به ازای هر نفری که با دعوت شما در منظوم ثبتنام میکنند 20 امتیاز میگیرید.
لینک دعوت:
داستان فیلم درگیر یک کلیشه است که نمونه آنرا بهوفور در سینما و تلوزیون دیدهایم؛ قصه گنج پنهان و دزدان در جستوجو که هرازگاهی مهمان سینما و تلوزیون است. لونه زنبور روایت دو خورده سارق است که بهصورت اتفاقی یک عتیقه قیمتی (دست چپ زن پادشاه) را بهدست آورده و جایی پنهان میکنند، اما پس از مدتی برای بهدست آوردنش با ماجراها و مشکلاتی روبرو میشوند.
این فیلم مثل خیلی از آثار طنز سینمای ایران یک کمدی تیپیکال است و از روایت و فیلمنامه منسجمی برخوردار نیست. مخاطب بیش از آنکه جذابیتهای داستانی و ارزشهای فرمی و مفاهیمِ نداشته فیلم را دنبال کند، باید منتظر شوخیهای لحظهای محسن کیایی و پژمان جمشیدی (شخصیتهای اصلی فیلم) باشد که این شوخیهای کلامی و فیزیکی در بعضی از صحنهها از حد تعادل خارج و بیشتر شبیه لودهگری است تا یک اثر سینمایی!
باید بگوییم سینمای ایران هنوز تکلیفش را با ژانر کمدی مشخص نکرده و به چهارچوب و بلوغی نرسیده است. بیشتر این آثار صرفا یک جُنگ شادی و خنده هستند که نمایشگران آن از کمدینهای مشهور سینما هستند و خیلی کم پیش میآید موقعیتهای کمیکی ببینیم که در ذهنها ماندگار شود! از طرفی قصهپردازی و فیلمنامه ضعیف و کلیشهای از شاخصههای این تولیدات است.
محسن کیایی نویسنده لونه زنبور برای خنداندن مخاطب، هرآنچه که به ذهنش آمده را نوشته و توجهی به پیوستگی و انسجام داستان نداشته است. مخاطب این اثر، شاهد حجم بالایی از دیالوگهای جنسی و رکیک با مفهومهای دوگانه است که متاسفانه در سینمای ایران مرسوم شده و غالبا هم برداشت سوئش در ذهنها میماند! دیالوگهایی که ممکن است به دلیل شهرت و محبوبیت شخصیت فیلم در جامعه نیز رسوخ کند و جامعه را به سمت بیتوجهی به اخلاقیات در بیان و رفتارهای اجتماعی سوق دهد.
نکته دیگری که باید در بحث «اخلاق و ادبیات در سینما» به آن توجه شود این است که چرا با وجود ممیزیهایی از قبیل حجاب بازیگران زن و یا موضوعات سیاسی، در مواجهه با برخی از الفاظ و دیالوگهای سخیف واکنشی دیده نمیشود.
رعنا آزادیور و بهاره کیان افشار در فیلم لونه زنبور
عوامل لونه زنبور بهخوبی دریافتهاند که اگر بخواهند فروش خوبی در سینمای ایران داشته باشند، بهجای وقت گذاشتن برای فیلمنامه و ارزشهای هنری و محتوایی باید بهسراغ کمدیهای آمیخته با طنزهای لحظهای بروند، آثاری که در این چند ساله مورد توجه مخاطب ایرانی قرار گرفته و فروش خوبی هم در گیشههای سینما داشته است.
اما اینکه چرا فیلمهای کمدی فارغ از کیفیت ساختاری و محتوایی مورد استقبال مردم قرار میگیرد، نیازمند واکاوی پژوهشگرانه است که صرفا مربوط به مطالعات سینمایی نیست و باید از دانشهای دیگر بهویژه دانشهای میانرشتهای مثل مطالعات فرهنگی، ارتباطات و جامعهشناسی برای فهم و رمزگشایی آن بهره برد؛ به بیان دیگر اگر گرایش مخاطبان سینما را به ژانر کمدی بهعنوان یک رفتار وکنش اجتماعی تعریف کنیم، بدون شک عوامل فرامتنی سینما ازجمله فرهنگ، نظام اجتماعی، طبقه، نژاد، جنسیت و بسیاری از عوامل دیگر در شکلگیری رفتار مخاطبان و انتخاب آنها در تماشای فیلم مؤثر است.
از طرفی نسبتی بین مخاطبشناسی و اقتصاد در سینمای ایران وجود دارد که شاید هیچ قاعده مشخص و واحدی را برنتابد. این قاعده برآمده از یک شکاف عمیق بین فیلم خوب و فیلم پرفروش است. درواقع فیلم خوب لزوما فیلم پرفروشی نیست و بالعکس ممکن است فیلمی از حیث ساختار دراماتیک و بصری و بهطور کلی از حیث ساختارهای سینمایی اثر ضـعیفی باشد، اما در گیشه با استقبـال مردم مواجه شود یا بالعکس یک فیلم قوی ازحیث فرم، محتوا و ساختار در اکران و نمایش چندان مورد استقبال قرار نگیرد!
