فارست گامپ فیلم درام-کمدی آمریکائی 1994 بر پایه رمانی به همین نام 1986به نویسندگی وینستون گروم است. فیلم به کارگردانی رابرت زمکیز، با بازی تام هنکس، رابین...
29 آذر 1395
مقدمه ای برای فیلم:
فارست گامپ فیلم درام-کمدی آمریکائی 1994 بر پایه رمانی به همین نام 1986به نویسندگی وینستون گروم است. فیلم به کارگردانی رابرت زمکیز، با بازی تام هنکس، رابین رایت، و گری سینیز است. داستان چندین دهه از زندگی فارست گامپ، ساده لوح آلمانی را نشان می دهد که سفر می کند، بناهای تاریخی را می بیند، تحت تاثیر فرهنگ های پرطرفدار قرار می گیرد و برخی از رویدادهای تاریخی دست اول اواخر قرن 20 را تجربه می کند. فیلم به اندازه کافی متفاوت از رمان وینستون است. فیلمبرداری در اواخر 1993 عمدتا در جورجیا، کارولینای شمالی و کارولینای جنوبی انجام گرفت. تاثیرات بصری گسترده ای برای گنجاندن قهرمان داستان در خط مقدم و برای توسعه صحنه های دیگر به کار گرفته شد. حاشیه صوتی گسترده ای در فیلم به کار گرفته شد، و عرضه تجاری اش آنرا در یکی از آلبومهای برتر فروش جای داد. 4.42 میلیون کپی فروش رفت. در 6 جولای، 1994 در ایالات متحده عرضه شد. فارست گامپ انتقادهای خوبی را دریافت کرد و در همان سال در آمریکای شمالی به موفقیت تجاری رسید. فیلم در سرتاسر دنیا در طی اجرای تئاتری به درآمدی بیش از 677 میلیون دلار دست یافت. فیلم جوایز و نامزدی های بسیاری مانند جوایز آکادمی اسکار، جوایز گلدن گلوب، جوایز انتخاب مردمی و جوایز هنرپیشه جوان را دریافت کرد. تفسیرهای متفاوتی از قهرمان فیلم و سمبل سازی سیاسی اش شد. در 1996، رستورانی بر اساس این فیلم باز شد، و در سرتاسر دنیا به مکان های متعددی توسعه یافت. صحنه دویدن فارست در کشور اغلب به زمانی گفته می شود که مردم در زندگی واقعی سعی می کنند مبارزه کنند.
تحلیل و بررسی فیلم:
فارست گامپ، یکی از کاراکترهای الهام بخش فیلم در تمام زمان هاست. فارست روشی را سمبل سازی می کند. اينکه ما در سر و کار داشتن با مشکلاتی که در سرتاسر مسیر زندگی مان داريم و اینکه چگونه مشکلاتمان را حل کنیم حتي اگر دنیا در جهت مخالفمان باشد، و برای اینکه دنیا را هم جهت خود کنیم. فارست از 3 کیفیت لازم برای جدا نمودن خود از دیگران برخوردار است: صداقت، درستی، و دلسوزی. اگر شما از این 3 کیفیت همراه با پذیرش برخوردار باشید همانند فارست عمل می کنید، به نظر می رسد که زندگی بهتر می شود. سپس شادی حقیقی را تجربه می کنید.
