احسان آجورلو : "من همواره بازیگری و بازیگران را، از این نظر که بتوان چیز مفیدی دربارهشان گفت، دشوارترین وجه سینما یافتهام، به ویژه زمانی که بنا بر داوریهای ارزشی باشد. هیچ جای...
16 آذر 1395
"من همواره بازیگری و بازیگران را، از این نظر که بتوان چیز مفیدی دربارهشان گفت، دشوارترین وجه سینما یافتهام، به ویژه زمانی که بنا بر داوریهای ارزشی باشد. هیچ جای دیگری آدم به این سرعت و این گونه برگشتناپذیر در شن روان ذهنیتگرایی محض فرو نمیرود. اینکه من این چنین مجذوب چارلتون هستون، آن بنکرافت و لورل و هاردی هستم، و برعکس از امیل یانینگز، جون کرافورد و چاپلین خوشم نمیآید، تنها در رابطه با ساخت روانشناختی خودم موضوع جالبی است؛ صاف و پوستکنده مظلومنمایی، خودآزاری و خودشیفتگی، خصوصیاتی هستند که آزارم میدهند و احساس میکنم باید در برابر آنها از خودم دفاع کنم. بحث درباره بازیگری در فیلمها به ندرت از حد اعلام خوش آمدنها و بد آمدنها میگذرد و (متوجه شدهام) معمولاً با حس تهاجمی (یا تدافعی) تندی همراه است که از ماهیت شخصی نیرومند احساساتمان درباره بازیگران حکایت میکند." نقل بالا از رابین وود درباره نقد بازیگری است. یاد دارم مدتی قبل رضا کیانیان در یادداشتی بیان کرده بود منتقدان کار بازیگران را نادیده میگیرند و در نهایت لطف به چند جمله در انتها متن درباره قابل قبول بودن یا نبودن بازی بازیگری اظهار نظر میکنند. این جمله معترضه از سوی کیانیان تا حدودی صحیح است اما پرداخت به تفصیل درباره بازیگری در نقد کاری کاهلانه است. زیرا ذات نقد پرداخت به امری دیگر است. هدف نقد کشف اندیشههای فلسفی پس اثر است، میتوان آنرا با چیستی فیلم و سینما نیز برابر کرد. اما چیستی بازی کاراکتر امری دور از اندیشهورزی است. البته یک بازی خاص در بافت خاص را میتوان با دیدی بیرونی مورد خوانش قرار داد که نگارنده باری این خوانش را درباره یکی از بازیهای ترانه علیدوستی در بافتی بینارشتهای انجام داده است. اما انتظار نقد سینمایی برای بازیگری انتظاری نادرست است. منتقدان دیگری که نقد آکادمیک را عرصه خود انتخاب کردند نیز نظری به مانند رابین وود نقد بازیگری را خارج از حیطه خود دانستند. تامسون در این باره معتقد است. کسانی که خارج از حوزه نشانهشناختی بحث میکنند علاقه به نقد بازیگری دارند، زیرا وقتی شما وارد حوزه شناختی میشوید بافت و سپهر نشانگی اثر به شما اجازه نمیدهد تا بازیگری تافتهای جدا بافته در نظر بگیرید. در نقد فیلم آنچه مورد توجه است، تجزیه پذیری است که منتقد انجام میدهد. مانند تجزیه فیلمنامه اثر به روایت، پیرنگ، نقطه عطف، ساختار، و .... اما در مورد مقوله بازیگری تجزیه امکان ندارد. به این معنا که کنش شخصیت خود در زیر مجموعه فیلمنامه است. بازیگری نه دیالوگ و نه اکت است که این دو نگاه نویسنده و کارگردان هستند بلکه حال و هوا و اتمسفر شخصی است که نقشی را بازی میکند. اتمسفر قابل تجزیه شدن نیست. اتمفسر را نه مابهازا فضا بلکه به معنا حسی که بازیگر منتقل میکند در نظر میگیرم. بازیگری حیطه ادغام تخیل و واقعیت است، شاید در این باره و روشهای نزدیک شدن به نقش بتوان تا حدودی ورود کرد همانگونه که در اکثر گفت و گوها با بازیگران این پرسشها مطرح میشود و آن را تئوریزه کرد البته به طور کلی جدال همیشگی بازیگران و منتقدان از همین نقطه ناشی میشود. بازیگرانی که مدعی