شروین فضلعلی زاده : قلعه متحرک هاول چه بسا یکی از شاهکارهای هنری میازاکی است که مملو از صنایع و تصورات گیج کننده و برهان های ماوراءالطبیعت است. اما آیا آمریکایی ها آن را...
19 آذر 1395
قلعه متحرک هاول چه بسا یکی از شاهکارهای هنری میازاکی است که مملو از صنایع و تصورات گیج کننده و برهان های ماوراءالطبیعت است. اما آیا آمریکایی ها آن را درک خواهند کرد؟ برای میازاکی این فیلم بازگشت به سرزمینی است که او خوب با آنجا آشناست، اما برای دیگران وارد شدن به سرزمین شگفتی به نظر می آید.
داستان فیلم براساس یک فانتزی ساده بنا نهاده شده که در آن موجودات خیالی جادویی و تعداد زیادی قرارداد افسونگری وجود دارد. قهرمان داستان «سوفی» (Sophie) است (که اصطلاحاً کاراکتر یک شیرزن را داراست) که به همراه نامادری و دو ناخواهری پس از مرگ پدرش زندگی می کند (این آغاز و سرفصل داستان، ذهن را به سوی داستان معروف سیندرلا می برد اما...) و در مغازه کلاه فروشی روزگار می گذارنند. آن ها زندگی سختی را می گذرانند نامادری تصمیم می گیرد دخترانش را به اطراف بفرستد تا آن ها را نسبت به یک شروع خوب در زندگی مطمئن سازد. براساس قراردادهای افسانه ای فرزند کوچک همیشه بهترین موفقیت را زمانی که در جست و جوی شانس است دارد، پس دختر کوچک تر «مارتا» (Martha) نزد یک جادوگر سفید مهربان فرستاده می شود تا علوم جادوگری را بیاموزد. خواهر وسط «لتی» (Lettie) شروع به کار در نانوایی محل می کند. «سوفی»، خواهر بزرگ تر شانس چندانی نمی یابد. بنابراین تصمیم می گیرد تا نزد مادر بماند و در کار فروشگاهی به او کمک کند که شاید روزی به او ارث برسد.
هرچند کارها آن گونه که برنامه ریزی شده بودند، پیش نمی رود. «مارتا» و «لتی» با یک ورد جادویی جای خود را عوض می کنند زیرا «لتی» می خواهد جادو را بیاموزد و از ماجراجویی لذت می برد و «مارتا» نیز تصمیم به ازدواج و تشکیل خانواده دارد. پس از آن که «سوفی» به این قضیه پی می برد، برخلاف راهِ زن جادوگر شیطان صفتی که بنا به دلایلی در آغاز داستان معرفی نشده عمل می کند.
جادوگر او را با وِردی تبدیل به پیرزنی می کند و او را از گفتن داستان به کسی منع می کند. «سوفی» مجبور به ترک کلاه فروشی می شود تا بتواند راهی برای شکستن طلسم پیدا کند. در پایان او به قلعه متحرک پناه می برد. این قلعه، قلعه ای است که حرکت می کند و دری دارد که به ۴ مکان مختلف گشوده می شود. این مکان متعلق به هاول Howl است، یک جادوگر جذاب و عاری از حس مسئولیت که اشتهای خوبی برای یافتن دختران زیبا دارد!! قلعه از قدرت «کالیسیفر» (Calicifer) استفاده می کند یک شیطان آتشی که در کوره قلعه زندگی می کند و با قراردادی با هاول موظف به انجام این کار است.
او با «سوفی» رازی را معامله می کند؛ او طلسمی را که «سوفی» گرفتار آن است خواهد شکست به شرطی که «سوفی» بتواند راهی برای ابطال قرارداد او با هاول پیدا کند. (قراردادی که باعث نابودی او و هاول می شود) سوفی با عنوان مستخدم سعی می کند تا از متن قرارداد اطلاع پیدا کند (براساس قرارداد کالیسفر نمی تواند مفاد آن را به کسی بگوید) در خلال مدتی که باید رفتار رنج آور هاول را تحمل کند که در زمان برخورد او (هاول) با جادوگر شیطان صفت پیچیده تر می شوند.
