سینا همای : ژانر فیلمهای ترسناک، در سینمای معاصر، سه پایتخت کلی دارد. سینمای امریکا و هالیوودش، سینمای ژاپن و سینمای اسکاندیناوی. سینمای وحشت در اسکاندیناوی و ژاپن متکی و وامدار به اساطیر...
29 آذر 1395
ژانر فیلمهای ترسناک، در سینمای معاصر، سه پایتخت کلی دارد. سینمای امریکا و هالیوودش، سینمای ژاپن و سینمای اسکاندیناوی. سینمای وحشت در اسکاندیناوی و ژاپن متکی و وامدار به اساطیر و داستانهای کهنشان است، و در مورد هالیوود، طبق معمول باید گفت که این داستانها به صورت وارداتی از سایر کشورها به امریکا می رسند و البته باید خاطرنشان کرد که جشنهای مردمی مانند هالیووین و فرهنگ معاصر مردمان این کشور هم از دلایل پدید آمدن این ژانر هستند. با این حال، با نگاهی گذرا به نمرۀ سینماروهای جهان به فیلمهای ترسناک می شود به راحتی فهمید که به صورت کلی این ژانر مورد علاقۀ مردمان جهان نیست و کمترین امتیازها به این فیلمها داده می شود. دلیل دیگر محبوب نبودنِ این فیلمها، کیفیت ساخت پایین، فیلمنامه های تکراری و موقعیتهای کلیشه ای و ناکام است. بیشتر این فیلمها در سطح پایین تری از آثار سینمایی ساخته می شوند و تحت عنوان فیلمهای درجه ب (B-Movie) تولید می شوند که البته مخاطبان خاص خود را هم دارد. فیلم «تحت تعقیب»، یا «او تعقیب می کند» (It Follows) هم از این لحاظ خیلی اثر موفقی به نظر نمی آید. هر چند در ارائۀ پیرنگ و داستانی جدید، شروع خوبی در فیلم تصور می شود. موجودی که به صورت شبکه ای در پی قتل افرادی است و تحت شرایطی، قربانی اش از شخصی به شخصی دیگر تعویض می شود. در صورتی که قربانی خود را به قتل رساند، به سراغ قربانی قبلی می رود و این روند را به گونه ای از آخر به اول، به شخص نامعلومی ادامه می دهد؛ همچون ویروسی کشنده که واگیردار و مصری است، اما فقط در درجۀ اول، تنها یک نفر را تهدید می کند. در مورد تعریف این موجود نامعلوم الحال، نمی توان کلمۀ «روح» را به کار برد، زیرا هرچه پیشتر می رویم متوجه می شویم که دارای جسمیت است، اما نسبت به افراد معمولی نامرئی است و تنها خودش را به قربانی منتخبش نشان می دهد. این موجود از طریق بروز رابطۀ نامشروع از شخصی به شخصی دیگر منتقل می شود و در هر رویارویی، جسمیت، جنسیت و کیفیتی متفاوت دارد که فقط با سرعتی عادی به سمت قربانی خود قدم برمی دارد. با این که در سینمای وحشت، این ایده تقریباً ایدۀ نو و جذابی به حساب می آید، اما با این حال، هر چه داستان جلوتر می رود می بینیم که فیلم از پسِ پرداختن به ایدۀ خود کمتر بر می آید و در نهایت، با پایان بندی ضعیفی به پایان می رسد. یکی از دلایلی که باعث می شود امریکا، بستر مناسبی برای ساختن فیلمهای ترسناک باشد، سبک زندگی شهری مردمان این کشور بزرگ است. برخلاف کشورهای اروپایی و آسیایی پرجمعیت، هنوز هم تعداد خانه های ویلایی با حیاط های بزرگ، خیابانهای خلوت و کم گذر و فاصلۀ زیاد بین خانه ها برقرار است. اگر اتفاقی رخ دهد، پلیس و نیروهای امدادی خیلی دیر محل واقعه می رسند و تعداد افرادی که به کمک شخص حادثه دیده می شتابند بسیار کم است. در همین بستر است که فیلم «تحت تعقیب» فرصت ساخته شدن می یابد. با این حال، این فیلم از فقدان بسیاری از مسائل نظری و بنیادین رنج می برد. سینمای وحشت در اروپا و امریکا اصولاً یک مبنای نظری دارد که آن هم مذهب مسیحیت است. موجود شرور، همیشه در مقابل نیکی قد علم می کند و اهداف پلیدش در جهت جنگیدن با خوبی هاست و خوبی ها اصولاً به مذهب مسیحیت، شخص مسیحی و کلیسا مربوط می شوند. حتی دراکولا که یکی از موتیفهای ثابت فیلمهای ترسناک است و از ادبیات آلمان به امریکا رسیده هم زد و بندی با کلیسا و مسیحیت دارد. اما در مورد فیلم مورد نظر، ما پلیدی موجود شرور و درنده را در مقابله با هیچ چیزی نمی بینیم. هدف نهایی او معلوم نیست و مخاطب از خودش می پرسد اگر تمام قربانی ها تا نفر آخر تسلیم این موجود شوند، پس از آن تکلیف او چیست؟ یکی دیگر مبانی نظری فیلمهای ترسناک، خشم طبیعت در مقابل انسان مخرب است. فیلمهایی که در آنها عده ای حیوان یا حشره (مثل مورچه، زنبور یا پرنده ها) یا موجوداتی ساختگی (مانند گودزیلا یا کینگ کونگ) بر علیه آدمیان می شورند. اما در مورد فیلم «تحت تعقیب» باز هم هیچ رابطه ای بین طبیعت و آن موجود شرور وجود ندارد. او در طبیعت، دانشگاه، استخر، خانه و خیابان، همه جا حضور دارد و در پی انجام ماموریتش از متوجه شدنِ افراد دیگر هم عبایی ندارد و در جامعه ای آرام و مرفه و بی آزار ظهور کرده است. و در نهایت، یکی دیگر از مبانی نظری فیلمهای ترسناک، مواردی است که به حالت روانی و بیمارگونۀ شخص شرور اشاره دارد. فرد، به خاطر گذشتۀ سخت و خشنش دارای امیالی شیطانی است که برای برآورده کردنِ آنها، دست به اقدامات پلیدانه می زند. اصولاً این نوع از فیلمهای ترسناک، سر از همسایگی با ژانر فیلم جنایی در می آورند و به عنوان یک نمونۀ برجسته می شود به شخصیت «هانیبال لکتر» و قاتلان زنجیره ای مانند «بوفالو بیل» در کتابهای «توماس ا. هریس» اشاره نمود. اما در مورد این فیلم، این فرض نیز ابتدا به ساکن محلی از اعراب ندارد و به طور کلی منتفی است. زیرا کاراکتر شرور فیلم، چیزی است بین روح و جسم فیزیکی. سه بار اصابت گلولۀ تفنگ می شود و بار دوم و سوم، گلوله به سر او اصابت می کند. اصولاً شخصیتهای شرور یک نقطۀ ضعف ساده دارند، مانند دراکولا که به آفتاب حساس است، ارواح شیطانی که به تمثالها و نمادهای مسیحی واکنش نشان می دهند اما موردِ مذکور در این فیلم، به هیچ چیزی واکنشی نشان نمی دهد و در نهایت، به صورتی بسیار غیرمنطقی بر اثر شلیک گلوله ای کشته می شود. یکی دیگر از مواردی که فیلم «تحت تعقیب» از آن رنج می برد، وجود کاراکترهای گوناگون و هوشمند است. اصولاً کسی وجود دارد که راه حلی برای مقابله با موجود شرور پیدا می کند، اما از این نظر، اشخاص این فیلم، تفاوت زیادی با یکدیگر ندارند و هیچ کدام از آنها با تدبیرتر، شجاعتر یا قوی تر از آن یکی نیست. و در نهایت فیلمساز مجبور می شود به اتفاق روی بیاورد و با خلق یک اتفاق بعید، به فرمول کلاسیک «نجات در آخرین لحظه» متوسل شود. و مورد آخری که سطح این فیلم را هم از نظر هنری، و هم از نظر حرفه ای پایین می آورد، رویا رو کردن بیش از حد مخاطب با موجود هیولاوش داستان است. پس از موفقیت فیلم «پروژۀ جادوگر بلر» فیلمسازان ژانر وحشت متوجه شدند که برای ترساندن مخاطب بهتر از موجود ترسناک را نشان ندهند. پیش تر از آن هم در فیلم تریلری مانند «آرواره ها» اثر «استیون اسپیلبرگ» فیلمسازان درس بزرگی را یاد گرفتند. هزینۀ زیادی صرف ساخته شدنِ کوسۀ ساختگی آن فیلم شده بود، اما فیلمساز با هوشیاری تنها در چند لحظۀ کوتاه از فیلم آن را به نمایش گذاشته بود. رعایت نکردنِ این نکته در خصوص فیلم «تحت تعقیب» منجر به ریختن قبح یا وجه ترسناک موجود شرور فیلم می شود و البته یک نکتۀ دیگر هم بود که اگر رعایت می شد بسیار هوشمندانه تر بود: کاش کاراکترهای ترسناک در این فیلم، به صورتی کلیشه ای و تکراری، ترسناک و برجسته نمایش داده نمی شدند. یکی از آنها شبیه به «فرانکنشتاین» و یکی شبیه «مردگان متحرک» (زامبی ها) و یکی شبیه به قاتلین روان پریش و جن زده است. در حالی که اگر این شخصیت به صورت فردی نرمال، با نگاهی معمولی و معقول نمایش داده می شد، فرصت مناسبی برای شکه کردنِ داستان، اشخاص داستان و مخاطبان آن در اختیار داشت که هر کدام از اشخاص فیلم را به صورت مرموزی ترسناک نشان بدهد.
جی (میکا مونرو) دختر نوجوانی است که مثل بسیاری دیگر از هم سن و سالانش، درگیر کنجکاوی های دوران بلوغ است و این کنجکاوی را با پسری به نام هیو (جک ویری) به اشتراک می گذارد. اما پس از این اتفاق، جی همواره حضور یک نیروی ناشناس را در اطراف خود حس می کند که قصد آسیب رساندن به وی را دارد...