به ازای هر نفری که با دعوت شما در منظوم ثبتنام میکنند 20 امتیاز میگیرید.
لینک دعوت:
بازی تقلید: بندیکت کامبربچ کامپیوتر را اختراع می کند و جنگ را می برد
فیلم اگرچه طوری زمان بندی شده که در اسکار شرکت کند و از هنرپیشه های سطح بالایی بهره می برد اما زمان و فضای فرهنگی خاص آن که تماما انگلیسی است باعث می شود "بازی تقلید" در اسکار تنها یک فیلم عادی دیگر در مورد پروفسور معروف کمبریج باشد. مطمئن نیستم این فیلم از فیلمی که درباره استیون هاوکینگ ساخته شده یعنی "تئوری همه چیز" بدتر باشد، اما نهایتا می توان آن را در حد یک فیلم تلویزیونی خوب دانست تا فیلمی که قرار است بر پرده سینما خودنمایی کند. اگر بنا باشد این را یک ملودرام متوسط بدانیم، در حد و حدود خود فیلم بدی نیست.بندیکت کامبربچ که برای بازی در نقش شرلوک هولمز در سریال تلویزیونی توجهات زیادی را دریافت کرد ممکن است برای این ایفای نقش خود به عنوان ریاضی دان و رمزنگار، آلن تورینگ، که یکی از اولین کامپیوترهای جهان را اختراع کرد و نقشی کلیدی در بردن جنگ جهانی دوم ایفا کرد و بعدتر به دلیل همجنسگرا بودن توبیخ شد، نامزد دریافت جایزه های زیادی شود. دیر یا زود کامبربچ نقش شخصی را ایفا خواهد کرد که باهوش ترین آدم داستان نیست و طبق استانداردهای قرن بیست و یکم، اوتیسم ندارد اما این نقش مسلما نقش آلن تورینگ نیست. بازی تقلید بیشتر به یک درس در کلاس تاریخ شبیه است تا یک پرده برداری از اتفاقاتی که پیش تر افتاده اند. از تماشای کامبربچ در نقش تورینگ با تمام عادات و حالت های عجیبش لذت بردم اما هیچ گاه از یادم نرفت که در حال تماشای یک بازیگر هستم. این را نمی توان سکوی به اوج رسیدن کامبربچ دانست؛ البته این از نقش جولین آسانژ او بهتر است اما باز هم حرف های زیادی برای گفتن ندارد.
media/kunena/attachments/5976/the-imitation-game20.jpgتورینگ در عرصه فرهنگ و دانش قرن بیستم چهره ای شگفت انگیز و در عین حال تراژیک است و اینکه این فیلم مورتون تیلدوم زندگی و دستاوردهای او را در کانون توجه قرار می دهد اتفاق فرخنده ای است. مثل فیلم استیون هاوکینگ، جمع بندی دستاوردهای علمی و زندگی تورینگ در یک فیلم نامه جمع و جور کار بسیار دشواری است (فیلم نامه بازی تقلید کار گراهام مور است و بر اساس زندگی نامه ای از اندرو هاجِز نوشته شده است) اما مهمترین بخش ها را در فیلم می بینیم: تورینگ که از کودکی شیفته معماها و رمزها بوده است به این درک می رسد که یک ماشین قابل برنامه ریزی کارایی بسیار بیشتری از حل مسایل پیش پا افتاده دارد. او ممکن است اولین نفری باشد که لفظ "کامپیوتر دیجیتال" را استفاده کرده است، منظور او از این اصطلاح ماشینی است که برنامه ریزی شده تا منطقی خاص را دنبال کند، از محاسبات خود نتیجه گیری کرده و سپس محاسباتی پیچیده تر را انجام دهد، کدها را بشکند و قدرت و سرعتی بیش از تفکر هر انسانی داشته باشد. او اولین هکر تاریخ بوده و هیتلر را هک کرده است!
