به ازای هر نفری که با دعوت شما در منظوم ثبتنام میکنند 20 امتیاز میگیرید.
لینک دعوت:
درباره کامیون نوشتن کار بسیار سختی است. فیلمی بسیار معمولی و در اکثر موارد گنگ با دوربینی که بسیار خودنمایی بی مورد می کند از کارگردانی که هرچند توقع دیدن آثار پر کنش و واجد ریتم سریع را از او نداریم، اما به هیچ روی نیز از او توقع نمی رود تا متنی چنین دم دستی و بی هدف را زمینه کار قرار دهد.
فیلم با مهاجرت خیل مردم ایزدی در کوهستانهای پوشیده از برف آغاز می شود و کمی بعد انگار که زمان به عقب بر می گردد و شاهد هجوم داعش به ایزدی ها هستیم. از داعش تنها پرچمشان را به عنوان نماد هویت می بینیم و در ادامه مگر در چند دیالوگ چیزی از داعش نمی بینیم.
کامیون، داستان مهاجرت اَسرین، زن جوان ایزدی به همراه فرزند خردسال و ژیکان برادر شوهر نوجوانش به ایران است. اَسرین با اصرار خانواده راضی می شود تا به نزد شوهرش باروژ که اکنون در تهران است برود. در واقع در آغاز، هدف اساسی شخصیت اصلی فرار از تهدید داعش است. اما پس از آنکه در مسیر مرز، ماموستا، دختر جوان و پسر نوجوان و کودک را به یک راننده کامیون کُرد ایرانی (سعید آقاخانی) می سپارد فیلم وارد فاز تازه ای شده و از شمایل یک فیلم جنگی به قالب یک فیلم جاده ای تغییر موضع می دهد. نماهای جاده با وجود تلاش تورج اصلانی برای کارت پستالی شدن، زینتی باقی می مانند. مانند نمایی که دوربین درون چاله آبی قرارداد و کامیون با عبورش به روی دوربین آب می پاشد. ایده ای بدون کوچکترین زمینه انطباق با متن فیلم.
سعید آقاخانی در فیلم سینمایی کامیون
زبان موضوعی است که پرتوی در فیلمنامه اش بر آن تکیه زیادی کرده است. اَسرین و ژیکان کردی کرمانجی صحبت می کنند که راننده از آن چیزی نمی فهمد. راننده هم با ژیکان کردی صحبت می کند که اَسرین متوجه نمی شود. اَسرین روبنده به صورت دارد و ژیکان به صحبت کردن راننده با او حساسیت نشان می دهد. ظاهرا بناست راننده مسافران را به آخرین نشانی که از باروژ در تهران در دست است برساند.
آنها صبح روز بعد به تهران می رسند و راننده گویی که خطاب به مسافرانش و تماشاگران بخواهد درباره تهران هشدار بدهد می گوید: تهران شهر بی رحمیه... مخصوصا اگر کس و کاری نداشته باشی.
احتمالا حدس زده اید که انها به آدرس می رسند و خبری از باروژ نیست. کسی هم به درستی او را نمی شناسد. راننده جوانمرد با انگیزه هایی که چندان روشن نیست – و هیچگاه به طور کامل روشن نمی شود – پا رکاب مسافران کار و بارش را رها می کند و بارها به محل های مختلف در جستجوی باروژ می رود. او که به گاراژ محل کارش رفته و نوبت گرفته تا برایش بار بگیرند و ببرد همراه اسرین و بچه ها به دنبال باروژ می گردد و مرتب تماسهای صاحبکارش را پاسخ و درباه شرایط توضیح می دهد. تماشاگر اصلا در پیدا کردن رد پای باروژ شریک نمی شود و بسیاری از اطلاعاتی که راننده به دست می آورد به الهام و یا وحی شباهت دارد.
