احسان درخشنده : وایلدر كه خودسالها پیش به شكلی از نظام هالیوودی زخم خورده است با شك وبدبینی زیادنسبت به رسانه ها وبویژه سیستم فیلمسازی هالیووداین فیلم را درامتداد فیلمهای قبلی خودساخته است. فیلم...
24 آذر 1395
وایلدر كه خودسالها پیش به شكلی از نظام هالیوودی زخم خورده است با شك وبدبینی زیادنسبت به رسانه ها وبویژه سیستم فیلمسازی هالیووداین فیلم را درامتداد فیلمهای قبلی خودساخته است. فیلم به شدت وفاداربه الگوی ژانرنوار است وتك تك عناصر این ژانر را می توان دراین فیلم مشاهده نمود. تقدیرگرایی،استفاده از نورهای كم و پركنتراست ،قهرمانان به آخرخط رسیده اند، شخصیت زن پیچیده و... همگی نشان ازوفاداری وایلدر به فرمول این ژانر است. اكثر زمان فیلم سانست بولوار باروایتی جالب ونامتعارف اززبان شخصیت نویسنده مقتول فیلم(ویلیام هولدن)به صورت فلاش بك بازگومیشودوكارگردان باا نتخاب چنین تمهیدهوشمندانه ای سعی درجلب توجه مخاطب به سمت داستان اشخاص معروفی كه اكنون دورانشان سپری شده دارد. سانست بولوار نشان دهنده روی دیگری ازسیستم رسانه ای-دراینجا نظام هالیوودی-است كه دراین سیستم تا وقتی كه زیبا ودر اوج باشی وبتوانی خودرا با اهداف آنها هماهنگ كنی می توانی زنده وقابل احترام باشی ،اما اگرزمانی هركدام ازاینها را نداشته باشی مانندیك كاغذ مچاله شده به دورانداخته خواهی شد. به همین خاطراست كه نورما تاكیددارد كه نویسنده اش (هولدن) لباس وكت وشلوارشیك بپوشدوخودش نیز با مشقت فراوان اصراربه جوان نشان دادن خود میكند. دراینجاست كه ماهیت وجودی انسان آرام آرام تنزل پیدا می كندودرپس رنگ ولعابهای ظاهری رنگ می بازد. وجود نماهای داخلی زیاد ولوكیشن های محصوردرفضاهای بسته ،درهرفیلمی ممكن است ملال آور وخسته كننده باشد(مخصوصا در دنیای پرشتاب امروز) اما دراین فیلم وایلدرتواسته باهنرمندی وبهره گیری از عناصر جذاب بصری به همراه دكوپاژ مناسب وعلاوه برآن نورپردازی وفیلمبرداری جان سایتس ، ریتم خوبی به هرسكانس ودرمجموع به كلیت فیلم بدهد وببیننده مجبورمی شودبه جزئیات توجه ویژه ای داشته باشدتا نكات ریز مستتردرلایه های زیرین فیلم را كشف كند.به همین دلیل است که باگذشت بیش از نیم قرن ازساخته شدن این فیلم هنوزبا فیلمی تماشایی وجذاب روبه رو هستیم. برای مثال می توان به سكانسهای نوشتن شبانه فیلمنامه باحضورمردنویسنده ودخترجوان كه در اتاقی سه درچهاررخ می دهداشاره كرد.دراین سكانس ریتم درونی ،مخاطب را پابه پابا فیلم می كشاند.سكانسهایی كه در آن آرام آرام رابطه عاطفی بین این دونفرشكل می گیردوپیش زمینه فصل پایانی فیلم و قتل نویسنده را پایه ریزی می كند. طراحی صحنه فیلم نیزفوق العاده است.طراحی فضایی گوتیك وار واستفاده از اشیاء ووسایل عتیقه درخانه اشرافی نورما كه انگار سالهاست زمان درآنجا متوقف شده وروح زندگی درآن مرده است ، علاوه بر ریتم بصری كه به قابهای فیلم بخشیده است در تكمیل شخصیت پردازی نیز نقش بسزایی دارد. نوع طراحی صحنه واستفاده از این المانها همگی برتك افتادگی این ستاره دوران صامت سینما وبه پایان رسیدن دوران اودلالت دارد. درسكانس پایانی پایین آمدن نورما ازپله های خانه اش وهجوم دوربین ها به سمت ستاره ای كه سالهاست درقاب هیچ دوربینی نبوده وهمچنین كارگردانی فردی كه سالهاست دستور حركت به دوربین نداده ،میتوان لحن تندانتقادی وایلدر و ناامیدی وی از تغیراین شرایط را مشاهده نمود.
« نورما دزموند » ( سوانسن ) ستاره ى سابق فيلم هاى صامت كه در خانه ى باشكوهى در سانست بولوارد زندگى مى كند ، روزى اتفاقى با نويسنده اى جوان و سرخورده به نام « جو گيليس » ( هولدن ) آشنا مى شود و از او مى خواهد تا روى فيلمنامه اى كار كند كه شهرت از دسترفته اش را باز گرداند ...