"گلادیاتور" فیلمی بزرگ و ارزنده است. فیلمی دلنشین ,جذاب و بسیار غنی از لحاظ ساختار . فیلمنامه ی "گلادیاتور" به سبک کلاسیک نوشته شده است. گلادیاتور فیلمی ست اساطیری و افسانه ای که البته رویکرد مستند گونه نیز بر ژانر خود دارد. "ریدلی اسکات" توانسته در فیلم خود پرسوناژ خلق کند و قهرمانی بسازد که ذهن مخاطب درگیر آن شود و همراه با آن قدم به جلو بگذارد و فیلم را تا انتها دنبال کند و پیرنگ ها را بفهمد و در مقابل کشمکش بیرونی و درونی احساس به خرج دهد.
در سکانس نخست , پرسوناژ اصلی را میبینیم که به زیبایی دست بر خاک میمالد و برای جنگ با "بربر ها "آماده میشود. نامش "ماکسیموس" است. سردار قدرتمند رومی ها که همه ی افرادش به او عشق می ورزند و در همان ابتدا اتو بیوگرافی اش را به زیبایی میبینیم و شخصیتش برایمان هویدا میشود. هم در ابتدا شخصیتش مشخص میشود و نمایان و هم در پایان . نمای جنگ , لانگ شات است و سپس دوربین میچرخد و وسعت لوکیشن جنگ برایمان نمایان میشود و در نهایت پیروزی ماکسیموس برای روم. افتخارش برای خود بود و نه پادشاه. روم را ندیده بود و در نبرد ها به سرزمین های دیگر میرفت و از خود گذشتگی میکرد. این عمل نشانه ی عشقش به پادشاه و روم بوده است.
کومودوس از فرمان پدر با خبر میشود و حسادت و شهوت و قدرت در وی اوج میگیرد و دست به نابودی پدر و ماکسیموس میزند. حادثه پردازی در فیلم با منطق روایی درست و ارزشمند در هم آمیخته میشود و در نیمه کلوز ها ترتیب منطق روایی پذیرفته شدنی است. ماکسیموس با قدرت , دلاوری و جنگاوری ای که دارد به راحتی از چنگ سربازان میگریزد و با بدنی زخمی به سمت خانه اش حرکت میکند. اسبش میدود ولی خود خونین و مالین است. دولت پوشالی و تو خالی کومودوس در نمای لانگ شات خانواده ی او را به دار می آویزد و آنها را مصلوب میکند. و سپس گریه ی ماکسیموس و ناله های او در کلوزی بسته که بعد از چند ثانیه نما دوباره لانگ شات میشود.
ماکسیموس در صحرای آفریقا به بردگی گرفته میشود و دوستی سیاه پوست پیدا میکند. سکانسی زیبا در فیلم میبینیم که مقاومت میکند که نه برده باشد و نه گلادیاتور زیرا خوی وحشی گری در وجودش نیست. ضربات روحی جسمی پی در پی پرسوناژ قصه را از پا در نمیآورد و این زیباست و دلنشین زیرا قهرمانی است که مخاطب با او همذات پنداری میکند. پیر مردی که گلادیاتور ها را میخرد , نوستالژی خود را از امپراطوری روم برایش ترسیم میکند. گلادیاتور نقل قصه به قصه ی فرمانروایان و مردمان روم باستان است که در فیلم نمایش داده میشود . خواهر کومودوس عشقی کهنه به ماکسیموس دارد ولی ماکسیموس به علت عشق به همسرش او را نمیپذیرد زیرا عشقی متحیر کننده به همسر و فرزندش دارد. ولی منطق روایی در فیلم کمک کننده است تا ماکسیموس به عشق خواهر امپراطور در پایان فیلم آری گوید.
