احسان آجورلو : در روایتشناسی، نظریهای وجود دارد به نظریه «فراروایت» این نظریه که بازه انتهایی ندارد پس از به بن بست رسیدن نظریههای روایت شکل میگیرد. و پایه گذار روایت شناسی میگیرد....
25 آذر 1395
در روایتشناسی، نظریهای وجود دارد به نظریه «فراروایت» این نظریه که بازه انتهایی ندارد پس از به بن بست رسیدن نظریههای روایت شکل میگیرد. و پایه گذار روایت شناسی میگیرد. نظریههای روایت Narrative theory با روایتشناسی Narratology تفاوت دارد. نظریههای روایت به دسته بندی انواع روایت میپردازد که افلاطون را میتوان نخستین نظریهپرداز آن دانست، که روایت دایجسیس و میمسیس را از یکدیگر تفاوت نهاد. اما روایتشناسی به بررسی ساز و کار و نحوه بیان روایت میپردازد. به همین دلیل زمانی که نظریههای روایت در اواسط قرن بیستم دیگر پیشرفتی ندارند و به نوعی با نظریههای ریختشناسی ولادمیر پراپ به آخر میرسند. روایتشناسان با نظریه «فراروایت» حوزه جدیدی به روی مقوله روایت باز کردند. فراروایت مقولهای است که محور روایت را تغییر میدهد. محور روایت استوار بر یک روایتگر (گوینده) و یک روایتپذیر (شنونده) است. حال اگر روایت پذیر خود در داخل روایتی که از روایتگر دریافت میکند، تبدیل به راوی شود و روایتگر را وارد روایت خود کند، فراروایت یا روایت به خود اندیش صورت گرفته است. این نوع روایت که خارج از محدوده زبانی عمل میکند، بنابراین حوزه به وجود آمده در روایتشناسی تنها محدود به ادبیات و هنر نمیشود. و وارد حوزههای دیگر مانند روانشناسی، جامعهشناسی و .... میگردد. این نقطه تلاقی است که فیلم «اینسپشن» از آن بهره میبرد. جایی که رابطهای بین روایت و روانشناسی برقرار میکند. اینسپشن داستان گروهی است که ایده را در ذهن دیگران قرار میدهند تا مسیر زندگی آنان را تغییر دهند. این کاشت ایده در ذهن برابر با کاشت بذر روایتی است که بعدها بارور میشود. اما این کاشت در روایت ذهن خود دیگری انجام میپذیرد. در این نقطه است که روایت از ساختار زبانی خود خارج میشود و زمانی که کاپ و دوستانش در لایههای ذهنی خود فرو میروند عمل جایگزین زبان میشود. توجه بسیاری به نظم و چینش اطلاعات دارد. در فصل های آغازین فیلم ،کاپ را می بینیم که برای دزدیدن ایده ای به درون ذهن مردی نفوذ می کند که بعدتر وی را برای انجام کاری بزرگتر استخدام می کند. این روایت تا جایی که مال،همسر کاپ، وارد ماجرا نشده به درستی پیش می رود. مال در واقع نظم روایتی را که کاپ در دستیابی به ذهن مرد چیده تغییر می دهد و اینجاست که همه روایت برهم می ریزد. نویسنده از این مقدمه سود می جوید تا داستان بعدی خود را تدارک ببیند. کاپ از این رو که می داند نمی-تواند نظم را در چینش روایت رعایت کند، آریادنی را استخدام می کند تا نقشه خواب فیشر را طراحی نماید. نقشه آریادنی در واقع همان طرح و ساختمان اولیه پلات روایتی به شمار می آید که قرار است طی آن ایده انحلال امپراطوری پدر فیشر را در ذهن فیشر قرار دهند. اگر نقشه آریادنی را ساختمان این روایت در نظر بگیریم، همکاران کاپ و نحوه اعمال آنها ساختار این روایت محسوب می شوند. اگر نظم روایت برهم بخورد دریافت معنا به تعویق می افتد. یعنی دریافت کننده روایت نمی تواند اجزای آن را در ذهن مورد تجزیه و تحلیل قرار دهد. نمود این نکته در فیلمنامه تلقین همان به تعویق افتادن قرار داده ایده در کنه ناخودآگاه فیشر است.