سعید آقاخانی در فیلم سینمایی کامیون
جای شگفتی بسیار است اگر شباهت های فیلمنامه کامیون را با فیلم فراری(علیرضا داوودنژاد، 1395) کهکامبوزیا پرتوی نگاشته بود و برای آن برنده سیمرغ بلورین بهترین فیلمنامه دوره پیشین جشنواره فجر شد بررسی کنیم. در آن جا نیز یک راننده خوش انصاف شهرستانی (با بازیمحسن تنابنده) وقت و انرژی و بنزین ماشینش را در اختیار دخترکی شمالی قرار می دهد که آمده تا با یک فراری عکس یادگاری بگیرد. جای سوال بسیار دارد که انگیزه آقای پرتوی از نگارش دو فیلمنامه با این حد از شباهت در دوسال پیاپی چیست؟
به کامیون برگردیم. قرار است این مسافران در زمانی که در تهران می گذرانند طعم بی رحمی مردم شهر را بچشند. فیلم در تهران سقوط می کند. اتفاقات بسیار پیش پا افتاده با پرداخت بسیار ابتدایی و در مواردی اماتوری کاملا توی ذوق می زنند. کامیون به دنبال آدرسی از باروژ به یک میدان می رود که محل تجمیع کارگران فصلی است. به امید آن که او را در انجا بیابند. چند دور که می زنند کارگران برای پیدا کردن کار به کامیون هجوم می آورند و علی رغم توضیحات راننده ار ماشین آویزان می شوند و حتی تا مسافتی منصرف نمی شوند. این صحنه در اجرا بسیار ناپخته و ناشیانه از کار در امده است. دیالوگها با هم انطباق ندارد و نماها درست به هم نمی چسبد. این صحنه با این پرداخت ناشیانه در کل اثر چه وظیفه ای ایفا می کند؟ قرار است درباره بحران اقتصادی حرف بزنیم و بگوییم کارگران تشنه کار هستند؟ در این سکانس کارگران بیشتر مجانینی به نظر می ایند که به دنبال کامیون می دوند، از آن آویزان می شوند و مسخره بازی در می آورند.
حوادث دیگر مثل تصادف بی لطف با ستاره سینما با بازی نیکی کریمی در نقش خودش بسیار نسنجیده و کم مایه نوشته و ساخته شده است. گشت و گذارهای مسافران کامیون به دنبال واروژ بی نتیجه است و هیچ اطلاعات مفید و منسجمی درباره او به دست نمی آید. حتی درست متوجه نمی شویم که واروژ در تهران چه می کرده و به چه دلیل همسر و فرزندش دور از او در کردستان عراق زندگی میکرده و او در تهران. در یک جا صاحب یک سوپرمارکت او را فردی شریف و حلال خور می داند که مانند او کم شده است اما در یک گاراژ زنی به اسرین و بچه ها حمله می کند و آنها را یزیدی می نامد. میگوید که باروژ که آنها برزو صدایش می زنند حرام خور و دزد است و باید بازگردد و هرچه برده بیاورد. زن می خواد اسرین و بچه اش را گروگان بگیرد تا به باروژ فشار بیاورد. اما راننده شدیدا با او و افرادش درگیر می شود و در نهایت می توانند فرار کنند.
سعید آقاخانی و نیکی کریمی در فیلم سینمایی کامیون
حوادث فیلم صحنه به صحنه بیشتر به ورطه فیلم فارسی می افتد. در اوج این ماجرا زمانی که کامیون در جایی متوقف است و درِ عقب – که وسایل زندگی اسرین در آن است – باز است دو موتورسوار از آسمان نازل می شوند و یک قالیچه را زیربغل می زنند و متواری می شوند. راننده به سبک اسلاف به حق این فیلم، یعنی قهرمانان فیلمفارسی در یک سکانس ناامیدکننده با انها درگیر می شود، کتک می خورد و در نهایت قالیچه را نمی تواند پس بگیرد. اسرین که تا دقایقی پیش به زور جواب راننده را می داد و حاضر نبود روبنده اش را کنار بدهد حال روبنده را کنار می زند، به آب دهان آغشته می کند و با آن لبان غرق خون راننده را التیام می بخشد. بدین ترتیب فیلم پس از گذر از فضای جنگی و جاده ای، به حوزه ملودرام نیز ورود می کند! آرام آرام قضیه باروژ کمرنگ می شود و رابطه راننده و اسرین و حساسیت ژیکان در مرکز توجه قرار میگیرد. همه قرائن خبر از یک پایان باز دیگر در سینمای ایران می دهند. ماشین خراب می شود و راننده پولی برای تعویض بلبرینگ ندارد. اسرین النگوهایش را پیشکش می کند. مرد می پذیرد و می رود. با بلبرینگ بازمیگردد و النگوهای اسرین را پس می دهد. می گوید که چون ارزان خریده نفروخته و نمی گوید که پول بلبرینگ را از کجا تهیه کرده است. با این کار اگر بخشش اسرین کمی بر ما تاثیر عاطفی گذاشته بود (؟) آن را نیز یکسره به باد فنا می دهد.
درباره انگیزه راننده گفتیم که چندان مشخص نیست. البته در کلام او از مردانگی و معرفت حرف می زند و در عمل چیزی که از او می بینیم نگاههای معنا دار او به اسرین است. بعد از ماجرای دزدی قالیچه اسرین نیز با او راحت تر می شود و مشخص می شود که تا حدی فارسی بلد بوده است. اسرین و راننده زبانی می یابند که ژیکان آن را متوجه نمی شود. از اینجا به بعد دیگر ژیکان واسطه ارتباط آنها نیست و غالبا مجبور به سکوت و تماشای گفتگوی نامفهوم همسر برادرش با یک مرد راننده کامیون است. به نظر می رسد که ارتباطی عاطفی میان راننده و اسرین شکل می گیرد و حتی برخی تماشاگران انتظار دارند که اسرین قید باروژ را بزند!