اگر بزرگترین میراث تحقیقات و آزمایش های تورینگ جهان امروزی اطراف ما باشد، او اگر امروز بود از دیدن این که قدرت پردازش کامپیوترها به صورت تصاعدی در حال افزایش است تعجب نمی کرد اما داستان او صرفا در مورد فن آوری نیست. تورینگ و تیم متشکل از افراد باهوش او در یک ایستگاه رادیویی قلابی در نزدیکی روستای بلچلی پارک انگلستان ساکن بودند، جایی که تا نزدیکی های پایان قرن بیستم همچنان مخفی باقی ماند. تورینگ و گروه او توانستند جنگ جهانی دوم را دو سال کوتاه تر کنند و جان میلیون ها نفر را نجات دادند. آنها نه تنها توانستند کامپیوتری بسازند که کدهای ماشین کدساز آلمانی ها یعنی انیگما را بشکند بلکه توانستند این موضوع را تا نزدیکی های پایان جنگ از آلمان ها مخفی نگه دارند (هر چه باشد اینکه دشمن شما نداند شما در حال خواندن کدهای آنها هستید بسیار موثرتر است.)
نابراین در بازی تقلید مقدار زیادی درام وجود دارد حتی پیش از اینکه فیلم به روح عذاب کشیده تورینگ بپردازد یا به این نکته پی ببریم که بالا دستان او در اطلاعات ارتش به کار او اعتقاد زیادی ندارند و معتقدند او در تخیلات خود به دنبال سراب است. دنیسون، نظامی گردن کلفت و ریشوی بالا دست او با بازی چارلز دنس وقتی از هزینه ساخت کریستوفر، ماشین رمز شکن تورینگ با خبر می شود، نهیب می زند: "صد هزار پوند؟" حتی به تورینگ در زمان های مختلف انگ زده شد که جاسوس شوروی است، اتهامی که تا حدودی به واسطه نفرت از همجنسگرایان زده شد و زیاد هم غیر منطقی نبود (موشهای خائن زیادی در زمان جنگ و پس از آن در دستگاه اطلاعاتی بریتانیا برای شوروی اطلاعات جمع می کردند و البته همه آنها همجنسگرا و محقق کمبریج نبودند) البته تورینگ هم یک اپراتور تحت پوشش و مخفی بود اما هرگز جاسوس شوروی نبود. تورینگ در واقع مقاله ای فنی تحت عنوان "بازی تقلید" نوشت اما عنوان فیلم بیشتر به این نکته اشاره دارد که او تلاش می کرد خود را در میان جمع انسانی عادی نشان دهد و تا حدودی برای فرار از قضاوت های دیگران در بریتانیای میانه قرن بیستم همرنگ جماعت شود.
نزدیکان تورینگ تا حدودی از گرایش جنسی او اطلاع داشتند اما او مجبور بود در بریتانیایی که سالانه افراد زیادی به دلیل اعمال همجنسگرایانه بازداشت و زندانی می شدند، ظاهر یک انسان عادی را به خود بگیرد. او حتی یک نامزدی قلابی با یکی از همکاران زن خود ترتیب داد (با بازی خوب کایرا نایتلی)، کسی که تورینگ را به شیوه خود دوست داشت و شرایط عجیب و غریب نامزدی تورینگ را پذیرفت. تورینگ و تعدادی از همکاران ریاضی دان و مهندس او را می توان افرادی اوتیستی دانست، انسان هایی که دست کم اعداد و رمزها را بهتر از بقیه انسان ها درک می کنند. بهترین نماهای بازی تقلید آنهایی هستند که درک برتر تورینگ در زمینه هوش مصنوعی را نشان می دهند و همزمان تضادهای او با سایر افراد در زمینه های دیگر را نمایان می کنند. او نمی تواند درک کند جملۀ "آلن ما داریم میریم نهار" یک دعوت از او برای رفتن به صرف نهار است و نه یک جمله خبری، وضعیت او در درک جوک ها دیگر مشخص است.
تیلدوم توانسته گروه بازیگران را به خوبی اداره کند؛ یکی از بهترین این بازیگران (جدای از کامبربچ) مشخصا مارک استرانگ است. او نقش یک مامور بی پروای MI6 را دارد که تا حدودی تورینگ را درک کرده و سعی می کند لااقل در زمان جنگ از او حفاظت کند. وقتی پای زندگی خصوصی تورینگ در میان است بازی تقلید هم بزدلانه عمل کرده – اگر او شریکی برای زندگی داشته از وجود او با خبر نمی شویم – و تلاش کرده سختی های سال های پایانی زندگی او را با چاشنی شیرینی به بیننده نشان دهد. بازی تقلید می توانست فیلمی قهرمانانه، تراژیک و پر از طعنه های تاریخی باشد اما این ظرفیت فیلم در جستجوی پایانی خوش به سبک فیلم "سخنرانی پادشاه" تا حدی به هدر رفته است.