انیمیشن،کودک و تخیل: با نگاهی به انیمیشن «شهر اشباح»
نسیم زاهدى : انیمیشن هنرى است که قابلیت دگرگونى واقعیت به صورت شىاى تخیلى را دارد،قابلیتى که از آنچه بشر امروزى به آن گرفتار شده است فراتر مىرود و مىتواند بیانگر فضایى فوق...
18 آذر 1395
انیمیشن هنرى است که قابلیت دگرگونى واقعیت به صورت شىاى تخیلى را دارد،قابلیتى که از آنچه بشر امروزى به آن گرفتار شده است فراتر مىرود و مىتواند بیانگر فضایى فوق العاده خیالى باشد.انیماتور قادر است امر فوق زمانى را در یک زمان قابل لمس متجلى سازد.این هنر با ویژگىهاى ساختارىاش رابطهاى بسیار قوى و نزدیک با روح کودکان و نوجوانان برقرار مىکند و مىتواند مرزهاى واقعیت را بشکند و تخیل کودک را به تصویر کشد.مخاطب و بینندهى خود را به دنیایى پر از سحر و جادو هدایت کند،دنیایى که احساس شیرین محقق شدن آرزوها را نشان مىدهد.در این دنیایى که خلق مىشود موجوداتى اسرارآمیز حضور دارند،اشباحى که هریک ویژگى خاصى را ارائه مىدهند.دنیایى مملو از جادوگرها،و جانوران خیالى در عمق جنگلى تاریک و دهشتناک.دنیایى که مفاهیم بنیادینى چون خوبى و بدى،زشتى و زیبایى،خیر و شر،ظلم و ستم و مهربانى را به زیبایى نقش مىبندد.مخاطب انیمیشن نه تنها کودکان و نوجوانان که بزرگسالان نیز هستند.براى وارد شدن به این دنیاى خیالى ضرورت ایجاب مىکند که کودک بود.در هنگام تماشاى فیلم انیمیشنى،کودکى بر جاى ما مىنشیند که آگاهىاش او را از کودک عادى متمایز مىکند؛یعنى من کودکى حضور پیدا مىکند.انیمیشن به علت جذابیت و فریبندگى خاصى که به علت برقرارى پیوند با من کودکى با بیننده و مخاطبش دارد،فرآیند شناختى پیچیدهاى را در ذهن کودک برقرار کرده و اثرش را فزونى مىدهد.
هانرى ماسن معتقد است که کودکان کارتون را به دلیل چارچوب و قالبى که دارد بیشتر مىپسندند،اما درعینحال همهى کارتونها نیز اینگونه نیستند،بلکه کارتونهایى که در آنها نقشها و شخصیتهاى اصلى فعال هستند و صحنهها به سرعت عوض شده و از جلوههاى صوتى و تصویرى زیادى استفاده مىکنند بیشتر مورد توجه کودکان قرار مىگیرند.
در واقع دنیاى ذهنى که کودک براى خود ایجاد مىکند با دنیاى ساختگى انیمیشن نقاط مشترک عمدهاى دارد.در انیمیشن مىتوان همان شخصیتهاى خیالى کودکان را با همان احساس و عاطفه دید که جان مىگیرند و مشاهده چنین حرکات و قصه براى یک کودک بسیار جذاب است.
از ویژگىهاى مشترک دیگرى که مىتوان میان دنیاى ذهنى کودک و دنیاى تصویرى انیمیشن برشمرد،وجود تخیل قوى در هردو است.این تخیل مىتواند اشیأ و حوادثى در ذهن خلق کند بىآنکه بخواهد از دادههاى حسى استفاده نماید.تخیل در بسترى همچون قصه به ظهور مىرسد و هرچه این قصه انتزاعىتر و تخیلىتر شود،با ویژگىهاى فیلم انیمیشن هماهنگى بیشترى پیدا مىکند.
