محسن رضا زاده : چگونه یاد گرفتیم دست از نگرانی برداریم و به تأثیرپذیری افتخار کنیم.
فیلمنامه های کوئنتین. تارانتینو می توانند از وجوه مختلفی مورد تحلیل قرار بگیرند و در این مقاله، به بخشی...
25 آذر 1395
چگونه یاد گرفتیم دست از نگرانی برداریم و به تأثیرپذیری افتخار کنیم.
فیلمنامه های کوئنتین. تارانتینو می توانند از وجوه مختلفی مورد تحلیل قرار بگیرند و در این مقاله، به بخشی از تأثیرات و نسبت های آثار این فیلمنامه نویس با مکاتب هنری و نمایشی و میراث به جامانده از تاریخ سینما پرداخته شده است. تأثیراتی که تارانتینو برخلاف بسیاری از هنرمندان داخلی و خارجی، نه تنها از آنها شرمسار نیست که به آنها افتخار و مباهات هم می کند.
تارانتینو و نسبتش با مکاتب هنری قرن های اخیر
از حیث روایت، فیلمنامه سگ های انباری به ساختار ابسورد بسیار نزدیک است. شخصیت های اصلی بعد از یک سرقت که هرگز به طور کامل نمایش داده نمی شود، به انباری پناه می برند. در این انبار است که روایت به جای پیشروی در طول در عرض پیش می رود و رفت و برگشت های زمانی، عمق شخصیت ها و منحنی تغییرشان را ترسیم می کند. در این انبار، زمان متوقف می شود و شخصیت ها دور باطلی را طی می کنند. همچنان که در آثار ابسورد هم شخصیت ها بیش از آن که فاعل باشند و بتوانند شرایط را تغییر دهند، اسیر زمان و جبر تقدیر به نظر می رسند. در سگ های انباری حتی از دست پلیس مخفی داستان (آقای نارنجی) کاری برنمی آید و جالب است که او تنها کسی است که در عملیات سرقت زخمی شده است. تحلیل آلبر کامو در مقاله «اسطوره سیزیف» که اصطلاح پوچی را برای شرح موقعیت انسان به کار برده بود و بیهودگی زندگی بشر را به بیهودگی تلاش سیزیف برای رساندن سنگی بزرگ به قله کوهی که به کفاره گناهانش محکوم به آن شده بود، تشبیه کرده بود. در مورد یک وجه از شخصیت های سگ های انباری درست و دقیقه به نظر می رسد. پلیس داستان با احتیاط کامل وارد جهان تیره و تار گانگسترها می شود هر چه پیش می رود، نمی تواند تغییری در وضعیت وخیم پیش آمده، ایجاد کند. همچنان که برانژه هم نمی تواند از کرگدن شدن اطرافیانش جلوگیری کند. بی آرمانی و دهن کجی به ارزش های یپش ساخته بشر هم در اغلب شخصیت های دو فیلم نخست تارانتینو به چشم می آید که اصلی ترین ویژگی شخصیت های آثار ابسوردیستی است.
علاوه بر وجود ویژگی های ابسوردیستی در آثار تارانتینو، مختصات پست مدرن جاری در فیلمنامه های او غیر قابل چشم پوشی است. یک تفاوت اساسی پست مدرن ها با مدرنیست ها این بود که هنرمند پست مدرنیست مجدوب گذشته نیست؛ بلکه هوشیارانه و بدون شیفتگی به گذشته نگاه می کند و آگاهانه از آن سود می برد و از آنجا که مدرنیسم نیز خود به گذشته تعلق دارد، هنرمند پست مدرنیست از آن نیر بهره می جوید تا شکل هایی جدید و تازه بیافریند. از این رو در آثار پست مدرنیسم هم جای پای مدرنیسم دیده می شود و هم وجوه دیگری که می تواند برگرفته از سنت گذشته یا فرهنگ محلی یا عامیانه باشد. فیلمنامه های تارانتینو هم با چنین خصوصیتی بسیار منطبق است. ویژگی تنوع لحنی و چندآوایی هم بیش از هر سینماگر پست مدرن دیگری در آثار تارانتینو، برداران کوئن و بزرگراه گم شده دیوید لینچ قابل تشخیص است. در سگ های انباری و در سکانس کاملاً جدی شکنجه مأمور گرفتار شده و جوان، آقای بلوند موسیقی را پخش می کند و همراه با آن می رقصد. هم نشینی این رقص با کنش بریدن گوش، همان دولحنی بودنی است که کمدی و تراژدی را با هم تلفیق می کند.
تارانتینو با دو فیلم اولش به یکی از جلوه های سینمای پست مدرن آمریکا تبدیل شد و با سبک منحصر به فرد فیلمنامه نویسی اش سینمای دنیای در دهه 90 را کاملاً تحت تأثیر خود قرار داد. شیوه فیلمنامه نویسی تارانتینو خیلی زود تأثیراتش را در آثار فیلم سازهای مختلف در سراسر دنیا نشان داد. شیوه ای که از مهم ترین ویژگی هایش می توان تغییر لحن، روایت غیرخطی، تغییر راوی، روش قطره چکانی در انتقال اطلاعات، ارجاع به فرهنگ عامه و روش دیالوگ نویسی خاص تارانتینو را نام برد. فیلمنامه های تارانتینو به پازلی می ماند که مرحله به مرحله کامل می شود و وقتی آخرین قطعه آن سر جایش قرار می گیرد، یک باره جهان معنایی فیلم برای مخاطب آشکار می شود. آن قطعه آخر لزوماً آخرین قطعه فیلمنامه از لحاظ زمانی نیست، همین روایت پازل گونه در آثار تارانتینو نوعی شخصیت پردازی را شکل می دهد که نظیرش را تا قبل از این ندیده بودیم. در فیلمی مثل سگ های انباری ما بر خلاف روال معمول شخصیت پردازی، اول واکنش شخصیت ها نسبت به وقایع را می بینیم و بعد به مرور با گذشته برخی از آنها آشنا می شویم. این فیلم بر اساس اتفاقات در حال جریان هر بار گذشته یک نفر را برایمان روشن می کند و با این شیوه معنای دیگری به روابط بین شخصیت ها می بخشد. البته تارانتینو در ابتدای فیلم و در زمانی که چیی از هیچ کدام از شخصیت ها نمی دانیم، آنها را سر یک میز نشان می دهد که دارند دیالوگ های جفتگی درباره مدونا و یا اعتقاد داشتن و یا نداشتن به انعام دادن به گارسون رستوران می گویند. این سکانس ابتدایی ممکن است در نگاه اول بی ربط به نظر برسد، اما در ادامه فیلم و به ویژه هنگامی که فیلم را برای بار دوم می بینیم، کاربردهای خود را نشان می دهد. این دیگر هنر تارانتینو در دیالوگ نویسی است که می تواند از همین دیالوگ های پر از بد و بیراه شخصیت های فیلمنامه اش را شکل دهد.
امروز تارانتینو یک کارگردان - ستاره است. فیلم هایش مانند منشوری می مانند که هر وقت و از هر زاویه که بهشان نگاه می کنیم، نکات جدیدی برای کشف دارند. شاید همین ویژگی باشد که نوشتن درباره او و آثارش را تا این اندازه مشکل می کند.
بعد از اینکه نقشه سرقت از جواهر فروشی شکست می خورد و پلیس گروه را تار و مار می کند، سارقانی که از مهلکه جان سالم بدر برده اند به این نتیجه می رسند که یکی از آن ها نفوذی پلیس است...