تِم کلی داستان همان فانتزی های کودکانه و ساده است. سه فرزند که از خانه خارج می شوند یادآور «سه بچه خوک» است و یا طلسمی که در راه شکسته می شود درون مایه اصلی اکثر داستان های جادوگری است (جادوگر شهر اُز) پس باید ساختار شباهت شکسته شود. این کاری است که «میازاکی» استاد آن است.
یکی از سه خواهر به خانه بر می گردد و یا برای شکستن طلسم خود باید برای یک شیطان کاری بکند که خود نیز از کم و کیف آن آگاه نیست. در آثار میازاکی همواره انسان ها و کاراکترهای خاکستری بیشتر جلب نظر می کنند ممکن است کسی بد باشد اما خوب مطلق وجود ندارد هر کسی باید اشتباه کند و این ارتباط با داستان های «هایائو» را راحت تر می کند و مخاطب نمی تواند برتری کسی را بر کسی حدس بزند (برخلاف داستان های خیر و شر که همواره خیر بر شر پیروز است) چون دریافتن خیر و شر دچار مشکل است همان طور که در «شهر اشباح»، «هاکو» دارای این خاصیت بود و یا «بانوی شهر آهن» در «شاهزاده خانم مونونوکه». تنها قهرمان داستان است که چَربِش خیر او بر شر ذاتی اش بیشتر است.
در قلعه متحرک هاول نیز اوضاع بر همین اساس است. برخلاف داستان های اروپایی نامادری، نادختری خود را نمی آزارد و از او بیگاری نمی کشد حتی برای موفقیت او به اندازۀ دختران خود شانس قایل می شود یا «هاول» که یک جادوگر بی مسئولیت است و شهرت چندان خوبی ندارد به «سوفی» پناه می دهد و حتی «کالیسیفر» که ذاتاً یک شیطان (Demon) است حاضر می شود برای نجات «سوفی» و «هاول» که قراردادش با این آخری سبب شده تا مجبور به کار کردن در یک کوره شود به آن ها کمک کند.
آنچه در این بین برای منتقدین سوال برانگیز است، این است که آیا این اثر می تواند همانند «شهر اشباح» در گیشه های آمریکا موفق باشد و یا با شکست فروشی نظیر «شکارچی خون آشام، D» مواجه خواهد شد. داستان این اثر با دستمایه های شرقی خود، آیا برای مخاطبین سخت سلیقۀ آمریکایی قابل فهم خواهد بود؟ آن ها که از شکستن طلسم تنها «شرک» دریم ورکس را در ذهن دارند و از نامادری، سیندرلای دیزنی را.
با این حال آنچه آشکار است این است که میازاکی کم کم قلب سینمای انیمیشن آمریکا را هدف گرفته و خود را به عنوان یک استاد در سرزمین غول های انیمیشن سازی دنیا (دیزنی، دریم ورکس، فاکس و...) مطرح کرده است تا جایی که کمپانی دیزنی حاضر به قبول مسئولیت پخش اثر او (شهر اشباح) در بازارهای جهانی می شود. حال باید منتظر بمانیم تا ببینیم که این بار هنر جادویی «هایائو» در سرزمین یانکی ها چه خواهد کرد.
موضوع فیلم درباره اثرات مخرب جنگ و تاثیر ویرانگر آن بر روی عواطف و احساسات مردم است. در داستان جنگ بزرگی اتفاق می افتد، و پادشاه از تمامی جادوگران می خواهد تا در این جنگ او را همراهی کنند. اما جادوگری به نام هاول از این امر امتناع می کند و به مبارزه با بمب افکن های جنگی بر می آید. در این میان دختری که او را دوست دارد سعی در باطل کردن طلسم هاول دارد که همان قلب هاول است و ...