ژاپن در این میان از معدود کشورهایى است که شاید پس از آمریکا در حوزهى متحرکسازى گامهاى بلندى برداشته است و اواخر دهه 1980 به بعد را مىتوان دورهاى به شمار آورد که داستانهاى مصور به صورت مؤثر در متحرکسازى حضور پیدا مىکند.در این میان یکى از کسانى که در زمینهى ایجاد انیمیشن نقش عمدهاى ایفا کرده اوسامو تزوکا (osamo Tezuka) ،خالق مانگا (Manga) است که مىتوان به او نقشى همانند هرژه خالق داستانهاى تنتن در اروپا داد.تزوکا توانست با تلفیق کردن طراحىهاى سنتى ژاپنى و سبک متداول در جهان و به خصوص والت دیسنى شخصیتهایى بیافریند که نامش را جاودان سازد.او با خلاقیتهاى فراوان و استفاده از زوایاى گوناگون دید شخصیتها و کاراکترهاى داستانهایش را عمق بیشترى بخشیده است. مىتوان گفت موفقیتهاى داستانهاى مصور دنبالهدار دههى 90 به صورتى جدى زمینههاى لازم را براى حضور فیلمسازى انیمیشن ایجاد کرد و داستانهاى مصور دنبالهدار مبنایى شد براى تولید فیلمهاى انیمیشن.
یکى از کسانى که امروزه در پیشرفت انیمیشن ژاپن سهم عمدهاى ایفا مىکند،میازاکى است.او بىتردید یکى از انیمیشنسازان مطرح جهان است.از میازاکى قبلا فیلم«شاهزاده مونانو»به نمایش درآمده است.آثار او طرفداران فراوانى دارد. انیمیشن ژاپنى با نمونهى آمریکایىاش متفاوت است و در واقع نحوهى کاربرد آنها بیشتر مبتنى بر هنر نقاشى است و به عبارتى دیگر حال و هواى ژاپنى خود را حفظ کرده است،با این حال آخرین کار میازاکى،یعنى«سفر به چیهیرو»یا«خانه اشباح»که در سال 2002 و طى زمان 124 دقیقهاى بر پردهى سینماهاى جهان قرار گرفت،هنر او را به رخ جهانیان کشانید.اثرى ناب،و به عبارتى یک شاهکار،که در عین سادگى،از حیث قدرت تخیل و نحوه و کیفیت اجرا مىتواند در ردیف آثار کلاسیک دیسنى دهههاى سى و چهل قرار بگیرد.
سفر به چیهیرو که به ماجراهاى تخیلى دخترى ده ساله به نام چیهیرو مىپردازد،قصهى سفر مخاطرهآمیز او و خانوادهاش مىباشد که در درون تونل زیرزمینى راه خود را گم کرده و در این مسیر با حیواناتى عجیب و مرموز روبهرو مىشود.و زمانى که مادر و پدرش تغییر شکل مىیابند، او به تنهایى ناگزیر مىشود در این راه پرخطر و در مقابل تمامى موجودات عجیب و غریب و شبحها و زنان ساحره و جادوگر بدذاتى که دلشان نمىخواهد او به میان انسانها برگردد،به مبارزه برخیزد.
میازاکى از انیمیشنسازانى است که نسبت به روانشناسى کودک همچون والت دیسنى درک فوق العادهاى دارد.فیلم او قصهاى است مبتنى بر از دست دادن و شناختن مجدد هویت.قصهاى که شاید متاثر از فیلمهاى آلیس در سرزمین عجایب و یا جادوگر شهر زمرد باشد،قصهاى که ماهیت آن کاملا انیمیشن است. اکثر شخصیتهاى فیلم تغییر شکل مىدهند حتى پدر و مادر چیهیرو که پس از خوردن غذا تبادل به خوک مىشوند،پسرها تبدیل به اژدها مىگردند و بچهى غولپیکرى تبدیل به موش مىشود.فیلم چیهیرو از ویژگىهاى تصویرى خاصى برخوردار است،و ساختار قصه به گونهاى است که دنیایى کارتونى ایجاد مىشود،دنیایى که فضایى ترسناک،و در عین حال شاد با هزاران ماجراى شگفت و حیرتآور دارد.این انیمیشن توانست در طى پنجاه سال برگزارى جشنواره فیلم برلین،براى اولین بار خرس طلایى را از آن خود کند.به راستى که میازاکى توانسته است اثرى بیافریند که ناشى از قوهى تخیل بالاى اوست و شخصیتهایى بیافریند که کمتر موجوداتى را مىتوان شبیه به آن آفرید.
