به ازای هر نفری که با دعوت شما در منظوم ثبتنام میکنند 20 امتیاز میگیرید.
لینک دعوت:
پله ی آخر از آن دست فیلم هایی است که تا دلت بخواهد در تک تک صحنه هایش بهانه میدهد تا به آن فکر کنی و سوال کنی و سوال کنی و جواب دهی و جواب دهی و بعد باز پاسخ ها و سوال ها را پاک کنی و دوباره از نو. شاهد این مدعا همین که اگر گشت کوچکی در دنیای مجازی انجام دهی با نقد های متفاوتی مواجه میشوی که هر یک نتیجه گیری خود را کرده و حتی هر یک داستان خود را تعریف کرده اند که با دیگری متفاوت است. پله ی آخر داستان یک مرد مرده است داستان مردی که با این که مرده مثل ناخن ها و موهایش هنوز انگار نفهمیده مرده و هنوز فکر میکند زنده است و در ذهن اطرافیانش و در شهرش پرسه میزند و قصه میگوید. قصه ی غم انگیزش که از مردی حکایت میکند حسرت عشقی در زندگی اش ، حسرت معنایی در زندگی اش او را افسرده کرده و در هم و بر هم حوادثی را از روزهای آخر عمرش میگوید از آن شب نحس از آن شبی که می فهمد یار زندگی اش در عشق کودکی اش مانده و برای آن است که گریه میکند نه برای او. این مرد افسرده و پوچ با این توهم که دارد میمیرد تلاشی را آغاز میکند برای معنابخشی به زندگی برای خلق عشقی که نبودش بدجوری او را درمانده کرده. او از زندگی خالیی رنج میکشد که تنها کاری که کرده خانه اش است که آن هم پله ی آخرش بلند تر است و طاقچه ی اطاقش کج. به همین خاطر است که در این روزهای آخر خانه ی خاطره انگیز یار را میخرد ، تصنیف مورد علاقه اش را به چنگ می آورد و سوار بر اسکیت در خیابان ها به در و دیوار میخورد. اما یار خواسش به او نیست او هم به نوعی افسرده است و تلخ . بی بهانه و بی بهانه به دنبال دعوا است و به تنها کسی که توجه نمیکند مرد مرده است او حتی نقش مرد مرده اش را به یار قدیمی میدهد تا او نقش روح شوهرش را بازی کند و چه زیبا است این گنجاندن فیلمی در فیلمی دیگر و چه طعنه وار داستان فیلم و داستان آن فیلم داخلی در هم می پیچد . در نهایت بعد از تلاش های مرد مرده او به ناگاه بر روی پله ی آخر میمیرد و به قول خودش مرگش هم مثل زندگی اش مثل آدم نبود و یارش نه جیغی میزند و نه مویه ای و نه اشکی . مرد مرده واقعا مرده است و حالا نشسته به تماشا آیا معنایی برای اطرافیانش داشته آیا خاطره ای در ذهنشان مانده و اینجاست که میبیند یارش بی تاب است و گریه میکند و دروغ بزرگ یار قدیمی اش را تاب نمی آورد و او را ترک میکند . اینجاست که معلوم نیست آخر داستان مثل داستان سرطان ، مثل داستان عیسی بافته ی ذهن راویانش است؟ آیا واقعا باید بپذیریم بی تابی های همسرش را یا این داستان ساختگی و خواسته ی ذهن فراموشکار مرد مرده است و زیبایی داستان همین است که هر کس آنطور که میخواهد تفسیر میکند و نتیجه میگیرد.
اما ارزش فیلم همین است که با روایتی نو در سینمای کلیشه ای ما ذهن ها را به تحرک واداشته و بحث ایجاد کرده . ارزش فیلم در همین است که اقتباسی کرده بی مانند و داستانی که از آن برگرفته شده نه شاکله ی فیلم که ابزاری است برای شخصیت زن فیلم تا داستانش را بسازد و هدفش را بر آورده کند. باید بگویم پله ی آخر را باید چند بار دید تا به جای ساختن پازل پراکنده ای که به سبک فیلم 21 گرم به هم ریخته عرضه میشود، در دیالوگ ها ، در مونولوگ ها و شوخی های مرد مرده غرق شویم و گاهی مثل من آنجا که مرد از بیهودگی زندگی اش، از حسرت نچشیدن عشق می گوید دلتان بشکند و بغضی کنید و اشکی بریزید.
پله ی آخر یک تجربه ی جدید در سینمای ایران است که باید برای شحاعت سازندگانش برای این تجربه تحسینشان کرد و برای این زوج هنری بی همتا آرزوی ساخته ها و تجربه های بهتری داشت.
نقد، یادداشت، تحلیل، بررسی و معرفی منتقدین از فیلمهای سینمایی، سریالها و برنامههای تلویزیونی ایرانی را در صفحه نقد فیلم سایت منظوم مرجع سینما و تلویزیون ایران بخوانید.
[منظوم تنها ناشر نقدها است و این به معنای تایید دیدگاه منتقدان نیست.]