به ازای هر نفری که با دعوت شما در منظوم ثبتنام میکنند 20 امتیاز میگیرید.
لینک دعوت:
همانطور که انتظار میرفت این بار هم با فیلمانتلکت دیگری از فرهادی مواجهایم. از منظر دیدگاه و فضا شاید بتوان فروشنده را مهمترین فیلم اصغر فرهادی دانست.
برخلاف فیلمهای قبلی این بار فیلمساز جزئیات نماییهای همیشگی را کنار گذاشته و سعی نکرده با جزئیات زائد، عدهای را انگشت به دهان و برخی دیگر را عصبانی کند.
البته فرهادی همان فرهادی است با دوربین روی دست _ اما این دفعه با لرزش و تکان کمتر _ و حرکت ها و زاویه هایی که بیشتر به فیلم های تلویزیونی شباهت دارد تا فیلم سینمایی. مزیت فروشنده نسبت به دو فیلم قبلی (گذشته، جدایی نادر از سیمین) علاوه بر حذف پلانهای زائدی که کمکی به پیشبرد داستان نمیکند،سعی میکند به خواب نرود و تا پایان مساله را دنبال کند.
ولی مشکل شخصیت پردازی همچنان به قوت خود باقی است. اغلب کاراکترها به شخصیت تبدیل نمیشوند. به استثنای بابک که داستان بر آن استوار نیست و البته تا حدی عماد. از رعنا که تقریبا چیزی دستگیرمان نمیشود به غیر از اینکه همسر عماد است و بازیگر تئاتر و تمایلی به پیگیری ماجرای به وجود آمده ندارد.
اگر یک بار از سکانس اول تا سکانس پایانی فیلم را مرور کنیم، از رعنا چیزی جز انفعال به غیر از این سه مورد قابل توضیح نیست. انفعال در رفتار رعنا کاملا مشهود است. پس از یکی دو بار زنگ همسایهها ماشینی که تنها عامل کشاندن مجرم به ساختمان است را بیرون پارک میکند، تمایلی به پیگیری ماجرا ندارد و بارها از عماد میخواهد که ماجرا را پیگیری نکند.
به نظر میرسد کاراکتر پسربچه 3-4 ساله بیش از رعنا قابل درک است. پسری که بچه طلاق است، تمایل دارد پیش مادر و دوست مادرش باشد تا پدرش، ماخوذ به حیاست و کمک و حضور رعنا در دستشویی را نمی پذیرد. همین چند ویژگی تا حدودی به ما میفهماند که پسر بچه کیست.
و اما عماد شخصیت اصلی فیلم. معلمی ادبیاتی که با شاگردانش تا حدی دوستی میکند و کارهایی خارق عادت هم انجام میدهد و تا حدودی دغدغه مند برای ترتیب دانش آموزان است. او هم بازیگر تئاتر است، حلال و حرام هم سرش میشود و به محض اینکه متوجه میشود مواد اولیه شامی که همسرش تهیه کرده سهوا با پول حرام خریداری شده نمیگذارد باقی غذا از گلوی زنش و پسر همکارش پایین برود و آن را در سطل زباله میریزد. در آخر هم پول را به صاحب اصلی پس میدهد.
در کل به نظر میرسد این بار هم فرهادی دغدغهای برای شخصیت سازی ندارد چون تقریبا به استثنای دو کاراکتر فوق به باقی افراد پرداخته نمیشود و این در ادامه تفکر فیلمساز از خلق انسان عام و رسیدن از عام به خاص است.
اما در ادبیات، هنر و سینما، خاص، عام میشود و طی کردن مسیری بلعکس و از عام به خاص رسیدن _ همان راهی که فیلمساز سعی به طی کردن آن داشته _ می شود انسانی مثل همه یا انسانهایی بدون ویژگی خاص. خاص نشدن شخصیتها تودههایی بیشکل در نماهای لانگ شات و مدیوم را بهوجود میآورد و فاصلهای دائمی بین کاراکترها و مخاطب را ایجاد میکند. اگر دوربین متحرک و لرزان باشد که این فاصله را عمیقتر میکند و هیچ همزادپنداری بین مخاطب و کاراکترها به وجود نمیآورد.
این سبک پردازش در «گذشته» هم دیده شد. احمد (علی مصفا)، ماری (زن سابقش)، و مردی که میخواهد با او ازدواج کند. هیچیک از این سه شخصیت اصلی _ عامدانه _ تا پایان شناسانده نمیشوند.
آنچه که در فروشنده بسیار گلدرشت و دم دستی مینمایاند، المانهایی است که درام بر اساس آن شکل میگیرد. سکانس را مرور کنیم. رعنا در خانه با تلفن در حال صحبت با عماد، می گوید « برای صبحانه یه چیزی بگیر. توی خونه چیزی نداریم.... اگر باز بود بگیر. من دارم می رم حموم..... زود میام.» پلان بعد، رعنا در حال پاک کردن گریم است که صدای آیفون شنیده می شود. رعنا بدون سوال دکمه را میزند و دوباره به حمام میرود.
