به ازای هر نفری که با دعوت شما در منظوم ثبتنام میکنند 20 امتیاز میگیرید.
لینک دعوت:
هنوز یادمان است که روزگاری مسعود کیمیایی مطرحترین کارگردان سینمای ایران بود و «قیصر» اولین پایههای سینمای جدی کشورمان را بنیان نهاد و به دلیل همین یادهاست که در این سالها وقتی به تماشای آثار جدید او مینشینیم به جز یکی دو استثنا با بهت و ناباوری از خود می پرسیم که آیا آن چه دیدهایم ساختهی کیمیایی است؟
هنوز هم تواناییهای کیمیایی را در صحنههایی از برخی از آثارش میبینیم، اما مدتها ست که دیگر درخشش و استادی او به کل اثر راه نمییابد و به چند صحنه خاص محدود میشود . آیا کار خالق «قیصر» و «داش آکل» و «غزل» و «گوزنها» به جایی رسیده که ما باید فقط شاهد جرقههایی از درخشش سابق او باشیم؟ همین؟
با نگاهی به آثار کیمیایی درمییابیم که او در فیلمهای پس از انقلاباش از مخاطبان سابق خود فاصله گرفته و شاید به همین دلیل باشد که آمار فروش فیلمهای سالهای بعد از انقلاب کیمیایی نشاندهنده استقبال از فیلمهای او نیست؛ در سالهای پس از انقلاب حتی فیلم بسیار خوب «دندان مار» نیز فروش چندانی نداشت. اما در مجموع فروش اندک اغلب آثار کیمیایی در این سالها و سماجت او در این که هنوز هم فیلمهای او میتوانند مردم را جذب کنند پرسشانگیز است. چرا که کیمیایی هنوز نتوانسته رگ خواب تماشاچی امروزی را به دست آورد ،و حتی نتوانست فروش «رد پای گرگ» را از ده میلیون تومان فراتر ببرد . فروش نسبتاً خوب «تجارت» را نیز نمیتوان به پای کیمیایی نوشت. اگر جذابیت این فیلم به داستان آن مربوط میشد، فیلمهای دیگر او نیز که خط و ربط داستانی منسجمتر و باورپذیرتری داشتند باید فروش بهتری میداشتند. مهمترین دلیل فروش«تجارت» - که برازندهترین نام را هم دارد - نگاه توریستی به کشور آلمان و به تصویر کشیدن در و دیوار یک شهر اروپایی و آدمهای بی کاری ست که -گویا- جز زدن و رقصیدن کار دیگری ندارند.
اکنون کیمیایی پس از دو فیلم بسیار ضعیف «رد پای گرگ» و«تجارت» ما را به «ضیافت» دعوت کرده است و ما از خود میپرسیم چه کسانی حق ورود به این ضیافت را دارند و چه کسانی میتوانند بر سر این سفره سور بنشینند؟ چرا که علاوه بر جوانگرایی و انتخاب جوانها به عنوان شخصیتهای اصلی داستان -که در فیلمهای دیگر کیمیایی کمتر دیده میشد- «ضیافت» در تقابل با طرز فکر حاکم بر تمام آثار قبلی او ست. این بار، قهرمان کیمیایی نه تنها دنبالهروی قهرمانهای سابق او نیست که در مقابل آنها قد علم میکند و آنها را به مبارزه میطلبد. یعنی حتی شخصیتهای دستپرورده خود کیمیایی هم نمیتوانند با این ضیافت و حال و هوای آن همخوانی پیدا کنند و حق ورود به آن را ندارند. شرایط حاکم بر این ضیافت پر شعار، بیش از همه برای دوست داران کیمیایی که همواره صحبت مردانهگی و رفاقت از او شنیدهاند و برای کسانی که دل با شورش گران دارند سخت غیر قابل باور است.
کیمیایی که پیش از این، در آثارش به چاقو قداست بخشیده بود و هر بار به رغم متهم شدن به رواج لمپنیسم و فرهنگ انتقام شخصی، قهرماناش را به بیاعتنایی به قانون وا میداشت، این بار هر چه رشته بود پنبه میکند و به مبارزه با آن چه برایش مبارزه کرده بود برمیخیزد. در اوایل فیلم «ضیافت»، جایی که هفت شخصیت اصلی در مقابل دبیرستان دور هم جمع شدهاند، یکی از آنها در پاسخ دوستش که فقط در حد حرف به چاقو اشاره میکند، میگوید: «ول کن این چاقو رو. دیگه زمان این چیزا گذشته.» کیمیایی تا پیش از این فیلم حاضر نشده بود گذشت زمان را باور کند و به همین دلیل بود که رضای «رد پای گرگ» در سال 1372 در میدان فردوسی اسبسواری میکرد ونویسنده بینام و نشان «تجارت» - که هرگز اسمش را نفهمیدیم – به سبک قهرمانان سابق کیمیایی در آلمان امروز چاقو میکشید و آلمانیها را لت و پار میکرد و شعارهای دهن پر کن میداد.