از اینجاست که اهمیت کار هریک به درستی مشخص می شود. یکی از همکاران کاپ می بایست از گذشته فیشر مطلع شود و در واقع علایق، دلمشغولی ها و موارد مورد تنفر وی را بازشناسی کند. این مسئله به انها کمک می کند تا بتوانند نقشه ای را تدارک ببیند که بیشترین تاثیر را بر ناخودآگاه فیشر داشته باشد و در ادامه فیلم می بینیم که چون این مرد کار خود را به درستی انجام نداده، در دنیای خواب فیشر با نیروهای مدافع ناخودآگاه فیشر رو به رو می شوند و به این ترتیب نولان بر اهمیت شناسایی ذهن پذیرنده روایت تاکیدی دو چندان می کند. نظم نخستین روایت که انجام ماموریت را به تاخیر می اندازد توسط مدافعان ناخودآگاه فیشر برهم می ریزد. پس گروه چاره ای ندارند که برای دستیابی به نظمی دیگر به عمق بیشتری از ناخودآگاه فیشر نفوذ کنند. در مراحل بعدی نیز مال و فرزندان کاپ وارد میدان می شوند و تمرکز کاپ را برهم می زنند که این مقوله دوباره به مخدوش شدن نظم می انجامد.اگر کمی در فیلم به عقب بازگردیم و زمانی را در ذهن مرور کنیم که کاپ و دوستانش به فکر چینش نقشه عملیات خود بوده اند با تمرکزی از سوی نولان در این بخش از داستان رو به رو می شویم که مثال زدنی است. نولان چنیدنی بار به شکل مستقیم و غیر مستقیم نحوه انجام عملیات را مرور می کند. شخصیت ها هریک در چندین موقعیت بیان می کنند که قرار است چه کاری انجام دهد. حتی از منظر زمان روایت نولان آنقدر زمان صرف این قسمت می کند که تماشاگر باور می کند، احتمالا نقشه انها بی هیچ مانعی پیش خواهد رفت. درصورتیکه چنین نیست. این نکته به نوعی دیگر در فصلی دیگر نیز مورد اشاره قرار می گیرد. در ابتدای آشنایی کاپ با آریادنی ، آنها به دنیای خواب می روند. آریادنی متوجه می شود که مردم نگاهی مشکوک به انها دارند. آریادنی از کاپ دلیل را می پرسند و کاپ در پاسخ اشاره می کنند مردم متوجه شده اند که نظم اطراف آنها به نوعی به هم ریخته است و همین انها را ناراحت می کند و در مقام مدافعه بر میآورد. بنابراین نولان زمان بسیاری را صرف اهمیت نظم در پلات روایت می کند. در پایان این روایت زمانی گروه کاپ به نتیجه می رسند که می توانند فیشر را از لایه های مختلف پلات روایت ذهنی اش عبور دهند و وی را به سرمنزل برسانند. او در موقعیت های مختلف عاطفی متحول میشود و ایده ای را که کاپ وظیفه کاشت ان را در ذهنش داشت می پذیرد.
دام کاب (لئوناردو دی کاپریو) یک دزد ماهر در استخراج اسرار ارزشمند مورد نیاز سازمان های جاسوسی و شرکت های تجاری و چندملیتی است. توانایی او در این است که هنگامی که دیگران در خواب هستند و ذهنشان در آسیب پذیرترین وضعیت است، اسرار کلیدی آنان را از درون رویاهایشان ربوده و در دنیای بیرون از خواب بفروشند. اما همین امر او را به یک مجرم فراری بین المللی تبدیل کرده است و باعث شده عزیزترین چیزهایش را در این راه از دست بدهد. حال به کاب فرصتی برای آزادی پیشنهاد می شود. او با انجام این ماموریت می تواند زندگی اش را پس بگیرد، اما تنها در صورتی که بتواند امری غیر ممکن بنام تلقین را انجام دهد. این بار، کاب و گروهش باید کاری عکس سرقت را انجام دهند: این بار وظیفه آن ها دزدیدن ایده نیست، بلکه کاشتن یک ایده جدید در ذهن قربانی است و …