سوال؟ چرا وقتی فاصله قطع تلفن و زنگ آیفون که در زمان فیلم حداکثر دو تا سه دقیقه باید باشد، رعنا باز هم فکر میکند عماد زنگ آیفون را زده است؟ او که از عماد خواسته بود چیزی برای صبحانه بخرد. این میزان اطمینان از اینکه چه کسی زنگ خانه را زده با توجه به تماس تلفنی دو سه دقیقه قبل، به هیچ وجه منطقی به نظر نمیرسد.
این بار هم فیلمساز به سبک خودش کات میدهد و هیچ کس نمیداند جزئیات حادثه چیست و از قِبَل این اطلاعات حذف شده ماجرا را پیش میبرد و هر شوکی که دلش میخواهد به مخاطب میدهد.
عماد برمی گردد و در راه پله خون میبیند و وقتی به بیمارستان میرسد ماجرا و عقبه آن را از همسایهها می شنود. اما خون راه پله از کجا آمده؟ از کف پای مرد غریبه. کف پا چطور پاره شده؟ با شکستن آینه حمام.
اهمیت کف پای پاره وقتی بیشتر میشود که این خون در کنار وانت سفید، در راه پله تنها برای عماد به یکی از مک گافین های فیلم تبدیل میشود. «مرد دارنده وانتی که یکی از پاهایش بریده است.» و بعد از درآوردن کفش و جوراب پیرمرد و دیدن پای باند پیچی شده مطمئن میشود که این مرد همان مرد آن شبی است.
اما اگر کف پا پاره شده و پا در کفش بوده چطور این همه خون به فاصله چند ثانیه روی زمین ریخته است.؟ لابد هول شده و وقت پوشیدن کفش نداشته. پس کفش به جا مانده در خانه کجاست؟ چرا سوئیچ ماشین در خانه جا میماند؟
فیلمساز به راحتی از وانت و خون، گره داستانی را باز و در یک آن تماشاگر را مبهوت میکند. آن هم با رو کردن پیرمردی که توان راه بالا رفتن از پلهها را هم ندارد و هر آن ممکن است از حال برود. بهراستی عامل این تجاوز یا قصد تجاوز، پیرمرد بیحال و در مرز مرگ است؟
در اینجا باید به فیلمساز اسکار گرفته و تقدیر شده در جشنواره های فجر و برلین و کن پیشنهاد کنیم یک بار دیگر آثار کلاسیک را بازبینی کند. علی الخصوص فیلمهای هیچکاک را. روانی، سرگیجه، میم را به نشانه مرگ بگیر، دردسر هری و...... دوباره دیدن این فیلمها یادآوری میکند که هیچکاک چطور استادانه گرههای داستانی را باز کرده و لحظه به لحظه تماشاگر را با خود همراه میکند.
و اما پند اخلاقی فیلمساز محترم. برای توضیح، بهتر است به سکانس میانی فیلم برگردیم. سکانس مدرسه و گرفتن گوشی دانش آموزی که در لحظات خوابش، از او عکس گرفته است. دانش آموز هر چقدر التماس میکند عماد گوش نمیدهد و میگوید: زنگ میزنی به پدرت بیاد مدرسه با متوجه بشه پسرش چه عکسایی توی گوشیش داره.
اینکه مشخص نیست عماد در حین خواب یا حالت نیمه خواب که چشمانش کاملا بسته بود، چطور متوجه این ماجرا شد، بماند.
این سکانس را کات میکنیم تا لحظه کشف آن مرد مزاحم یا مرد متجاوز به خانه و حریم آن. عماد به پیرمرد میگوید: «الان تماس میگیریم با دامادت و میگم با خانمت بیان اینجا تا بفهمه میخواد با چه آدمی وصلت کنه.» التماسها فایده ندارد و عماد دوباره میگوید: «کاری باهات ندارم، خونوادت میان، بهشون بگو که چی کار کردی بعد برو.»
فیلمساز در واقع تفاوتی بین تنبیه داشتن عکسهای نامناسب با قصد تجاوز نمیبیند. همانطور که میخواهد به پدر دانش آموز بگوید که پسر چه چیزهایی در گوشی دارد، به خانواده آن مرد هم میخواهد بگوید که پدر این خانواده چه کرده است و خلاص.
اما هر چه زمان میگذرد به نظر میرسد فیلمساز به سمت مجرم میل پیدا میکند تا عمادی که به دنبال مجازات حداقلی فردی است که به حریم خانه او وارد شده، همسرش را در حمام دیده و برای تعرض هم تلاش کرده است.
رعنا هم با فیلمساز همراه میشود و شوهر را تهدید به جدایی میکند. « اگر به خانوادهش بگی، واقعا دیگه باهات کاری ندارم». به جا نمایی پلانها و نگاه رعنا به عماد در لحظهای که خانواده پیرمرد آمدهاند دقت کنید. در یک لحظه جای شاکی و متهم عوض میشود.