سعید آقاخانی در فیلم سینمایی کامیون
تعلل آنها باعث می شود که هوا تاریک شود. آدرس دیگری (!) از باروژ می یابند که در شهرکی واقع در حاشیه تهران است. راه بسیار تاریک و بدون تابلو است. گم می شوند و راننده درخواست می کند شب را همانجا – و در اتاقی که به سبک سریال پایتخت در پشت کامیون ساخته اند – سر کنند و فردا به دنبال آدرس باروژ بگردند. فردا صبح در کمال حیرت اسرین از راننده می خواهد که برای او خانه ای در ان محل – که دیشب در آن گم شده بودند – اجاره کند! این اتفاق می افتد و بعد از انتقال وسایل به داخل خانه و وداعی با یک پلان نمایشی که در آن دستان راننده و اسرین به هم نمی رسند انها از هم جدا می شوند. کامیون می رود و اسرین را در پشت میله های پنجره خانه تنها میگذارد!
درباره الصاق صفت «پایان باز» به پایان این فیلم تردید دارم. به نظر می رسد این فیلم، یک فیلم ناتمام است. در فیلمهایی که پایانشان باز است، آن چیزی که ناگشوده باقی می ماند گره اولیه داستان است و گرهی که در ادامه جایگزین آن می شود و یا تعدادی از پیرنگ های فرعی به پایان منطقی می رسند. در کامیون هیچ چیز به پایان نمی رسد. نه رد و نشانی از باروژ پیدا می شود، نه رابطه راننده و اسرین به جایی می رسد و نه راننده به مقصدی که داشته می رسد. هیچ چیز و هیچکس به سرانجامی نمی رسند و باید از فیلمنامه نویس و کارگردان گرامی پرسید که مخاطب چرا باید به تماشای فیلمی بنشیند که هیچکدام از گره های مطرح شده را به سرانجامی نمی رساند؟ از لفظ گره بامسامحه بسیار استفاده می کنم زیرا موقعیت هایی که کامیونایجاد می کند به قدری گنگ، ناملموس و کم قوت است که نمی توان آن را به معنای اصیلش گره داستانی دانست.
سعید آقاخانی و نسرین مرادی در فیلم سینمایی کامیون
یکی از نکات عجیب فیلم آن است که تعداد حوادثی که در یک صبح تا ظهر برای این افراد اتفاق می افتد بسیار زیاد است و بسیار غیرمنطقی به نظر می آید. آنها در یک نیمروز به محل های مختلف سر می زنند، در یک گاراژ با افرادی درگیر می شوند و در معرض گروگان گیری قرار می گیرند، یکبار تصادف می کنند، یکبار مورد سرقت واقع می شوند و ... انبوهی از حوادث مترقبه و غیر مترقبه که بر سر این مسافران نازل می شود و بیش از آنکه زاییده شرایط اجتماعی این شهر مخوف باشد، کاشته و دست پرورده فیلمنامه نویس است.
در پایان باید از بازی سعید آقاخانی به عنوان تنها نکته مثبت فیلم نام برد. آقاخانی بسیار به شخصیت راننده – که در پایان می فهمیم نامش بهروز است – نزدیک می شود و تسلط بی نظیرش بر گویش کردی و استایل فوق العاده اش در راه رفتن و رانندگی از او راننده ای باورپذیر می سازد. اگر تماشاگران فیلم تا پایان تاب می اورند، آقای پرتوی تا حد زیادی باید این را مدیون سعید آقاخانی باشد. حیف که این بازی جذاب و گرم در فیلمی اتفاق افتاده که در بی خلاقیتی محض ساخته و پرداخته شده است.
شما چقدر با این مطلب موافق هستید؟ نظر شما درباره این مطلب و اثر چیست؟ نظر خود را در پایین همین صفحه بنویسید. [منظوم تنها ناشر نقدها است و این به معنای تایید دیدگاه منتقدان نیست.]
شما نیز میتوانید نقدها و یادداشتهای خود درباره آثار سینما و تلویزیون را با نام خودتان در منظوم (معتبرترین مرجع نقد سینما و تلویزیون ایران) منتشر کنید. هماکنون مطالب خود را به آدرس ایمیل Admin@Manzoom.ir برای ما ارسال کنید.
نقد، یادداشت، تحلیل، بررسی و معرفی منتقدین از فیلمهای سینمایی، سریالها و برنامههای تلویزیونی ایرانی را در صفحه نقد فیلم سایت منظوم مرجع سینما و تلویزیون ایران بخوانید.