هومن حاتمی : سینکلر که دستی هم در تولید و نویسندگی سینما داشته و مدتی هم با سرگئی آیزنشتاین همکاری کرده است، در رمان «نفت» با توصیفاتی کاملاً نمایشی و به دور از...
16 آذر 1395
سینکلر که دستی هم در تولید و نویسندگی سینما داشته و مدتی هم با سرگئی آیزنشتاین همکاری کرده است، در رمان «نفت» با توصیفاتی کاملاً نمایشی و به دور از حاشیه پردازی های معمول ادبی داستانی با غنای بصری خلق کرده است و به همین دلیل چه این رمان و چه دیگر آثار مشابه وی در طول سالیان گذشته همواره مورد توجه بسیاری از فیلمسازان بوده است.
پل تامس اندرسن در آخرین فیلم خود به جای توجه به داستان های کوچک و کم حاشیه فیلم های قبلی اش به سراغ رمان «نفت» آپتون سینکلر رفته است تا با اقتباس از آن بخشی از ماجراهای اکتشاف نفت در امریکای اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم را به تصویر بکشد. آپتون سینکلر از نویسندگان پرکار امریکایی بوده و آثار زیادی از خود بر جای گذاشته است و رمان «نفت» در کنار رمان «جنگل» از آثار مشهور و محبوب وی شناخته می شود. سینکلر که دستی هم در تولید و نویسندگی سینما داشته و مدتی هم با سرگئی آیزنشتاین همکاری کرده است، در رمان «نفت» با توصیفاتی کاملاً نمایشی و به دور از حاشیه پردازی های معمول ادبی داستانی با غنای بصری خلق کرده است و به همین دلیل چه این رمان و چه دیگر آثار مشابه وی در طول سالیان گذشته همواره مورد توجه بسیاری از فیلمسازان بوده است. اندرسن که ظاهراً از بقیه همکاران فیلمسازش خوش شانس تر بوده است توانسته با استفاده از توصیفات نمایشی رمان سینکلر و اقتباسی نه چندان وفادارانه از چارچوب داستانی آن اثری خلق کند که تاکنون تحسین های زیادی برانگیخته و توجهات بسیاری را به خود معطوف کرده است. گرچه اندرسن به جای «نفت» عنوان «خون به پا می شود» را برای فیلم خود انتخاب کرده اما اغلب منتقدان معتقدند اختلاف عنوان فیلم و رمان از معدود تفاو ت های میان آن دو است و اندرسن توانسته است به خوبی و شایستگی از بازآفرینی فضای داستانی کمتر شناخته شده سینکلر بربیاید.
روایتی که اندرسن از ماجراهای اکتشاف و استخراج نفت در امریکای سال های دور روانه پرده سینما ها کرده است به رغم زمان دو ساعت و نیمه اش از افت و خیز های روایی لازم برخوردار است تا مخاطب کم حوصله این روز ها به راحتی با آن ارتباط برقرار کنند و با علاقه ماجرای شخصیت هایش را پی بگیرند.
البته اندرسن برای تضمین فروش فیلمش از عوامل مختلفی مانند بازیگر توانمندی همچون دانیل دی لوئیس و نوازنده و آهنگساز مشهوری همچون جانی گرین وود هم کمک گرفته است. دی لوئیس که در سال های اخیر درخشش چندانی از خود بر جای نگذاشته بود در این فیلم به اوج دوران کاری خود در دهه ۹۰ بازگشته و به رغم صبغه انگلیسی اش رفتار و لهجه امریکاییان آن سال ها را به خوبی بازآفرینی کرده است. دی لوئیس که قبل از بازی در این فیلم هیچ تصوری از دوران اکتشاف نفت در امریکای آن سال ها نداشته است با حبس کردن خود در خانه اش و تماشای چندباره فیلم «گنج های سیرامادره» و مستند همراه فیلم که حاوی مصاحبه با جان هیوستن و سایر عوامل بوده است تلاش کرده به عمق شخصیت کاشفان امریکایی نفت نزدیک شود و تحسین های پرشمار منتقدان از بازی وی و جوایز متعددی که در چند ماه اخیر دریافت کرده است همگی نشان از موفقیت وی در «خون به پا می شود» و توان بالای وی در بازی در نقش های سخت و دشوار دارد.