صداقت یک کیفیت مهم محسوب می گردد که ما در جستجوی آن هستیم و در کاراکتر فارست می بینیم. زمانیکه در ارتش است برای ورود به تجارت میگو به بوبا قولی مي دهد. علیرغم مرگ بوبا، فارست هنوز می خواهد از خانواده بوبا حمایت کند، و تجارت خودش را آغاز ميكند. اکثر مردم از مرگ بهترین دوستشان تاسف مي خورند اما قادر به انجام قولشان نيستند. از آنجائیکه فارست شخصی قوی و صادق است، او همیشه به قولش عمل ميكند. در حقیقت درستی فارست گامپ با هیچ کاراکتري در هيچ فیلم دیگري هماهنگ نیست. برای مثال، دویدن نشانه فارست است؛ او همیشه برای فرار از موقعیتی سخت می دود. فارست از درستی اش برای فرار از موقعیت های سخت استفاده می کند. دویدن در کشور به مدت 3 سال، پینگ پونگ بازی کردن در ارتش، و وارد تجارت میگو شدن، تمام اینها بیان کننده درستی و سادگي روح فارست گامپ است. برای پینگ پونگ بازی کردن، او باید بر سختی های ارتش غلبه كند. برای دویدن در کشور، او باید جنبه هایی از زندگی اش را قربانی کند. برای وارد شدن به تجارت میگو، او باید یاد بگيرد که چگونه قایقرانی کند، میگو بگیرد، و تمام مهارت های لازم را یاد بگیرد. هیچ یک از این فعالیت ها آسان هستند؟ نه. پس چرا فارست اینکارها را انجام می دهد؟ از آنجائیکه او فرصتی را یافته که دیگران نیافته اند، او از درستی و یکپارچگی اش برای انجام فعالیت ها و ایجاد بهترین محیط استفاده ميكند.
مهمترین خصیصه ای که فارست دارد دلسوزی است. ادوارد بولور-لیتون ميگويد " داشتن يك قلب خوب بهتر از تمام چیزهايی است که در سر می پرورانید". با IQ 75 به عنوان یک بچه، او عالی ترین شخص در دنیا نيست، اما او به طرز غیر قابل قیاسی دلسوز است. ارتباط فارست با جنی و بوبا مثالی عالی محسوب می گردد. اگرچه جنی وارد زندگی اش شد و رفت اما فارست هرگز عشق به جنی را از یاد نمي برد. زمانیکه جنی در پائین ترین نقطه قرار دارد، فارست همیشه سعی می کند روح جنی را بالا ببرد، و هرگر نمی خواهد به او آسیبی برسد. زمانیکه فارست گامپ در ارتش است، بزرگترین اولویتش نجات دادن زندگی دوستانش مي باشد. زمانیکه تحت حمله قرار گرفتند، فارست تا می تواند دوستانش را نجات مي دهد حتي فرماندهش دان را. با این حال، دان می خواهد در میدان جنگ بمیرد تا اینکه توسط کسی نجات یابد و بقيه عمر را روي صندلي چرخدار بنشيند. بنابراین او تا مدتی با فارست در نبرد است. دان به خاطر نجاتش توسط فارست تا مدت ها او را نفرین می کند. هر زمانی که فارست و دان همدیگر را می بينند فارست نسبت به او دلسوز است. اما دان تا مدتی از فارست ناراحت است تا اینکه او از فارست برای پیوستن به تجارت میگو دعوتنامه ای دریافت مي کند. پس چرا فارست به دان کمک ميكند؟ کسی که چیزی ندارد بلکه از او متنفر هم هست؟ از آنجائیکه فارست احساس می کند قرضی را به دان بدهکار است و به آن متعهد است، اگر شما در زندگی واقعی شخصی را بشناسید که تجربه ای مشابه فارست گامپ دارد، من مایلم درباره آن بشنوم. فارست تمام خصیصه های دوست حقیقی را نشان می دهد؛ صداقت، درستی و دلسوزي. ترکیب 3 کیفیت می تواند منجر به موفقیت شود، همانطور که در فیلم نشان داده شده است.
