به ازای هر نفری که با دعوت شما در منظوم ثبتنام میکنند 20 امتیاز میگیرید.
لینک دعوت:
خشم و هیاهو از فیلمهای پر سر و صدای جشنواره بود که دست خالی هم از آن بیرون نرفت. چهارمین تجربهی فیلمسازی هومن سیدی، از فرمولهای شخصیاش پیروی میکند و نقاط و ضعف و قوتش همدیگر را خنثی میکنند.
هنوز زود است که هومن سیدی را در سینمای ایران صاحبسبک بدانیم اما آثار اخیر او، قطعاً رنگ و بوی خاص خودشان را دارند و گهگاه امضاهای سازندهشان را با خود حمل میکنند. این کارگردان جوان که دوباره سراغ سینمای اجتماعی (این ترکیب در سینمای ایران کاملاً بامعنی است!) رفته، با حفظ فاصلهی خود از بدنهی اصلی سینما، همچنان موضوعات نخنما و چندبارمصرفی را انتخاب میکند تا با نگاه خاص خودش از آنها آثاری متفاوت بسازد که هم حرفی برای گفتن در زمینهی هنری داشته باشد و شاید سیمرغی برای فیلمبرداریاش ببرد و هم کارش به اکران در گروه هنر و تجربه نکشد و بتواند برای مخاطب عام جذاب باشد. برخلاف اثر قبلی او که بیشتر تجربهای شخصی و از روی علاقه به آثار شاخص سینمای دنیا همراه با روایتی رویاگونه، مضمونی گنگ و شخصیتهایی خیالی بود، سیدی این بار در خشم و هیاهو مسیر سرراستتری را انتخاب کرده تا بار دیگر مانند فیلم سیزده، دربارهی معضلات اجتماعی حرف بزند. این بار اما داستان، ساخته و پرداختهی خودش نیست و حتی با وجود انکار او، اقتباسی از پرسر و صداترین اتفاق صفحات حوادث روزنامههای سالهای اخیر است.
برداشت آزاد هومن سیدی از پروندهی مشهور اما مجهول ناصر محمدخانی و شهلا جاهد، پیش از اینکه تلاشی برای دراماتیزه کردن واقعهای هولناک باشد و از آن متریال خام، اثری سینمایی دربیاورد کوششی است برای القای حس عشقی که هم هست و هم نیست، برای فهماندن خیانتی که پایهریزی مناسبی ندارد و برای معرفی مثلثی که اضلاعش حتی یکدیگر را قطع هم نمیکنند. با اینکه سیدی مدعی شده خشم و هیاهو ارتباطی به آن پرونده ندارد و اقتباسی از آن ماجرا نیست، اما لحن فیلم بسیار به آثار مستند و زندگینامهای نزدیک میشود که برخلاف قواعد این سبکها، در حساسترین لحظات از ایجاد تعلیق باز میماند. با این همه، خشم و هیاهو خوشساخت است چون سیدی مانند آثار قبلیاش وسواس خاصی روی دکوپاژها و قاببندیها دارد، از صدا و موسیقی درست استفاده میکند و از بازیگرانش خوب بازی میگیرد. نقاط مثبت فیلم در تقابلی مستقیم با نکات منفیاش قرار میگیرد و همین، آن را تبدیل به ملودرامی معمولی میکند که فیلمبرداری هنرمندانهای دارد و لذتی است برای علاقهمندان ریزبینتر. خشم و هیاهو از سکانس افتتاحیهاش و حتی قبلتر، از تیتراژ آغازینش به نظر میرسد فیلمی قوی و محکم باشد اما در نقاط کلیدی داستان است که خرابکاریها لو میروند و در انتها چیزی جز همین ظواهر شیک باقی نمیماند.
نه اینکه خشم و هیاهو فیلم بدی باشد. اتفاقاً بعضی اوقات نشانههایی از خود بروز میدهد که مجبورمان میکند برایش کلاه از سر برداریم، اما تأکید شدید فیلم روی رابطهی خسرو پارسا (نوید محمدزاده) که یک خوانندهی معروف است و «همهی مردم او را دوست دارند» با حنا (طناز طباطبایی) که سر از زندگی او درمیآورد، باعث میشود انتظار پیوند قویتری بین آن دو داشته باشیم و مدارکی دال بر نزدیکی آن دو ببینیم تا عشق آتشینشان را باور کنیم، اما فیلم هیچگاه در این رابطه عمیق نمیشود و آن فیلمهای شخصی از خوشگذارنیهای این زوج و فصلهای مشترکشان با هم، توان این را ندارند که نه فریادهای حنا در دادگاه را قبول کنیم و نه التماسکردنهای خسرو را. رابطهی زناشویی خسرو و تینا (رعنا آزادیور) هم آن زندگی زن و شوهری روتینی نیست که همهی ما میشناسیم و بیشتر، به فرهنگ غربی میماند؛ آن ۱۳۶۰ سکه مهریه را باور کنیم یا قولی که مبنی بر لغزیدنشان به هم دادهاند؟ اینجا است که فیلم راه نجاتی برای خود دست و پا میکند و با روایتهای دوگانه مواجه میشویم: روایت خسرو از اغواگریهای حنا و روایت حنا از اصرارهای خسرو. هرکس داستان را از دید خودش تعریف میکند و هر داستان شباهتها و تفاوتهایی دارد، اما حتی وجود دو پرسپکتیو مختلف کمکی به خلق تعلق و معما نمیکند و بیشتر، ابزاری برای صیقلی کردن جلوهی فیلمنامهای است که مشکلات پایهایتری دارد.
