بهروز شعیبی با «سیانور» به درک سینمای مستقل مخصوص به خود نزدیک شد. پیچ و خمهای داستانگویی را آموخته و توانسته از آن پوسته سطحی «دهلیز» جدا شود و یک اثر سینمایی بسازد.
«سیانور» به لحاظ اجرایی، اثر سخت و به لحاظ نگارشی هم اثر جسورانهای است. حداقلش این است که فیلم در مقایسه با «امکان مینا»، شناخت بیشتر و مفیدتری راجع به سازمان مجاهدین خلق به مخاطب خودش میدهد و مخاطب به راحتی میتواند متوجه شود علت این همه درگیریهای درون جناحی و زد و خوردها چیست در حالی که در فیلم تبریزی، اتفاق، بر همان مبنای همیشگی و سنتی خیر و شر استوار است بیآنکه جزئیاتی مطرح شود.
گرچه این احساس نیز وجود دارد که اگر فیلم به صورت خطی روایت میشد و در تدوین، فلاش بک نمیخورد، داستان، بیشتر به دهان مخاطب مزه میکرد.
تاکید بر داستان محور بودن «سیانور»، اتفاق فرخنده فیلم است؛ جایی که اثر نمیتواند به فراخور تکثر کاراکترهایی که به خود میبیند، به شخصیتپردازی پر و پیمانی از آنها برسد یا در شکل رابطه میان آنها که سهم بسزایی در شکل گیری قصه دارد، آنچنان ظریف و موشکافافنه عمل کند. مثلا رابطه میان امیر و هما، چندان عاشقانه و بر بستری از بیم و امیدهای ناشی از وجه دزد و پلیس بودن آنها شکل نگرفته است؛ فیلم تاکیدی هم روی این رابطه ندارد اما آن را مطرح میکند تا فینال را بر مینای آن رقم بزند؛ استفاده خوب و هوشمندانهای بود.
فیلم، پولتیکهای روایی هوشمندانه دیگری هم دارد؛ تم اصلی داستان به دعوای درون گروهی اعضای سازمان مجاهدین خلق بر سر درک شخصی هر یک از آنها از آرمانهای سازمان است. این خط اصلی، فرعیاتی هم دارد که داستان عاشقانه فوق، نمونهای از آن است. این دعوای درون گروهی، کار سازمان ساواک را راحت کرده. این راحتی، در فیلم ملموس است. دعوای دو گروه، از جنس مشتبه سنتی نیست؛ اغراق ندارد و پرمایه است. «آرمان» در «سیانور» یک عنصر تقدس یافته نادیدنی نیست. اجزای آن را میفهمیم. میدانیم دو گروه بر سر چه نکاتی از آرمان به جان هم افتادهاند. در لوای جنگ آرمانی، ما به شناخت میرسیم.
همانشناختی که خیلیها اعتقاد دارند باید نسل جدید را با آن آشنا کنیم حالا در «سیانور» نمود حقیقی پیدا میکند و آن شناخت به دست میآید.
فارغ از این اتفاق بسیار خوب، شهامت فیلمنامه مثال زدنی است. چقدر خوب روی لبه تیغ راه میرود؛ نه میلغزد و نه خودزنی میکند. به شکل جسورانهای نقش سازمان مجاهدین را در مبارزه با رژیم شاهنشاهی به تصویر میکشد در عین حالی که افکار مسموم و خطرناک آنها را نیز بیان میکند. شهامت این چنینی تاکنون در فیلمهایی از این دست مشاهده نشده بود.
پایان بندی فیلم با یک غافلگیری بزرگ، داستانکها را جمع و جور کرده و به سرانجام میرساند. این پایان بندی، شکوه فیلم را دوچندان میکند. یک پایان آرمانخواهانه که قهرمانش، اگرچه مغلوب شده اما همچنان پای آرمانش میایستد و جان میدهد. یادمان نرود که «سیانور»، فیلم «آرمان» است.
فیلم برخلاف آثار مشابه خود، فضاهای باز و خیابانی بسیاری دارد. چقدر خوب توانسته محیطهای دهه 50 را به تصویر بکشد. گاف نمیدهد و به شکل زیباشناسانهای، حس و حال آن فضای کلاسیک را به مخاطبش منتقل میکند. فیلم از این حیث نیز جزئی نگر و بافراست عمل میکند.
جدیدترین ساخته شعیبی، که یک سر و گردن بالاتر از «دهلیز» ساخته شده، غنیمت بزرگی در سینمای انقلاب است. رک گوست و شکل اسنادی آن، مهم و قابل ارجاع است. اصلا محافظه کار نیست و آرمان خواهی و شهامت خود را فدای مصلحت نمیکند و همین مهم، بر غنای داستانی اثر میافزاید.