اما برای چه فارست در فیلم می دود؟ دویدن شیوه ای برای حل مشکل نیست؟ نه برای فارست. به عنوان تمی تکراری، فرار از مشکلات برای گامپ عمل می کند؛ و اگر شکسته نشود، آنرا بهبود می یابد. دویدن در کشور به مدت 3 سال به فارست کمک می کند تا ذهنش را نسبت به مشکلاتي که در آن لحظه با آنها مواجه است روشن سازد. فارست در بهبود کیفیت زندگی اش ترسی به خود راه نمی دهد و در این مورد او می داند که چه چیزی برایش بهتر است. بعد از افزایش تبلیغات برای دویدن طولانی اش، گروهی از دوندگان در کنار فارست شروع به دویدن ميكنند. چه کسی این افراد را معرفی کرده است؟ آنها افرادی را معرفی کردند که ما در زمان تصمیم گیری برای انجام کار از آن تاثیر می گیریم. برای مثال، زمانیکه یاد می گیریم قدم بزنیم، یاد می گیریم بخوانیم، یا یاد می گیریم رانندگی کنیم به خنده چهره والدینمان نگاه کنید. در زمان خواندن مقاله تفکر دیگران نسبت به ما چگونه است؟ من این مقاله را می نویسم، و ذهن تان با خواندن آن تحت تاثیر قرار می گیرد. تاثیرات می توانند مثبت با منفی باشند؛ به شخصی که تحت تاثیر قرار گرفته است و نوع فعالیت بستگی دارد. در طی دویدن، فارست توصیه هایی را به دیگران می کند و حتی به طور ناآگاهانه ای به مردم کمک می کند تا طرح تی شرت را ایجاد کنند.
"زندگی همانند جعبه شکلات است، شما هرگز نمی دانید که چه شکلاتی را بر می دارید". فارست با جعبه ای از شکلات دیده می شود، به آرامی آنها را در اتوبوس می خورد. او تصمیم دارد آنها را به جنی بدهد و آنها بیان کننده مراحل متفاوتی از زندگی فارست هستند. از خاطرات بچگی، فوتبال بازی کردن در کالج، عضو ارتش شدن، تجارت میگو، استاد شدن در بازی پینگ پونگ، و مراحلی که برای ثروتمند شدن طی می کند. درست همانند جعبه ای از شکلات. زندگی غیر قابل پیش بینی است و شما هرگز نمی توانید از خودتان محافظت کنید، زیرا شما هرگز نمی دانید که فردا چه اتفاقی می افتد.
فیلم به چند دلیل مورد ستایش و تمجید قرار گرفته است، و از نظر "بار عاطفی بسیار" مورد انتقاد قرار گرفته است. من مایلم که دو کاراکتر اصلی فیلم را عنوان کنم و نقش هایشان را شرح دهم، همچنین عنوان کنم که این فیلم حقیقتا چقدر بزرگ است.
فیلم دنیا را از 2 بعد متفاوت به ما که بیننده این فیلم هستیم نشان می دهد:
1) فارست– دنیا را از طریق کسی می بیند که او را به چالش کشانده است، به ما اجازه می دهد تا رویدادی را ببینیم که در آن به عنوان تماشاچی رشد یافته ایم. به ما اجازه می دهد تا دنیا را به روشی ببینیم که گامپ دیدن روش غیرضروری درمان خود دنیا را ممکن می کند که ظاهرا مبتنی بر هیچ دلیلی ناست یا همانطور که گامپ می گوید " در کل هیچ دلیل خوبی وجود ندارد" نه تنها دنیا را می بینیم که خودش را به طور جهانی و سیاسی درمان می کند بلکه در سطحی بسیار انسانی نیز اینطور است. گامپ هرگز درک نمی کند که چرا او به این مسأله گیر داده است. زمانیکه دنیا را از دید فارست می بینیم، می بینیم که چیزهایی را که انجام می دهیم هرگز به هیچ دلیل خوب واقعی نیستند. سرانجام تنها چیزی که برایش قابل فهم است یا به فارست انگیزه می دهد عشقش به خانواده اش ( مادرش) و جنی است. دیدن دنیا و مردم به این روش بیننده را با این بعد رها می کند که هیچ فیلم دیگری اینطور دارای سطح غم انگیز ناست. ما همانند فارست احساس می کنیم، اینکه مشکلات و مجادلاتمان درست همانطور که او می بیند غیرضروری می باشند، آنها هنوز وجود دارند و تحت کنترلمان وجود خواهند داشت، همانطور که جنی و مادرش مردند.