ظاهر هنرمندانهی خشم و هیاهو مرهمی برای مشکلات بنیادین آن نمیشود، اما هویت خاصی به آن میبخشد.
خیانت، بارها دستمایهی فیلمسازان ایرانی برای سوار کردن داستانهایشان روی آن شده و نسخهی سیدی هم شاید مانند اکثر آن تلاشها، بدون ریشهدار کردن این مفهوم تنها دست به ارائهی نشانههایی از آن زده است. اگر خیانت چنان بلای خانمان سوزی است که منجر به از هم پاشیدهشدن زندگی یک خانوده و مرگ دو نفر میشود، پس باید کمی عمیقتر از قرارهای یواشکی و صحبتهای عاشقانه باشد. روایت خسرو از ورود حنا به زندگیاش شامل سکانسهای نابی است که با هوشمندی کارگردانی شده و پلانهای بلند هم مانع هنرنمایی نوید محمدزاده در خلق شخصیت عصبی و پراسترس خسرو نشده است. حنایی که خسرو روایت میکند یک دختر شرور و اغواگر است که خودش را در قلب او جا کرده و زندگیاش را بهم ریخته است. روایتهای دوگانه یعنی بازیهایی کاملاً متفاوت که در این فیلم، ترازو به سمت نوید محمدزاده سنگینی میکند. طناز طباطبایی شاید بهترین انتخاب برای حنا نباشد و در سکانسهایی که او قرار است عاشق خسرو باشد (عشقی چنان سوزان که منجر به اعتراف دروغین به قتل میشود)، طباطبایی از ارائهی یک تصویر باورپذیر و تأثیرگذار بازمانده است. شاید در دعواها و فریاد زدنها بتوانیم روی او حساب کنیم، اما عملکرد کلی او زیر سایهی همبازیاش قرار گرفته است.
سکانس طلایی فیلم اما در روایت حنا رقم میخورد. در توصیف او از قتل تینا، سیدی از همان ابتکارهای ناباش بهره گرفته که حتی تجربهی آن یکی دو دقیقه سرشار از لذت است. شیوهای که او برای نمایش یک اعتراف دروغین به کار گرفته هوشمندانه و هنرمندانه است، تمثیلی از یک واقعهی خیالی که در ذهن حنا شکل گرفته و بدون پر و بال دادنهای اضافی، نحوهی ارتکاب به جرمی که مرتکب نشده را تعریف میکند. مونولوگ حنا روی تصویر ذهنیاش آن قدر از اکثر سکانسهای دیگر فیلم قویتر است که آنها را بیاثر میکند و جای خودش را به عنوان تصویر کلی از فیلم، در ذهن تماشاگرها محکم میسازد.
دکوپاژهای مینیمال با نورپردازی جزئی و موسیقی سنگین، سعی در یک فضاسازی خاص دارد که متناسب با لحن فیلم نیست و وجود آنها با اینکه اجرای کمنقصی دارند، برای این نوع روایت که اثر معما در آن کمرنگ است و حتی داستان هم برای بسیاری از تماشاگران آشنا است، غیر ضروری به نظر میرسد. نماهای شاعرانهی فیلم به تنهایی شاید بار هنری داشته باشند اما در همکاری با کل مجموعه، نقش پررنگی ایفا نمیکنند چون فرصت این کار را ندارند. ترکیب یک داستان روتین در ژانر اجتماعی با ابداعات تصویربرداری و طراحی صحنه زمانی بیشترین اثرگذاری خود را دارد که با یک روایت درگیرکننده همراه شود، اما در خشم و هیاهو هر جزء فیلم ساز خود را میزند و میتوانیم مرز مشخصی بین بازیگری، فیلمنامه، فیلمبرداری و کارگردانی بکشیم.
شاید یک داستان واقعی و روایتی ملموستر از فیلم قبلی سیدی، فرصتی برای او بود تا از تجارب کسبشده در «اعترافات ذهن خطرناک من»، این بار در سینمای اجتماعی بهره بگیرد اما فیلم در پایهایترین عنصرش یعنی فیلمنامه، لنگ میزند و به نهایت ظرفیت خود نمیرسد. خشم و هیاهو را نمیتوان قدم رو به جلویی برای کارگردانش دانست، اما در هر صورت دستاورهای فنی و درخشش بازیگر نقش اول مرد آن نتیجهی کار است که باعث شده با فیلمی خوشساخت گرچه ناقص طرف باشیم. تماشای خشم و هیاهو برای مخاطبین جدیتر سینمای ایران هرچه نداشته باشد، تجربهی بصری دلنشینی است که کمی هوای تازه برای نفس کشیدن در آلودگی اکران نوروزی مهیا میکند.