ترکیب اندرسن و لوئیس در «خون به پا می شود» را می توان از ترکیب های موفق در فیلم های سال ۲۰۰۷ دانست که مخاطبان و منتقدان سختگیر را خلع سلاح کرده و همگی آنها را بدون استثنا تحت تاثیر قرار داده است. البته نباید از اهمیت موسیقی مسحورکننده جانی گرین وود هم در باورپذیر و ملموس کردن هر چه بیشتر تصاویر فیلم غافل شد. جانی گرین وود که در کنار تام یورک از اعضای اصلی گروه «ریدیو هد» است در «خون به پا می شود» حضور موسیقایی به شدت تاثیرگذاری دارد به نحوی که در میان مخالفان و منتقدان بدبین فیلم اندرسن تاکنون هیچ کس نتوانسته منکر تاثیرگذاری و البته زیبایی موسیقی گرین وود شود و همگی بر توان بالای وی در خلق یک حاشیه صوتی ارکسترال برای این فیلم صحه گذاشته اند.
اندرسن تقریباً هر شب به پای تماشای فیلم گنج های سیرا مادره می نشسته که ذهنش را حسابی برای کارگردانی فیلم آماده کند.جالب اینکه در یک صحنه خاص آتش سوزی،سروصدا و آتش مزاحم کار فیلمبرداری فیلم آخر برادران کوئن در آن منطقه شد و اندرسن و تیمش مجبور شدند که روز دیگری کار فیلمبرداری آن صحنه را به پایان برسانند.
پل تامس اندرسن که فیلم هایی همچون «سیدنی»، «شب های بوگی» و «مگنولیا» را در کارنامه دارد با «خون به پا می شود» افتخارات زیادی برای خود دست و پا کرده است و حتی بعید نیست بتواند رقبای خود در مراسم اسکار امسال یعنی برادران کوئن (پیرمردان وطن ندارند)، جولین اشنابل (اتاقک غواصی و پروانه)، جیسون ریتمن (جونو) و تونی گیلروی (مایکل کلایتون) را کنار بزند و اسکار کارگردانی را به خانه ببرد. گرچه فیلم وی علاوه بر جوایزی که در جشنواره های مختلف دریافت کرده و عناوین افتحار آمیزی که از سوی منتقدان ریز و درشت نشریات و سایت ها به خود اختصاص داده است، در هشت رشته نامزد جوایز اسکار است که مطمئناً رکورد خوبی برای اندرسن محسوب می شود. اندرسن سابقه همکاری با رابرت آلتمن فقید را در کارنامه خود ثبت کرده است و اگر ذره یی از هوش و نبوغ وی را در فیلم هایش به کار ببندد آینده درخشان تر و پربارتری خواهد داشت.
وقتی دانیل پلانیو اطلاع پیدا می کند که در شهر کوچکی در غرب، دریایی از نفت در حال تراوش از زمین است، فوری دست پسرش را میگیرد و به آنجا می رود تا شانسش را در گرد و خاک بوستن امتحان کند. در این شهر شلوغ که هیجان اصلی در اطراف یک کلیسا که واعظی به نام الی ساندی دارد قرار دارد و شانس به دانیل پلانیو و پسرش روی می اورد. ولی در حالی که روز به روز پول و ثروت آنها افزایش پیدا می کند، کم کم هیچی از ارزش های انسانی، عشق، امید و عقیده باقی نمی ماند و حتی روابط بین پدر و پسر با انحرافات و نیرنگ ها و بیشتر شدن نفت به مخاطره می افتد...