اما مسئله این نیست. مسئله در دگرگونی بنیادی قهرمانان کیمیایی است. قهرمانان کیمیایی تا پیش از «ضیافت» بیشتر کسانی بودند که در درگیریهای زمانه بیاعتنا به قانون که علیه آنان بود، چون قهرمانان حماسه به پا میخاستند و در برابر نظم مستقر سر به شورش برمیداشتند، اما این بار در «ضیافت» کیمیایی، قهرمان خود مأمور قانون است و قانون را ترویج میکند. کیمیایی پیش از این همواره تمرد و طغیان شخصیتهای فیلمهایش را تأیید میکرد و مأموران قانون را عناصری مزاحم در راه اصلاح بنیادی جامعه میدانست و نه تنها انتقام شخصی را تنها راه احقاق حق معرفی میکرد که قانون را هم مانع زائد و بیهودهای میانگاشت که گرهی از مشکلات باز نمیکند. قانون زمان «قیصر» برادران آب منگل را به جرم قتل فاطی و فرمان مؤاخذه نکرد. قانون زمان «بلوچ» ، هتک حرمت زن بلوچ را بیجواب گذاشت و قانون زمان «گوزنها»، سید و قدرت را به گلوله بست. علاوه بر این حتی در جایی که قهرمان کیمیایی خود به نوعی در سایه قانون بود، بی اعتنا به آن پیش میرفت و انتقام شخصی را تنها راه چاره میدانست. همان کاری که بازرس امانی فیلم «خط قرمز» کرد و همان شیوهای که بازپرس فیلم«تیغ و ابریشم» درست میدانست و همان که گروهبان بازگشته از هشت سال نبرد در فیلم «گروهبان» کرد.
سیر تدریجی قهرمان کیمیایی، از انسانی که به حاکمیت قانون اعتنایی ندارد تا کسی که وجودش به حاکمیت قانون وابسته است، با خوشبینانهترین دید ممکن هم شگفتانگیز است، زیرا تغییر جهانبینی فیلمسازی که تاکنون ادعا میکرد تحت هیچ شرایطی حاضر نیست از عقاید و آرمانهایش دست بکشد و «سیگارش را با آتش هر کسی روشن کند» ساده نیست. کیمیایی با «ضیافت» ، علاقهمندان خود را هم از یک صافی عبور میدهد و به دوستداران جدیدی میاندیشد. و حالا که چنین است آیا میتوان آخرین نمای «تجارت» و بسته شدن فیلم با تابلوی ورود ممنوع را به این تعبیر کنیم که هر کسی حق حضور در ضیافت کیمیایی را ندارد؟
این که ضیافت برای چه کسانی بر پا شده است شاید چندان مهم نباشد. اما هر فیلمی برای هر مخاطبی که تهیه شود باید از اصول و قواعدی پیروی کند. ولی «ضیافت» به اصولی که خود تعیین میکند هم وفادار نمیماند و حوادث فیلم را با منطق خود فیلم نیز نمیتوان توجیه کرد.
فیلم به شدت دوپاره و دارای دو لحن متفاوت است. بخش ابتدایی که در کافه ماطاووس و در فضایی بسته و تئاترمانند میگذرد، نه تنها از نیمه دوم بهتر است، که از زیباترین کارهای کیمیایی ست. فضای شاعرانه و نوستالژیک این قسمت ، آن را به یکی از دوست داشتنیترین صحنههای فیلمهای کیمیایی تبدیل کرده . اما این زیبایی فقط به کافه ماطاووس محدود میشود و در نیمه دوم فیلم از ساختار مناسبی که در ابتدا میبینیم خبری نیست.