فیلم سفر به چیهیرو را همانند ماجراهاى شبهاى عربى معرفى کردهاند،تنها تفاوت آن در این است که قهرمان اصلى داستان دختر بچهى کوچکى است که در جهانى اسرارآمیز باید از خود دفاع کند.اما درعینحال این انیمیشن به زیبایى از چارچوب داستانهاى پریان و حال و هواى جادویى و سحرآمیز قصههاى یکى بود یکى نبود استفاده مىکند.در این قصه سفر به آهستگى و ساده آغاز مىشود،سفرى که چیهیرو به همراه مادر و پدرش،با ماشین خودشان به سمت خانهى تازه مىروند.او همچون همهى کوچولوهاى شیطان و بازیگوش ناراحت در صندلى پشتى ماشین نشسته است.اخم کرده و ناراحت است چرا که خانهى قدیمى خودشان را پشت سر گذاشته و به خانهاى تازه که در اطراف شهر است مىرود.حتى مادرش به او وعدهى زندگى جدیدى مىدهد که سرشار از چیزهاى نو و ماجراهایى جالب است. اما قصه آنگونه پیش مىرود که قبل از رسیدن به خانه جدید و برخورد با ماجراهاى تازه،ماجراها زودتر از حد انتظار براى آنها رخ مىدهد.پدر اشتباه کرده و مسیر را گم مىکند و در داخل جنگل،بنایى سحرآمیز را مىبینند، بنایى که حاکى است سالها کسى به آنجا قدم نگذاشته است.محلى که شبها،بدل به مکانى براى حمام گرفتن موجودات سحرآمیز شده است.
در دل جنگل آنها وارد تونلى مىشوند،که انتهاى آن سرزمینى است ترسناک و پر از موجودات اسرارآمیز و جادویى.به نظر مىرسید فیلم براى کودکان هولآور باشد،اما میازاکى آنچنان در مسیر فیلم به قدرت عشق اشاره مىکند، و دوستى را براى بیننده تعریف مىکند،که با تماشاى آن حتى مىتوان ماهیت خود را شناخت و حسد و کینه و خصلت ویرانکنندهى آن را که چون سمى مهلک در جان آدمیان نفوذ مىکند دید.
میازاکى سعى مىکند بعضى از ساکنان دنیاى اشباح که مانند انسانها مىباشند در وراى چیزى که هستند ارائه دهد.مثلا کاماجى،پیرمردى بداخلاق،در خلال فیلم مشخص مىگردد که یک هشت پاست و در ادامه میازاکى نشان مىدهد که این موجود برعکس ظاهر ترسناکش،موجودى دوستداشتنى است و حتى بدل به یکى از دوستان چیهیرو مىشود.این استاد انیمیشنساز ژاپنى به خوبى توانسته است اهمیت شناخت خود را به خوبى نشان دهد.
چیهیرو به همراه پدر و مادرش به این سرزمین فراموش شده رسیدهاند.او دختر باهوشى است،نمىخواهد به آنجا برود،اما با اصرار پدر و مادرش نمىتواند مقابله کند. در مسیر آنها کسى نیست،اما میزهایى پر از غذاهاى خوشمزه دیده مىشود.پدر و مادر چیهیرو نیز چون گرسنهاند شروع به خوردن غذاها مىکنند.پدر و مادرش او را اطمینان مىدهند که خطرى آنها را تهدید نمىکند،اما به ناگهان چیهیرو خود را در دنیایى عجیب و غریب مىبیند. او که در طول ده سال زندگىاش،کار نکرده حالا باید کار کند،و به مسئول استخر کمک کند.حالا او استعداد و توانایى خود را نیز عیان مىکند،خود را مىشناسد.
انیمیشن فیلم بسیار زیباست،با پس زمینهها و پیشزمینههاى حساب شده. میازاکى از جمله انیماتورهایى است که هنوز هم از نقاشىهایى که با دست کشیده شدهاند در کارش استفاده مىکند،درعینحال که متخصصین کامپیوتر را هم براى ارائهى یک اثر عالى فراموش نکرده است.در این انیمیشن رنگها روشن و شفافاند و میازاکى از رنگ به زیبایى استفاده نکرده است.او مخاطبان فیلمش را تنها کودکان نمىداند،و با دیدن فیلم مىتوان دریافت که فیلمى خانوادگى است.انیمیشنى فوق العاده که همگى مىتوانند شخصیتهاى فیلم را به خوبى درک کنند و لذت ببرند.
دختری ۱۰ ساله در نقل مکان خانواده اش به حومه شهر، در دنیایی سرگردان می شود که توسط خدایان، جادوگرها، و هیولاها اداره می شود؛ جایی که انسان ها به شکل حیوانات در می آیند.