فرانک دارابونت و «مسیر سبز»: روزی روزگاری معجزه را کشتیم!
حسین معززی نیا : واقعا فیلمسازی یک فعل و انفعالی پیچیده و غیرقابل پیشبینی است! بسیارند آدمهایی که صد فیلم کارگردانی میکنند و دهها فیلمنامه مینویسند و در فیلمهای فراوانی مشارکتهای گوناگون میکنند اما...
16 آذر 1395
واقعا فیلمسازی یک فعل و انفعالی پیچیده و غیرقابل پیشبینی است! بسیارند آدمهایی که صد فیلم کارگردانی میکنند و دهها فیلمنامه مینویسند و در فیلمهای فراوانی مشارکتهای گوناگون میکنند اما نامشان فراموش میشود،و هستند کسانی که فقط یکی دو فیلم میسازند و شهرت و اعتبار کسب میکنند و نامشان در تاریخ سینما میماند.آقای فرانک دارابونت یکی از همین هاست که علیرغم کمکاریاش و دیرآمدنش حالا یکی از بهترینها به شمار میآید و یکی از چهار پنج فیلمساز سینمای معاصر است که باید برای دیدن فیلم جدیدش لحظه شماری کرد،هرچند که در تمام این سالها فقط دو فیلم کارگردانی کرده باشد.
دارابونت که حالا چهل سال دارد،پس از تجربیات گوناگون در عرصههای مختلف فیلمسازی،در سال 1994 فیلم«رهایی شاوشنک»را نوشت و کارگردانی کرد.این فیلم که هر روز بر تعداد دوستدارانش افزوده میشود داستانی است از استیفن کینگ دربارهء دنیای عجیب و غریب زندانیهای یک زندان ایالتی به نام شاوشنک که در فضای خشن و بیرحم،دغدغه های جدیدی از قبیل آوردن ریتا هیورث به داخل زندانشان پیدا کردهاند!دارابونت با همین فیلم اعتبار فراوانی پیدا کرد و شهرتش به عنوان دیویدلین جدید تثبیت شد.چراکه در دههء نود و در میان سینماگرانی که مشغول انواع تجربه های غیرعادی در میان سینماگرانی که مشغول انواع تجربه های غیرعادی در روایت داستان شدهاند،با جرأت و سختکوشی یک داستان کلاسیک با نحوهء روایت متعارف را برگزید و با دقت فراوان در جزئیات و تلاش برای انتخاب جذابترین نحوه ی قصه گویی، فیلمی با همان سلامت و دقت و شکوه فیلمهای دیویدلین و با همان ساختار یکدست و باورپذیر ارائه کرد.
حالا در دومین و تا این لحظه آخرین فیلمش که با پنج سال فاصله آمادهء نمایش کرده،باز هم با داستانی از استیفن کینگ و باز هم در محیط زندان،فیلم باشکوه دیگری ساخته و ما را متقاعد کرده که قصه گویی بینظیر و فیلمسازی متین، متواضع،آرام و باحوصله است که وقت کافی را صرف میکند تا همهء عناصر شکلدهندهء فیلمش یکدست و سنجیده و درست باشند و از تقلب و سرهمبندی و ادا و اطوارهای همقطارانش بینصیب است.
«مسیر سبز»فیلم بسیار عجیبی است و شاید همین عجیب بودنش باعث شود برخی از ویژگیهای منحصر به فرد داستان و کارگردانی به چشم نیایند.
