به ازای هر نفری که با دعوت شما در منظوم ثبتنام میکنند 20 امتیاز میگیرید.
لینک دعوت:
"لاتاری" همان پیرنگِ انتقامِ قیصر را با چند پله نازلتر روایت میکند؛ انتقامی که قهرمانش را نه در کوچه پس کوچههای خیابان پانزده خرداد فعلی و حمام نواب و بازارچه بیک دامغانی، بلکه به برجهای سر به فلک کشیدۀ دبی میبرد تا پرچم دفاع از ناموس را به شکلی جهانی عَلَم کند. از سوی دیگر، مهدویان هم چنان فکر میکند که تکنیک، همان فرم است و خود را اسیر دوربینی میکند که چیزی را نمیتواند از شخصیتهایش برای واکاوی روانشناسی آنها ارائه دهد. دوربینی که مدام خودش را به رخ میکشد و روایت فیلم را از لا به لای اشیا و یا آکسسوار صحنه به تصویر میکشد؛ همان الگویی که در فیلمهای قبلی سازندهاش نیز به کار رفته است.
امیرعلی (ساعد سهیلی) عاشق دختری به نام نوشین (زیبا کرمعلی) است که پدرش ورشکسته و برادرش (جواد عزتی) در زندان. نوشین برای جبران زیان مالی خانواده مجبور میشود به دبی برود تا بتواند همه چیز را سر و سامان بدهد. اما در دبی اتفاقاتی رخ میدهد که منجر به مرگ نوشین میشود.
یافتن علت مرگ نوشین و عوامل آنها، انگیزهای میشود برای امیرعلی و حاج موسی (هادی حجازیفر) برای رفتن به دبی.
خب، "لاتاری" شاید بهترین فیلمِ کلیشهای جشنواره باشد. حتی شاید فیلم، دهن کجی به پز روشنفکری فیلمِ «فروشنده» اصغر فرهادی باشد.
مهدویان درست میگوید که « فیلمش حتما به مذاق ایرانیها خوش میآید» چرا که میداند چطور سوار بر موج سانتیمانتالیسمِ جوانِ امروزی بنشیند و با شلاقِ فیلمهای آبگوشتی قبل از انقلاب به آن بتازد: کمی خون، مقداری اشک و نالۀ غلو شده، مقداری طنز و کنایه که چاشنی سیاست هم در آن دخیل است و با زرق وبرق بسته بندیاش، تبدیل به کالایی دهه نودی بدون درج زمانِ تاریخ انقضا بر روی آن برای عرضه میشود که پس از مصرف قطعا شما دچار غیرت مضاعف میشوید و دیگر اجازه نمیدهید ناموستان هنگام تماشای فیلم در سالن سینما، شال یا روسری و مقنعه خود را از سرش بیندازد و مانتو را دربیاورد تا با پیراهن یا بلوز نیم آستینش بر روی صندلی لَم دهد و با خوردن پاپ کورن آتش به جان سینهفیلها بیندازد