مساله این است که درنهایت، این مخاطب است که سرنوشت اقتصادی فیلم را مشخص میکند. بنابراین باید بپذیریم که خیلی از مواقع با یک تضاد و دوگانگی بین سویه هنری و اقتصادی سینما مواجه هستیم؛ به این معنا که اگر بخواهیم سینمای ایران و رونق آن را از حیث اقتصادی بررسی کنیم، به مؤلفههایی میرسیم که قطعا با شاخصههای سینمای فرهنگی- هنری فاصله دارد.
محسن کیایی و پژمان جمشیدی در فیلم لونه زنبور
معضلات اجتماعی، مشکلات معیشتی و درگیر بودن ذهنها به تامین نیازهای ابتدایی زندگی مخاطب را وامیدارد تا از طریق هنر به دنبال کسب سرگرمی و رهایی از فشار زندگی باشد. بر این اساس جنبه سرگرمی و تفرجگونه سینما برجستهتر میشود و مخاطب، سینما را محلی برای رهایی از مناسبات زندگی میداند نه محفلی برای فهم و کشف رمز و رازهای آن. درواقع سینما هم برای به یادآوردن است و هم فراموش کردن و اینکه کدامیک از این دو ویژگی تحقق و جلوه عمومی بیابد، به شرایط اجتماعی جامعه برمیگردد. این تغافل و سرگرمی شاید در ابتدا درد و اندوهی از مخاطب برهاند و تا مدت کوتاهی او را در یک فضای مصنوعی و مفرح نگه دارد اما بر اساس آموزههای معنوی و فکری جامعه ما، مدیریت افکار و تربیت نفوس باید بر اساس بیداری و واکنش مثبت به متغیرهای درونی و بیرونی باشد تا شاهد رشد و تعالی در سطح فردی و اجتماعی باشیم نه اینکه در مواجهه با رویدادها خود را به فراموشی بزنیم و واکنش منفعلانه داشته باشیم. این مبنا دقیقا نقطه مقابل سینمایی است که مخاطب را صرفا برای سرگرمی میخواهد و بهدنبال مدیریت و تربیت تغافلی است. از مهمترین آفتهای تربیت تغافلی، نیاز دائمی به ابزار تغافل و دوری از واقعیت است. مخاطبی که در این فضا رشد میکند، بیشتر از آنکه به یک نقطه مثبت و یا تعالی برسد، همواره شخصیتی منفعل و متزلزل خواهد داشت.
سینما رشد ابتدائی و برقآسای خود را مدیون دوره رکود اقتصادی در اوایل قرن بیستم است. در همین زمان بود که مؤسسات فیلمسازی قدرت گرفتند و دروازههای دنیای خیالی را جایگزین واقعیات تلخ آن دوره تاریک کردند.
فیلمهای «چارلی چاپلین» در دوران سخت جنگ جهانی بروز و ظهور یافت و مورد استقبال قرار گرفت چون مردم بهواسطه تلخیها و رنجهای ناشی از تجربه رنج در پی سینمایی بودند که بتواند از رنج آنها بکاهد و امکان فراموشی موقت را برای آنها فراهم کند. فارغ از قابلیتهای بینظیری که سینمای کمدی چاپلین از حیث سینمایی دارد، موفقیت او را باید در بستر اجتماعی- تاریخی ظهور او بررسی کرد. شاید اگر چاپلین در یک دوره تاریخی دیگری ظهور پیدا میکرد، بهاندازهای که اکنون در تاریخ سینمای جهان او را میشناسیم نمیتوانست جایگاهی پیدا کند.
همچنین ظهور بزرگترین کمپانی های فیلمسازی دقیقا در زمانی شکل میگیرد که موجی از نا امیدی و یاس مردم آمریکا را که درگیر شدیدترین رکودهای اقتصادی هستن فرا گرفته. در این دوران سالن های سینما مامنی شدند برای مردم خسته و نا امید از واقعیت تا با گذراندن ساعتی در تاریکی سینما و همراه شدن با تصاویر و داستانی جذاب، لحظه ای فراموشی را تجربه کنند. و انهم فیلمهایی که در ان شخصیت ها هرچه را که مخاطبان دوست داست داشتند به دست میاورد: عشق یا ثروت. البته همین تحلیل درمورد موفقیت های تجاری سینمای هند و بالییود نیز صدق میکند.
همچنین میتوان اقبال امروز سینمای ایران به کمدی و یا استقبال مخاطب به این آثار را متأثر از شرایط اقتصادی خاص امروز، فشارها و بحرانهایی دانست که مخاطب هر روز با آنها دستهپنجه نرم میکند؛ پس خیلی نباید از موفقیت آثاری مانند لونهزنبور تعجب کرد و آنرا غیرعادی دانست زیرا مردم به شدت تشنه نشاط هستند، هرچند لحظهای، گذرا و فاقد ارزش باشد. حتی اگر برای فراموشی واقعیت. بنابراین سینما هم بهمثابه هنر و هم بهعنوان یک رسانه بهشدت تابع متغیرهای اجتماعی است و سرنوشت او با سرنوشت بیرونی جامعه نسبت و پیوندی عمیق و معنادار دارد.