از این بابت عجیب است که با جدیت و بدون ابهام،مستقیم به سراغ مسألهء پیچیدهء«معجزه»رفته و علیرغم اینکه بناکردن فیلم برمبنای چنین موضوعاتی بسیار خطرناک است و همواره خطر تبدیل فیلم به اثری متظاهرانه و کمرمق وجود دارد،با شجاعت و اصرار بروجود چنین معجزاتی در زندگی عادی،به پیش میرود.اما وجه عجیبتر موضوع این است که نحوهء پرداختن به موضوع«معجزه»و«ایمان»شباهتی به فیلمهای مثلا تارکوفسکی یا دیگران که با تمثیل و ایهام و اشاره به موضوع نزدیک میشوند،ندارد و یا از موضع فیلمسازی مثل لارس فونتریر(در شکستن امواج)به موضوع پرداخته نشده،بلکه واقعهء معجزه و شفابخشی به شکل کاملا عینی و مثل یکی از وقایع فیزیکی زندگی نمایش داده شده و چنین رویکردی اتفاقا باز هم میتواند خطر کردن باشد؛چراکه عینی کردن این حادثه و نوع پرداخته آن در«دالان سبز»میتوانست مضحک و باورنکردنی شود و بدین ترتیب تمام تأثیر داستان از بین برود.اما دارابونت آنقدر با اطمینان به نتیجهء کار پیش رفته که داستان را به درستترین شکل کارگردانی کرده و همهء اجرای فیلم،از طراحی صحنه و موسیقی و بازیها تا تدوین و فیلمبرداری،وحدت تاثیر داستان را مخدوش نکردهاند و هر چیزی دقیقا در سر جایش قرار دارد.
«مسیر سبز»گذشته از آنکه به لحاظ شیوهء پرداخت دراماتیک،جزئیات و ظرافتهای سناریو،ساخت و پرداخت تصویری،بازیهای فوق العاده و مؤثر(خصوصا نام هنکس، مایکل کلارک دانکن و دیوید مورس)،فیلمبرداری بسیار عالی دیوید تاتر سال و موسیقی خوب تامس نیومن یک فیلم جذاب و مستحکم است،از آنجنبه که به بحث ما مربوط میشود فیلمی غیرعادی و مثالزدنی است.سازندگان این فیلم آشکارا به معجزه اعتقاد دارند و برخلاف فیلمها و داستانها مشابه، معجزه را امری نمادین و ناپیدا نمیپندارند،بلکه تأکید دارند که معجزه وجهی عینی و مادی دارد که به سادگی قابل مشاهده است و میتواند در چند قدمی ما اتفاق بیفتد و زندگیمان را متحول کند.فرانک درابونت معتقد است که معجزه امری است که از آسمان نازل میشود و در زمین شکلی قابل مشاهده مییابد تا ما با دیدنش به آسمان رو کنیم.او بههرحال به آسمان بازمیگردد چراکه از جنس ما نیست،اما واکنش و رفتار ما مهم است،اگر غفلت کنیم و خودمان واسطهء کشتن معجزه شویم نفرین خواهیم شد و تا ابد گرفتار«زمین»و«زمان» میمانیم.
این«باور»به اضافهء روایتی جدید از واقعهء به صلیب کشیده شدن مسیح(ع)و نقش حاکم اورشلیم(پونیتوس پیلات)در آن ماجرا،جوهر اصلی فیلم«مسیر سبز»را تشکیل میدهد. دارابونت با امروزی کردن داستان مسیح،تذکر میدهد چنین نیست که یک بار در روزگاری دور معجزه را کشته باشیم و قصه به پایان رسیده باشد.او هربار کشته شود چون مهربان است بازمیگردد،و ما که غافلیم هربار در معرض تکرار آن اشتباه تاریخی هستیم.
صحبت دربارهء چگونگی تبدیل این ایده ها به یک سناریوی جذاب و حرفهای،و بعد صحبت دربارهء چگونگی تبدیل این سناریو به یک فیلم درخشان مباحثی طولانیاند که مجالش نیست،اما همچنان میتوان از وجود فیلمساز توانا و مسلطی مثل دارابونت اظهار شعف کرد که هرچند با فواصل زمانی زیاد فیلم میسازد،نتیجهء کارش آنقدر جذاب و دیدنی است که میتوان تا آماده شدن فیلم بعدیاش،بارها و بارها به تماشای فیلم قبلی نشست و هر دفعه لذت برد.هیچ فیلمساز دیگری در سینمای معاصر به لحاظ قدرت قصه گویی با او قابل مقایسه نیست.
«اجکوم» (هنکس) سر نگهبان بخش محکومان مرگ يک زندان ايالتي است. يکي از زندانيان، سياه پوست تنومند و قوي هيکلي به نام «جان کافي» (دانکن) است که به اتهام قتل دو دختر بچه، به اعدام محکوم شده است، در حالي که قاتل نيست، بلکه نيروي خارق العاده ي شفابخشي دارد...