صحنه های اکشن برای نابودی دگر گلادیاتور ها زیباست و دلنشین . خون هایی که ریخته میشود در نظر مخاطب واقعی است و صحنه های نبرد به همین منوال. با فنون جنگی اش در همه ی نبرد ها پیروز میشود. حتی زمانی که ببر ها توسط کومودوس او را دوره کرده اند هم ر قبایش را شکست میدهد هم اراده ی کومودوس را. فریاد و نجوا های اسپانییایی- اسپانییایی مخاطب را درگیر میکند که عاقبت این مرد چه میشود؟ در نهایت برنده است یا بازنده؟! ماکسیموس سعی میکند کومودوس را بکشد اما به خاطر خواهر زاده ی کومودوس این کار را نمیکند. آیا این از خود گذشتگی و بزرگ منشی یک انسان نیست؟
نقشه ی فرار لو میرود و ارتش عظیم روم به دنبال ماکسیموس است . کومودوس در خود قدرتی نمیبیند چون در برابر محبوبیت گلادیاتور(ماکسیموس) توان مقابله ندارد. میزانسن ها با نزدیک شدن لنز دوربین ها و فکوس های نرم بر صورت افراد , فیلم را زیبا تر میکند . فیلمساز سعی کرده که میزانسن فرار را با کمی تئاتری بودن همراه سازد که درست هم از آب در آمد. عاصی شدن امپراطور از محبوبیت گلادیاتور در فیلم سراسر نمایان است و سپس با دیالوگی زیبا و زخمی کردنش او را به نبرد دعوت میکند. وهن و سستی و ترس در شخصیت کومودوس عریان است و در اینجا به زیبایی کومودوس شخصیت پردازی شد و به عوامل پیرنگی پرداخت شد. این را از صحنه ی نبرد میتوان فهمید! حال زمان نبرد فرا رسیده است. نوع روابط بین گلادیاتور و پادشاه واقعی و بسیار زیباست و با فضا سازی شکل گرفته است. حتی نوع رابطه ی ماکسیموس با خواهر کومودوس نیز جالب است. نوستالژی ای از گذشته که آنان را به هم میرساند , علت و معلول روابط است و روابط شکل میگیرد و به مخاطب حس عشق واقعی را منتقل میکند. آنچنان زیباست که مخاطب بهت زده میشود از درامی به این زیبایی با نوسان بالا است . حتی اتو بیوگرافی کومودوس و خواهرش و شاه اصلی نیز مصرحه و نمایان میشود همراه با سمپاتیکی جلوه گر که حضور فیلمساز را در فیلم میرساند و دوباره اکشن های زیبا که به فرم و ساختار اصیل فیلم بر میگردد.
باز هم اکشن های زیبا در فیلم بی داد میکند. فرق بین یک جنگجو و سلحشور با یک فرد ترسو و کم تجربه هویدا میشود و فضاسازی فوق العاده است. چون با منطقی درست , فضای نبرد ساخته میشود و مدام قصه روایت میشود. ذره به ذره و ثانیه به ثانیه. پیروزی گلادیاتور بر کومودوس زیبا از آب در آمده است. سپس از دنیا میرود و نامش در خاطره ها باقی میماند. گلادیاتور نبرد چهره به چهره است و کنتراست میزانی نیز دارد و نور پردازی اش خوب است. این فیلم دست خوش مسائل مذهبی نیز هست. مسائلی که منجر به جنگ و خونریزی نیز میشود. برای مثال مرگ ماکسیموس.
گلادیاتور ادعای گنده تر از دهانش را ندارد و جدا از اینکه از فرم گذر میکند و به محتوا میرسد, "پر فحوا" نیز هست. عوام فریبی نمیکند و خلق پرسوناژ میکند و سوبژکتیو است در اکثر مواقع فیلم ابژکتیو است ولی در گلادیاتور این مسئله بر عکس است . دکوپاژ در فیلم یکی از نخستین عوامل موفقیت فیلم است که "اسکات" با دکوپاژی قوی , قصه و فیلمنامه را پیش میبرد و با همان تقطیع فیلمنامه تصاویر و میزانسن های اعجاب انگیز خلق میکند همچون شمشیر زدن عوامل فیلم.
حسن فیلم "ریدلی اسکات" در آن است که قصه گویی میکند و مخاطب را به حال خود رها نمیکند. نوع فیلمنامه نویسی به سبک کلاسیک است . دیالوگ ها آن قدر زیبا هستند که هم شخصیت ها در فیلم مشخص میشود و هم منطق روایی شل و رها نمیشود. از حادثه پردازی ها تا فضا سازی ها با منطقی درست چیده شده است و فیلم را هم به سمت سینمای اساطیری و افسانه ای هدایت میکند هم به سینمای واقعی و کمی مستند گونه. شاخصه این فیلم پرسوناژ آن است. { گلادیاتور } با بازی "راسل کرو" زیباست و خارق العاده.
فیلم خوب است و در سطح کلان سینمای جهان از 4 ستاره 2 و نیم ستاره میگیرد.
شناسه نقد : 3428069