2) جنی- این بعد با بعد فارست جفت می شود- به عنوان دیدگاه مخالف دنیا عنوان می شود. نه تنها غافل است بلکه بسیار زنده است و سعی می کند هر سفر را درک کند و از هر مسیر خطرناکی سود ببرد، اگر تنها دنیای حقیقی را احساس کند همانطورکه بدون بی خبری به او ابلاغ شده است. حتی از سنین جوانی، او در دانستن سختی ها یا واقعیت های زندگی، مخالف فارست بود. جنی مخالف فارست است، او در قطب مخالف نگرش فارست است. زمانیکه فارست با جنی مخالفت می کرد، جنی امتناع می کرد، اصرار می کرد که فارست نمی خواهد با او ازدواج کند. با این روش او تاکید می کرد که فارست نمی خواهد از این موضوع آگاهی یابد یا بی گناهی اش را از دست دهد، برای این که بی گناهی اش است که او را پاک، موفق و مطلوب می سازد. او تشخیص می دهد که دانستن دنیا از نظر چیزی که واقعا است، چگونگی خواسته او در دیدن کلی دنیا نیست. واقعیت های دنیا وحشتناک و خشن است و در مورد جنی منبع مرگش محسوب می گردد. او انتخاب می کند زندگی اش را با فارست به پایان رساند، خوشبختی اش را به فارست می دهد. او بخش بی گناهي اش را به فارست می دهد به امید بازتولد یا زندگی جدیدی برای خودش، زندگی بدون دانستن دنیای واقعی و ورود دوباره بی گناهی یک زندگی شاد و پاک محسوب می گردد. به عبارتی دیگر، جنی ثابت می کند که نسبت به حقیقت دنیا بی خبر است، روش های تحت بررسی نه تنها چگونگی خواستن و دیدن است، بلکه همچنین چگونگی خواستن از پسر در دیدن آن است.
برایند آخر:
فارست گامپ کیست؟ او اکثر ماها است که می خواهند پابرجا بمانند: ثروتمند، موفق، و شخصی خوب. او مجموعه ای از تمام خصیصه هایی است که ما برای بهتر شدن به آن نیاز داریم. صداقت، درستی و دلسوزی 3 کیفیت اصلی می باشند. هیچ مثال عالی از انسان عالی تر شدن به نسبت فارست گامپ وجود ندارد- برای سالیان سال او مظهر الهام بخشی است. فارست گامپ بعد منحصر به فردی از دنیا، بعدی از بی گناهی و بی خبری را برای بیننده ارائه می دهد. طنز آمیز است که فارست بر سختی های چالش ها با به چالش کشاندن خودش غلبه می کند. بی خبری او نسبت به فشارهای زندگی و بی گناهی در دنیا است که او را موفق کرده است. او نسبت به چیزهایی که جنی می داند بی اطلاح است و کاراکتری تحسین برانگیز را تجربه می کند. " احمق همان کار احمق ها را انجام می دهد" فارست ثابت می کند که در کل احمق نیست، اما یک کاراکتر در فیلم که جنی و بیننده دوست دارند بشوند و در دنیا ببینند.
یک عقب مانده ی ذهنی به نام «فارست گامپ» (هنکس) دچار اختلالاتی ذهنی و جسمی است. در کورکی به طور معجزه اسایی توانایی راه رفتن را بدست می آورد اما همچنان ضریب هوشی اش بسیار از حد نرمال پایینتر است. مادرش با تلاش فراوان او را به مدرسه می فرستد. بر اساس سلسله ای از حوادث به موفقیتهایی بزرگ دست پیدا می کند...