مجرم کیست؟ فرد زحمتکش و آبرومند برای خانواده و احتمالا برای اطرافیان که همه زندگی همسرش است و بسیار مورد علاقه خانواده. این فرد زحمتکش و آبرومند و موجهالمنظر از قضا به خانه یک زن بدکاره رفت و آمد دارد و حتی برای پسرش دوچرخه خریده است. زنگ آیفون را میزند و در باز میشود. فکر میکند که کسی که در خانه است، همانی است که قبلا بوده. با اینکه متوجه میشود زن دیگری در خانه است به داخل حمام میرود و حتی برای رسیدن به هدفش درگیر هم میشود.
بیننده برای چنین فردی باید دلسوزی کند یا متنفر شود. چهره و رفتار که آرام و متین و موجه است. رفتار و اعمالی که قبلا انجام داده و ما ندیدهایم نفرت انگیز. این مولفههای کاراکتر حداقل این را القا میکند که پشت هر چهرهای میتواند یک انسان خبیث و فاسد باشد، پس به هیچ کس اعتماد نکن.
اما همراهی و دلسوزی فیلمساز برای مجرم ادامه مییابد. بعد از سیلی عماد به پیرمرد که حالش را بدتر میکند و دوباره بیهوش میشود، در راه پله دوربین در بالا قرار میگیرد و صدای گریه و صحبتهای با اضطراب و ناراحتی شدید دختر، داماد و همسر پیرمرد شنیده میشود. عماد با چشمانی اشک آلود به از پنجره به بیرون نگاه میکند. اورژانس میرسد و رعنا گریان از خانه خارج میشود.
هر چند که این بار فیلمساز شفافتر صحبت میکند اما باز هم جرأت تکمیل حرف خود را ندارد. اگر به جای پیرمرد، مرد جوان عامل این جرم بود، باز هم نسخه پیشنهادی فیلمساز بخشش بود؟ اگر پیرمرد سر و حال بود باید مجازات میشد؟ اما فرهادی نمیتواند از مبهمگویی و رها کردن مخاطب در فضایی چندپهلو دست بردارد. میگوید و تبصره میزند، میگوید و پس میگیرد.
این مبهمگویی و تعدیل بحران ممکن است فقط از سطح انتقادات بکاهد و بیننده را فریب بدهد اما مانع از انتقال نگاه فیلمساز نمیشود. مجرمی که قصد تعرض به داشته هم آدم است و آبرو و خانواده دارد و میتوان آن را بخشید و عدم بخشش میتواند عواقب بدتری داشته باشد.
این پاسخ انتلکتمآبانه به جرم تعدی به حریم در ادامه تفکر فرهادی است که به نظر میرسد روز به روز بر دوز روشنفکری آن هم از نوع فرانسویاش افزوده میشود. خوشبختانه جامعه ایران هنوز به این درجه از روشنفکرمآبی نرسیده و بالاترین درجه ممکن را برای متجاوز و یا فردی که قصد تجاوز داشته قائل است و البته این نگاه محصور به خانواده فرد آسیب دیده نیست و چنین مجرمی قبل از اجرای حکم مورد طرد اجتماع است.
حال وقتی با فیلمی که ضعفهای جدی در فیلمنامه و نگاهی انتلکت مآبانه به حریم و حرمت شکن دارد، که در واقع ناشی از فاصله فیلمساز با فرهنگ و هویت جامعه خود است، مواجه میشویم، باید آن را به خاطر یک سکانس با گرفتن جایزه در کن، تشویق کنیم و بگوییم: آفرین، مشکلات جامعه را گفتی
کدام مشکل؟ فیلمساز که به جای حل مساله به انفعال روی میآورد و به مخاطب میگوید: «رها کن». این است پاسخ انسان به اصطلاح روشنفکر به فرد متعدی به حریم خانواده؟ فقط میتوان نسبت به سیر تفکری فیلمساز هشدار داد و ابراز نگرانی کرد.
اگر فرهادی به دنبال طرح دغدغههای خود که اساسا در چارچوب فرهنگ و هویت ایرانی نمیگنجد است، باید با فضایی کاملا بیحس و ابری و مه آلود _ به سبک میشل هانکه _ از دگردیسی اخلاق انسان مدرن در جامعه امروز بگوید.
نقد، یادداشت، تحلیل، بررسی و معرفی منتقدین از فیلمهای سینمایی، سریالها و برنامههای تلویزیونی ایرانی را در صفحه نقد فیلم سایت منظوم مرجع سینما و تلویزیون ایران بخوانید.
[منظوم تنها ناشر نقدها است و این به معنای تایید دیدگاه منتقدان نیست.]
ولی در تعجبم واسه مردمی که وقتی یکی براشون در صحنه بین المللی افتخار آفرینی می کنه چطور می تونه توسط کردم خودش در تلویزیون، زوزنامه و فضای مجازی ماخذه بشه!!
ندیدم ..