پارسا پیروزفر در فیلم ضیافت
با شروع بخش دوم با داستانی روبهرو میشویم که نیازی به مقدمه چینیهای قسمت اول ندارد. فیلم میتواند از همان نیمه و پس از حوادث کافه ماطاووس آغاز شود و هیچ اتفاقی هم رخ ندهد. کیمیایی هفت نفر را در یک جا جمع میکند تا دو نفر از آن ها با هم روبهرو شوند و داستان اصلی آغاز شود. یعنی داستان فقط به دو نفر مربوط است و حضور پنج نفر دیگر لازم نیست. این دو نفر میتوانند در جایی دیگر و حتی پشت در کافهای که محل قرار است یکدیگر را ببینند. خشونتهای این فیلم برخلاف صحنههای خشن دیگر آثار کیمیایی، رنگ و بوی شاعرانهای به خود گرفته و خشونتها به شکل تلطیف شدهای تصویر شدهاند. اما نیمه دوم نمیتواند خود را به فضای نیمه اول نزدیک کند، به ویژه آن که قصه بخش دوم نسبت به نیمه اول بیمنطقتر است. این بار رفاقت مورد نظر کیمیایی، به دلیل توجیه پذیر نبودنش شکل نمیگیرد و آن چه میبینیم حتی با معیار کیمیایی در فیلمهای قبلیاش هم قابل قبول نیست. هفت دوست دبیرستانی در آخرین روز مدرسه عهد میکنند که همدیگر را چند سال بعد (در نسخه جشنوارهای زمان قرار هفت سال بعد است. به دلیل ناهمگنی تصاویر با سالهای مورد نظر، «هفت سال بعد» به «چند سال بعد» تبدیل شده است) ببینند. مهمترین مشکل فیلم هم همین نکته است. اگر این چند نفر واقعاً «رفیق» هستند و به «رفاقت» عقیده دارند، چرا دراین مدت سراغ یکدیگر را نگرفتهاند و این همه صبر کردهاند؟ومساله این جاست رفاقتی که قرار است احساسات ما را برنگیزد، از پایه و اساس محکم نیست. حتی این بار شخصیت منفی کیمیایی هم مدرک قابل قبولی برای اثبات حرفهایش ندارد و نمیتواند تماشاگر را با خود همراه کند. او وکیل شرکتی ست که «بد» معرفی میشود. ما «بدی» آن شرکت را در عمل نمیبینیم و نمیدانیم آنها چه کردهاند. وکیل شرکت نیز تاکنون در تمامی «بدیها» همراه و یار و مشاور آنها بوده . طغیان او هم غیر موجه و غیر قابل قبول است. او همیشه با این شرکت همکاری کرده و در جرائم آنها شریک بوده، اما همین که پای قاچاق دختران روسی به میان کشیده میشود، غیرت او به جوش میآید. در واقع، او با «نوع» جرم مخالف است نه با اصل آن. پس دلیلی برای هم دلی و همراهی بیننده با او وجود ندارد. برای این وکیل گذشتهای نیز در حرف تراشیده میشود. وکیل، روشنفکری وانمود میشود که در جوانی دم از عدالت اجتماعی میزده و در عمل یار و شریک جرم غارتگران و چپاولگران است. و به راستی این گذشته جز برای دشنام دادن به روشنفکران و ... چه لزومی دارد و در فیلم چه نقشی را بازی میکند؟ کیمیایی عادت دارد ضعفهای فیلمهایش را با سمبل و استعاره بپوشاند، و بر این اساس و لابد تبعیت از رسم رایج، بیمنطقی حضور موبایل و بنز آخرین مدل و شکل دستگیری عوامل شرکت مهیاران به شیوه کپی شده از فیلم «پدر خوانده» فرانسیس فورد کاپولا ساختارهایی تمثیلیاند که ما نمیفهمیم.
اما با این همه نیمه اول فیلم، از بهترین و دوست داشتنیترین نمونههای آثار کیمیایی است. در این جا بر خلاف دو سه فیلم آخر کیمیایی، بازیگران نیز بازیهای خوب و یک دستی ارائه میدهند. فیلمبرداری حرفهای ست. موسیقی – در بیش تر صحنهها – دل نشین و با تصاویر هماهنگ است. این بار کیمیایی، خوب شروع میکند و تا نیمه راه خوب ادامه میدهد و بعد به مسیر دیگری کشیده میشود و چیزی را که خود ساخته، خراب میکند . راستی چرا؟
شما نیز میتوانید نقدها و یادداشتهای خود درباره آثار سینما و تلویزیون را با نام خودتان در منظوم (معتبرترین مرجع نقد سینما و تلویزیون ایران) منتشر کنید. هماکنون مطالب خود را به آدرس ایمیل Admin@Manzoom.ir برای ما ارسال کنید.
نقد، یادداشت، تحلیل، بررسی و معرفی منتقدین از فیلمهای سینمایی، سریالها و برنامههای تلویزیونی ایرانی را در صفحه نقد فیلم سایت منظوم مرجع سینما و تلویزیون ایران بخوانید. [منظوم تنها ناشر نقدها است و این به معنای تایید دیدگاه منتقدان نیست.]