این هستند که کار آنها هنر و خلق است و قابل تئوریزه شدن نیست و از همین رو آنان هنرمندان واقعی هستند که از هیچ دنیایی را میآفرینند بنابراین باید دارای جایگاه والایی باشند و منتقدانی که بازیگری را به دلیل خلق فی نفسه و خلا دانش و علم در این خلق، بازیگران را تنها ابزار دست کارگردان میدانند. قابل ذکر است که نگارنده شیوههای متد اکتینگ و شیوه استالیسلاوسکی را خارج از حوزه نظریه میداند زیرا دارای الگویی روشمند برای رسیدن به یک نقش نیست، زیرا هزاران هزار شخصیت مختلف در دنیای فیلم وجود دارد که از نظر هر کدام از این شیوهها رسیدن به نقش هرکدام متفاوت است بنابراین نمیتوان شیوهای مدقن برای رسیدن به یک شخصیت در دو بافت در نظر گرفت. مقدمه طولانی بالا را گفتم تا برسم به متنی که قرار است نقدی بر یکی از شخصیتهایی باشد که جانی دپ خلق کرده است. بازیگری که نه تنها در بازیگری بلکه در گویندگی نیز حرفهایی برای گفتن دارد. این امر را در چند انیمیشنی که در آن حضور داشت به وضوح میتوان مشاهده کرد. عروس مرده و رنگو گواهی بر این ادعا هستند که جانی دپ در صدایش نیز تواناییهایی نهفته است. بحث صدا را به این دلیل مطرح کردم که به بازی جانی دپ در فیلم «سوینی تاد : آرایشگر شیطانی خیابان فلیت ». فیلم سوینی تاد فیلمی موزیکال از تیم برتون با همان مولفههای آشنا سینما دارک و فانتزی اوست که روایتگر بازگشت یک آرایشگر حرفهای به لندن برای انتقام از قاضی شهر است. جانی دپ در نقش آرایشگر قهرمان این درام است. در آثار موزیکال قهرمان داستان تمام بار دراماتیک داستان را به دوش میکشد. نحوه بیان و ادا شعرها و لحن و تونالیته صدایش موثرترین عناصر فیلم را تشکیل میدهند. البته از شخصیت تاریک او نباید دور شد، زیرا به خوبی توانسته با پخش کردن تخیل احساسات خود در قسمتهای مختلف فیلم هرگاه که مخاطب به تکرار برسد به ناگاه او را شگفت زده کند و اّکتهای شوک آور مخاطب را بهت زده کند. کم لطفی است اگر درخشش جانی دپ را تنها منحصر به شخص او بدانیم و یادی نکنیم از فیلمنامه خوب تیم برتون و لحظات و روایت خوبش، و موقعیتهای خارقالعادهای که به وجود آورده تا جانی دپ بتواند به مانند یک خواننده اپرا به جذابیتهای موقعیتها اضافه کند یکی از این صحنهها و موقعیتها درخشان در طول فیلم، صحنه کشته شدن خانم لاوت است که پس از پختن شیرینیهایی که از گوشت قربانیان سوینی تاد، با رسیدن به یک اوج در شعر و آواز و رقص توسط جانی دپ به درون تنور شیرینی پزی پرتاب میشود. البته صحنه پایانی فیلم نیز که جانی دپ خودکشی میکند نیز یکی از صحنههایی است که جانی دپ با حزن انگیزی خاصی اشعار فیلم را میخواند که باعث دگرگونی نظر مخاطب نسبت به شخصیت میشود.
«بنجامين بارکر» (دپ) آرايش گري است که با همسر و دخترش در لندن زندگي مي کند. «قاضي تورپين» (ريکمن) که به همسر او نظر دارد، با ترتيب دادن اتهامي دروغين به «بارکر» او راهي زنداني در استراليا مي کند. سال ها بعد «بارکر» از زندان مي گريزد و در جست و جوي زن و فرزندش، با هويتي جديد: «سوييني تاد» به لندن ساکن مي شود. او با «خانم لاوت» (بانم کارتر) روبه رو مي شود که در مغازه ي پايين سلماني سابق او بدترين «پاي گوشت» لندن را مي فروشد. «لاوت» به «بارکر» مي گويد که «قاضي تورپين» چه بلايي بر سر همسر و فرزند او آورده و «بارکر» نيز در صدد انتقام جويي برمي آيد...