سینما در این زمانه غیر از سرگرمکنندگی جنبه اقناعسازی هم دارد. مخاطب از رفتارها و کنش شخصیتهای فیلم الگوبرداری میکند و آن را در رفتار فردی و اجتماعی خود بروز میدهد. نبود شخصیتهای اثرگذار و الهامبخش مختص به ملودرامهای اجتماعی نیست زیرا با بررسی کمدیهای ساخته شده در این چند سال به شخصیتهای منفی و منفعلی برمیخوریم که نهتنها اتفاق خاصی در شخصیت مخاطب ایجاد نمیکنند، بلکه گاها احساسی خنثی و نشاطی زودگر را به مخاطب میدهد که معمولا بعد از خروج از درهای سینما چیزی برای مخاطب به یادگار نمیگذارند.
لونه زنبور هیچ مشکلی با سرقت و کلاهبرداری شخصیتهای اصلی قصه ندارد و حتی در فیلم توجیهی هم برای رفتار آنها نمیبینیم. تمام تمرکز فیلم در راستای پیدا کردن عتیقه ربوده شده است. عتیقهای که اگر پیدا هم نشود، اتفاق خیلی خاصی در زندگی شخصیتهای فیلم ایجاد نمیشود اما برای پیدا کردنش به انواع و اقسام جرمها متوسل میشوند و حتی در سکانس پایانی و بعد از آزادی از زندان دوباره سراغ همان گنج پنهان شده میروند!
لونه زنبور و طنزهایی از این قبیل نه تنها در پی مفهوم و محتوای ارزشمند نیستند بلکه اهداف اقتصادی و تجاری ایندست آثار، توجیهگر استفاده از هر وسیلهای است. سینمای کمدی ایران میتواند بازوی فرهنگی نیرومندی برای اقشار مختلف جامعه خود باشد. این ژانر و سبکِ ساخت میتواند با ظرافتها و کنایههای بهجایش، به ارزشها، دغدغهها و حتی معضلات بپردازد نه اینکه دنبالهروی کمدی ایرانی فیلمفارسی باشد. کمدی فیلمفارسی برای پیدا کردن مخاطب خیلی از خطوط قرمز اخلاقی و رفتاری را زیر پا میگذاشت و با الهام گرفتن از سینمای هالیوود و هند و ستارهسازی، صرفا بهدنبال منافع مالی و آنی در زمان خودش بود.
محسن کیایی و پژمان جمشیدی در فیلم لونه زنبور
گرایش سینما به آثاری شبیه به فیلمفارسی میتوانید ناشی از ضعف مدیران فرهنگی و سینمایی باشد چون با توجه به افراط فیلمفارسی در ایجاد جذابیت کاذب مخصوصا در آثار طنز، مدیریت فرهنگی پس از پیروزی انقلاب اسلامی و دهه شصت بر این تصور بود که با فرار از نفس جذابیت و فیلمهای عامپسند، میتوان سینما را نجات داد که همین موضوع آدرسی غلطی بود. ایجاد محیط بسته و خلاصه کردن سینما در فیلمهای سهتار و انار و چشمه، باعث شد که پس از پایان مدیریت این گروه و با باز شدن ناگهانی درهای سینما، دوره فیلمفارسی مجددا آغاز گردد و دوباره کلیشه دختر و پسر و گیتار و ... به فیلمها هجوم بیاورد.
شما چقدر با این مطلب موافق هستید؟ نظر شما درباره این مطلب و اثر چیست؟ نظر خود را در پایین همین صفحه بنویسید. [منظوم تنها ناشر نقدها است و این به معنای تایید دیدگاه منتقدان نیست.]
شما نیز میتوانید نقدها و یادداشتهای خود درباره آثار سینما و تلویزیون را با نام خودتان در منظوم (معتبرترین مرجع نقد سینما و تلویزیون ایران) منتشر کنید. هماکنون مطالب خود را به آدرس ایمیل Admin@Manzoom.ir برای ما ارسال کنید.
نقد، یادداشت، تحلیل، بررسی و معرفی منتقدین از فیلمهای سینمایی، سریالها و برنامههای تلویزیونی ایرانی را در صفحه نقد فیلم سایت منظوم مرجع سینما و تلویزیون ایران بخوانید.
فیلم به شدت غیر ماندگار !
فیلمهایی که براساس کمبود های ذهنی دو زوج اصلی فیلم ساخته میشن باید خیلی قدرتمند به کمبود شخصیتی پردازی بپردازند !
به نظرم پیمان و مهراب قاسمخانی خیلی خوب برای کارکتر های آثارشون کمبود شخصیتی میسازند و اگر ایده رو به این دو میدادن میتونستن خیلی بهتر عمل کنند !
فیلمنامه به شدت خوش فروش اما غیر هنری !
اما این رو هم در نطر بگیریم که فیلم دو زوج کمدی جدید به سینما معرفی کرد و به نظرم میتونند در آینده به عنوان زوج های بهتری باهم
حضور داشته باشند !