: «زندگی این پسر / this boys life» به نوعی نخستین سکوی پرش لئوناردو دیکاپریوی جوان بود. او در ۱۹۹۳ سالی که همین فیلم اکران شد، در «چه چیزی گیلبرت...
15 آذر 1395
«زندگی این پسر / this boys life» به نوعی نخستین سکوی پرش لئوناردو دیکاپریوی جوان بود. او در ۱۹۹۳ سالی که همین فیلم اکران شد، در «چه چیزی گیلبرت گریپ را آزار میدهد» نیز حضور موفقی داشت و نامزد اسکار و گلدن گلوب ۲۰۱۴ برای ساخته لوس هولستروم شد و البته هنوز نیز با وجود نامزدیهای مکرر و بازیهای به مراتب پختهتر و باورپذیرتر از دوران جوانیاش، برنده اسکار نشده و ظاهراً اعضای آکادمی میخواهند همان حرکتی را با او انجام دهند که با برخی از بزرگان سینما انجام دادند. وتا، سال ۱۹۵۷؛ کارولاین وولف (بارکین) زنی تنگدست و مطلقه همراه با پسرش، توبی (دی کاپریو) برای امرار معاش امریکا را زیر پا میگذارند. کارولاین به شدت در پی یافتن اورانیوم برای تغییر زندگشاش است؛ چیزی شبیه آنچه کابویها با یافت معادن طلا در پیاش بودند. او از این سوی آمریکا به آن سو میرود اما وقتی تلاشهایی به جایی نمیرسند و به بیفرجامی احتمالی این تلاشها پی میبرد، با دوایت هنسن (دنیرو)، مردی ظاهراً مهربان و رمانتیک ازدواج میکند اما مرور زمان نشان میدهد همه آن رفتارها بیش از ظاهرسازی نبوده است.
دوایت مردی مستبد از کار درمیآید که مدام با توبی دعوا دارد و عرصه را بر فرزند همسرش تنگ کرده است. توبی را تحت عنوان اینکه «یا آدمش میکند و یا میکشد» به چندین حرفه میفرستد و در نهایت همه حقوق توبی را شخصاً دریافت و خرج میکند. روزها برای توبی دشوار و دشوارتر میشود و خوشی از زندگیاش به کل رخت بسته است. او که روزگاری با دوستان نه چندان سر به راهش خوش میگذراند، حال در جهنمی گرفتار آمده که مادرش نیز قصد ندارد به کمک او بیاید و از این وضع خلاصش کند. در مدرسهٔ جدید، توبی با مشکلاتی تازهتر دست و پنجه نرم میکند و در این میان با پسری به نام «آرتور گیل» (بلکمن) نیز آشنا میشود. توبی که از استبداد دوایت به ستوه آمده، تلاش میکند برای فرار از دستش در یک مدرسهٔ شبانهروزی اسم بنویسد. به کمک آرتور کارنامه خوبی برای خود جعل میکند و جایی در مدرسهٔ شبانهروزی هیل گیر میآورد. دوایت که از موفقیت توبی به خشم آمده، با توبی درمیافتد، ولی توبی او را پس میزند و مادرش را راضی میکند که وقتش رسیده تا هریک زندگی جداگانهای داشته باشند و به یک باره هر دو، دوایت را ترک میکنند.
سرگذشتنامهٔ دیوید کاپرفیلد وار وولف، به کمک بازی درخشان هر سه بازیگر اصلیاش به فیلمی کارآمد اما قابل پیشبینی تبدیل شده است. دنیرو موفق میشود در نقش ناپدری خشن لئوناردو دیکاپریو، نفرت تماشاگر را برانگیزد. فیلم را ادامهای رادیکال بر پایان سازشکارانهٔ «آلیس دیگر اینجا زندگی نمیکند» ساخته سال 1974 مارتین اسکورسیزی تعبیر کردهاند اما سوای نقد این اثر که روایتی از بدطینتی یک ناپدری است، این فیلم از آن جهت پراهمیت بود که محل نمایش استعداد لئونادرو دیکاپریو بود و قرار گرفتنش در نقش مقابل ستارهای چون رابرت دنیرو، یک فرصت تاریخی برای هر بازیگری محسوب میشد و البته او قدر این فرصت را به خوبی دانست. اسم «جک» برای دیکاپریو چندان غیرمرتبط نبوده است، چرا که «دیوید کاپرفیلد» که زندگی نامهاش مبنای این فیلم بوده، عنوان رمانی از چارلز دیکنز نیز محسوب میشود و اتفاقاً این رمان یکی از آثار دوران پختگی دیکنز تلقی میشود. در داستان به روایت درآمده توسط دیکنز دیوید، مادر دیوید با موردستون مردی سنگدل، که در پس نقاب متانت مردانه پنهان شده، ازدواج میکند و البته در نهایت مادر دیوید توسط این مرد کشته میشود که البته در فیلم سرنوشتی متفاوت برای مادر «جک» رقم میخورد.
در داستان دیکنز، ناپدری، کودک عاصی را علاوه بر واداشتن به مشاغل پست، به مدرسه میفرستد تا بدرفتاریهای آقای کریکل ظالم را تحمل کند و در همان جا با جوانکی آشنا میشود. در نهایت دیوید از لندن میگریزد و به خانه ییلاقی عمه اش می رود و پس در کنتربری دوران کارآموزی در در دفتر یک وکیل مدافع میگذراند و پس، بعد از یک سلسله وقایع شهرت و افتخار ادبی کسب میکند؛ اتفاقی که در نهایت برای «دیوید کاپرفیلد وار وولف»، شخصیتی که «زندگی این پسر / this boy «s life» مقعطی از زندگی اش را روایت میکند، رخ میدهد.
داستان فیلم در مورد رابطه ی نوجوانی سرکش بنام «توبی وولف» ( لئوناردو دی کاپریو ) با پدر ناتنی خشن و الکلی اش ( رابرت دنیرو ) است. این فیلم بر اساس خاطرات نویسنده ای بنام «توبیاس وولف» ساخته شده است.