیلی استاینفیلد» نادین را به شکلی مصوّر کرده که جذبهی عجیب و غریبش غیر قابل انکار است. این دختر همان مطرودی است که ما آرزو میکردیم جای او باشیم: درونگرا و خجالتی در عین حال سرسخت و مستقل. او به بدبینیش افتخار میکند. بازی استاینفیلد بینقص است. با اولین حضورش روی پرده در «شهامت واقعی»، وسترن برادران کوئن، و نامزدی در اسکار با 13 سال سن، همواره محبوب بینندگان بودهاست. این نمونهی دیگری از بازیگرانی است که از پتانسیل خود بهره بردهاند. نقشآفرینان مکمل نیز بازی شاخصی داشتهاند: هیلی لو ریچاردسن که در نقش دوستدختر برادرش است، بلیک جنر به عنوان داریانِ محبوب همه، کایرا سجویک در قالب مادری که همیشه در زندگی دخترش غایب است و وودی هارلسون در نقش معلمی که همهی ما دوست داشتیم در دبیرستان داشتهباشیم.
این یک فیلم عاشقانه نیست (اگرچه جنبههایی از این ژانر دارد)؛ بلکه درامی داستانی درباره سن و سال است. فیلمنامه محتاطانه روایت را از دید نادین پیش میبرد و همانگونه که شرایط، او را مجبور به رشد و تغییر میکند، دید ما نیز بازتر میشود: خیانتهایی که در حقیقت خیانت نیستند، زندگیهای بیعیبی که در واقع بیعیب نیستند و کسانی که از اعمال او صدمه میبینند با این که سزاوار آن نیستند. تمام این نکات کاملا واضح و شفاف بیان میشود و همین باعث قدرت مثالزدنی فیلم است. گویی بیننده هم با پیشرفتن داستان همراه نادین رشد میکند. شخصیتها و موقعیتها واقعی است. جای تعجب نیست اگر فیلم شرح حالی از خود کارگردان آن باشد. جزئیات کاملا دقیق و تعادل احساسی در بهترین شکل ممکن است و همین احتمال دخیلبودن تجربیات شخصی نویسنده و کارگردان فیلم را بالا میبرد.
لحن برای فیلمی چون "آستانه هفده سالگی" همانند داستان اهمیت دارد. فیلم میخواهد دوستداشتنی و سرگرمکننده باشد. گاهی اوقات ما را بخنداند و بعضا ما را به تفکر عمیق وا دارد. تلاش دارد فراز و فرود زندگی دوران نوجوانی را به بهترین شکل به تصویر بکشد؛ دورانی که ممکن است یک روز بهترین روز زندگی فرد باشد اما یک ساعت بعد به بدترینِ آن تبدیل شود. شاید حتی برای یک فیلمساز کارکشته، هدایت امواج خروشان زندگی نادین کاری چالشبرانگیز باشد، اما «فرمون کریگ» علیرغم نداشتن تجربه فیلمسازی و به عنوان اولین اثر خود آن را به نحو احسن به سرانجام رسانده و یکی از بهترین فیلمهای اخیر را در این ژانر ارائه دادهاست
رفاقت دو دوست صمیمی دوران دبیرستان نادیا وکریستا زمانی به هم میخورد که نادیامتوجه می شود کریستا با برادر بزرگترش به صورت مخفیانه رابطه دوستی برقرار کرده.